Thursday, December 13, 2012

شعر شعار - قسمت چهارم و پایانی


انسان بازیچه بود
در پریشانی‌های نسلِ من پیش می‌تاخت
از بی‌تفاوتی بدنی لخت از این رختخواب تا دیگریِ
انسان بازیچه بود
در ناامیدی نسل تو که بالا می‌رفت
در خمیدگی پشت‌هایت                   در سفیدی موهایت
در اندوه نگاه‌هایت                         در
انسان بازیچه بود
در سکوت نسل او                         که مُرده بود
در صفحه‌های تاریخ                       در مستندهای ملی
در موزاییک‌های خانه‌های سالمندان یا
جایی دور                                                در تبعید
انسان بازیچه بود
با ردیفی از برچسب‌های کمونیست    مجاهد
منافق     بسیجی   سپاهی   لائیک
با ردیفی از طناب‌های اعدام
با ردیفی از نمازهای جمعه
با ردیفی نگاه‌های خیره به چهره‌یِ ملکوتیِ
انسان بازیچه بود
در دومِ خردادِ
در بیست و پنجِ خردادِ
در بیست و دوِ

انسان بازیچه بود
و امیرکبیر را بر دماوند رگ می‌زنند
امیرکبیر را بر مترو رگ می‌زنند
امیرکبیر را بر برج میلاد رگ می‌زنند

No comments:

Post a Comment