Saturday, December 30, 2017

دنیا کوچیکه قد یه کاندوم

این را دوستش وقتی گفت که خسته از سر کار برگشته بودم و قرار گذاشته بودیم توی یک کافی‌شاپ نزدیک چهارراه ولیعصر همدیگر را ببینیم.
وقتی رسیدم اول میز کناری‌مان را دیدم و دو دوست عزیز که داشتند سر روز ملی دگرباشی یا رنگین‌کمانی یا تاریخش یا محتوایش یا یکی دیگر از جنبه‌هایش بحث می‌کردند.
مشت برافروخته شایان یادم مانده که به روی میز کوفته شد وقتی داشت نکته‌ای را در همین زمینه باز می‌گفت.
رفتم وسایلم را گذاشتم کنار دوست‌پسرم و با دوستش احوال‌پرسی کردم و بعد سری به دوستان میز کناری تکان دادم و نشستم به صحبت.
بعد دوست‌پسرم توضیح داد که قبل اومدنم دوستش گفته اون پسره رو اون میز کناری می‌بینی؟ - آرش رو می‌گفت – همین اواخر یه تظاهرات بوده و یکی گاز اشک‌آور خورده بوده و این نجاتش داده و سوار مترو کرده رسوندش به جای امن.
دوست‌پسرم توضیح داده بود که اون پسره آرش است و آنی که گاز‌ اشک‌آور خورده هم رامتینه و تا چند دقیقه دیگه اینجاست.
جواب دوست‌مان که دنیا کوچیکه قد یه کاندوم از خاطرم محو نمی‌شود.
حالا از آن دو میز کافی‌شاپ فقط یک نفرشان ایران مانده. بقیه رفتیم. جاهای مختلف دنیا پخش شدیم. دیگر پیرتر از آنی هستیم که مشت بکوبیم به میز و حرف از روز ملی بزنیم.
منم بعد همان یک تجربه رفتن به تظاهرات و اینکه گاز اشک‌آور زدند وسط جمع چهار نفره ما و گاز اشک‌آور غلیظ که از قوطی‌اش می‌پاشید بیرون قورت دادم و تا چهار ساعت سرفه می‌کردم و گریه، دیگر نرفتم به جایی شعار بدهم.
شعارها هم چقدر ساده از زندگی‌ام پاک شدند.
بعد زندگی در سه کشور توی دو قاره دنیا بیشتر از شعار دادن دارم سعی می‌کنم یاد بگیرم فیلترها را از ذهنم کنار بزنم. به آدم‌ها به شکل یک آدم مستقل نگاه کنم فارغ از اینکه جنس و جنسیت و هویت و گرایش و ثروت و تحصیل و نژاد و مذهب و همه‌چیز دیگرشان چیست.
یاد می‌گیرم بیشتر ببخشم تا عصبانی باشم.
ولی دنیا کوچیکه قد یه کاندوم.
سه روزه فکر می‌کنم ایران بودم چقدر جوش می‌زدم. مثل سال ۸۸ که صبح و شب نگران بودم. بیشتر از همه اینکه آدم‌های دور و برم سالم از این موج خشم بیرون بیایند.
حالا همه آن آدم‌های دور و برم را به واسطه مهاجرت از دست دادم. کشورم را، خانواده‌ و فامیلم را، آرزوها و آینده را کنار گذاشتم و کشورم را عوض کردم.
وقتی هم به اجبار مهاجر شدی نه به انتخاب، درک این شرایط خیلی سخت‌تر می‌شود.
اینجا، در ساحل غربی کانادا، بعد پنج سال که ایران نیستم، هنوز ساده نیست نگاه کنم به دور و برم خودم و بگم پایه‌های زندگی جایگزین شده‌اند – هنوز نشده‌اند.

همچنان چشم می‌بندی و خواب می‌بینی ایران هستی و دست می‌اندازی روی شانه یک دوستت و حرف می‌زنید و در کنار تمام بدبختی‌ها و نگرانی‌ها و بی‌پولی‌ها، چقدر خوشبختی.

Thursday, December 28, 2017

وحید

کانال تلگرامی که باز کردم هم اینجاست


به وحید فکر می‌کنم و مثل همیشه موقع فکر کردن به اولین پسری که توی زندگی‌ام لخت به آغوشش گرفتم، بلافاصله باید به خودکشی هم فکر بکنم. بعد هم تصویر برف جلوی چشمم بیاید و آن روز صبح که سعی کردم خودم را جلوی یک ماشین بیاندازم و بمیرم، ولی نتوانستم.
از آن روز تا امروز خودکشی مثل یک احساس معمولی زندگی، چیزی شبیه به نفس کشیدن، همراهم مانده. بعضی وقت‌ها تشدید می‌شود، بعضی وقت‌ها گوشه‌ای آرام می‌گیرد.
ولی هنوزم بعد سال‌ها می‌توانم لب‌های وحید را بر روی لب‌هایم حس کنم.
نمی‌دانم کدام‌مان اول صورتش را جلو آورد.
وقت نماز اجباری سال اول دبیرستان بود و ما نرفتیم. فرار کردیم و بعد برگشتیم به کلاس درس. نشستیم به وراجی. یک موقعی سرش را گذاشت روی نیمکت. سرم را گذاشتم روی نیمکت چوبی دو نفره دبیرستان. یک موقعی همدیگر را می‌بوسیدیم.
می‌توانم شورمزگی همراه اولین بوسه را به خاطر بیاورم.
برف را هم همین‌طور.
اینکه چند روز بعد یکی دو تا یادداشت را معلم تربیتی مدرسه لای دفترم پیدا کرد و به رابطه ما پی برد. اصلا یادم نیست چی را وحید بر رویشان نوشته بود. نمی‌دانم چرا آنها را نگه داشته بودم. یادم نیست چی شد این آقای معلم دفترم را برداشت و کاغذها را توی جیبش گذاشت.
و بعدش فقط توی راهرو بهم گفت برو دفتر، اخراجت می‌کنیم.
و تنها کاری که تونستم بکنم این بود که از ساختمان خارج بشوم و بدوم.
آن روز خودم را نکشتم. از مدرسه هم اخراج نشدم. پدرم آمده بود به ساختمان دبیرستان و معلم تربیتی را تهدید کرده بود مو از سرم کم شده باشد جرواجرش می‌کند.
چند هفته بعد برای اولین مرتبه در ساختمان نمازخانه مدرسه تن لخت وحید را به آغوش کشیدم. چند روز بعدش در یک کلاس خالی همان دبیرستان برای اولین مرتبه با هم خوابیدیم.
ولی هنوز سال‌هاست می‌روم.
دنبال جایی می‌گردم خودم باشم و بتوانم نفس بکشم.
رسیدم به ته دنیا، جایی غرب کانادا.
هنوزم می‌گردم تا خودم باشم.
همین هفته فکر می‌کردم به اینکه یک جایی لازم دارم تا بیشتر بنویسم. یعنی فقط با صدای بلند فکر کنم. نیما هولم داد که این کار رو بکنم.
حالا اینجا هستم و ببینیم چه می‌شود. هرچند احتمالا هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد. ولی شاید یک مرتبه دیگر با خودکشی‌ام کنار بیایم و یک روز دیگر شب به صبح برسد.

Friday, December 22, 2017

و بعدش فکر کردم

نمی‌دانم چند هفته پیش بود، تو بیرون رفتی و من یک مصاحبه رادیویی داشتم. بعد اینکه تلفن را کنار گذاشتم، مشقم را نوشتم، غذا را پختم و بعدازظهر رسید، فکر کردم الان دیگر می‌توانم کیف پولم، تلفن همراهم و کلیدم را بگذارم خانه و بروم بیرون و بمیرم.
خیال تازه‌ای نبود درونم به معجزه‌ای خلق شده بود. از همان اولین سال دبیرستان که سعی کردم خودم را بکشم تا همین امروز، هر چند روز یا هر روز یا هر چند ساعت یک مرتبه باید با میل شدید به خودکشی کنار بیایم.
نه، نرفتم و خانه ماندم. تلویزیون را روشن کردم و گذاشتم نتفیلیکس صدا پخش کند.
چند هفته بعدش برگشتی و بهم گفتی نمی‌دونم خودت متوجه هستی یا نه، ولی تو خیلی می‌ترسی با صداهای توی سرت تنها بمونی. برای همین همیشه یک صدای اضافه می‌گذاری باشد تا تنها نمانی.
تا تنها نمانی.
چشم‌هایم را باز کردم و حس کردم باید نزدیک به شش صبح باشد. آمدم بیرون اتاق‌خواب و به موبایلم نگاه کردم. کمی از سه صبح گذشته بود. خوابم نبرد تا الان. بیشتر فکر می‌کردم به امسال که دیگر دارد تمام می‌شود.
و اینکه ۲۰۱۷ برایم سال شکست‌ها بود و اینکه چقدر از همه‌چیز خسته‌ام.
و بعد فکر می‌کردم به تمام سال‌هایی که گذشته و بعد به شکست‌های بزرگ زندگی‌ام فکر می‌کردم و اینکه چرا همیشه گول می‌خورم و وقتی ظاهر جایی حرفه‌ای است، فکر می‌کنم واقعا حرفه‌ای هستند.
بعد می‌فهمم که خانه‌شان از پای‌بست ویران است.
هفته پیش وقتی با یک کلوچه های شده بودم، ذهنم مرا از این دنیا برد تا از دور خودم را تماشا کنم و تک به تک مردهای زندگی‌ام را بررسی کنیم.
و بعدش حس می‌کردم دیگر بعد این مگر می‌خواهد چه بشود.
دیشب وقتی دوست‌مان آمد و نشستیم به نوشیدن شراب سرخ، تو گفتی ولی حافظ نداریم. توضیح دادیم به دوست‌مان که حافظ کیست و فال چیست.
و من گفتم ولی توی توییتر دوستم برایم گرفته.
و فال را نشانش دادم و خواند و سعی کرد به انگلیسی توضیحش بدهد که چه می‌گوید.
و یک جایش گفتی می‌گوید اگر الان بمیرم دنیا را به کمال دیده‌ام.
و گفتم اگر الان بمیرم راحت می‌میرم، چون همه‌چیز را داشتم.
و نمی‌دانم چطور این متن دارد نوشته می‌شود.
توی ذهنم می‌نویسم ولی تایپ نمی‌کنم.
یک رمان توی ذهنم نوشتم و دور ریختم. دو تا داستان کوتاه تازگی توی ذهنم خلق شد و کنارش گذاشتم.
چند هفته پیش بود آپارتمان را تمیز می‌کردم و با خیالی آسوده دست‌نویس دو سه تا شعر تازه‌ام – تنها شعرهای حدود سه سال اخیر – را پاره کردم و دور انداختم.
اتفاق خوب امسال البته بی‌خیالی‌ام بود. آره، توی کالج شعارم این بود که
I don’t care
ولی حالا این توی فارسی هم بروز یافته.
حالا دیگر برایم مهم نیست. اینکه وزنم بیشتر شده. اینکه اپ‌های موبایلم را دیلیت کردم و اینکه دوستانم را کمتر و کمتر می‌بینم و بیشتر و بیشتر تنها خوشی‌ زندگی‌ام می‌شود اینکه دوربین را دستم بگیرم و از همه‌چیز عکس بگیرم به جز آدم‌ها.
به جز خودم.
و مهم نیست وقتی دور می‌ریزم.
چون در انتهایش هیچی مهم نیست.
سال نو مبارک.

Monday, November 06, 2017

کوین اسپیسی و خانه پوشالیِ سوءاستفاده‌های جنسی


همین گزارش را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید، هایپرلینک‌ها را در وب‌سایت زمانه آمده ولی در اینجا تکرار نشده

کوین اسپیسی، بازیگر آمریکایی که متهم شده به بازیگر دیگری زمانی که زیر ۱۸ سال سن داشته تعرض جنسی کرده است، همین هفته خبر داد که همجنس‌گراست. فغان فعال‌های دگرباشی جنسی در واکنش به این خبر بلند شد که نباید همجنس‌خواهی را موازی سوءاستفاده و تعرض جنسی از نوجشوانان کرد.
مطرح کردن موضوع  سوءاستفاده جنسی اسپیسی را آنتونی رَپ (هنرپیشه نقش پائول استامِتس در سری در حال پخش «پیشتازان فضا») شروع کرد. او گفت که زمانی که ۱۴ ساله بوده و پس از یک میهمانی در شهر نیویورک در دهه ۱۹۸۰، اسپیسی آن زمان ۲۶ ساله، مست به تختش آمده، بر بدن او نشسته و می‌خواسته او را به آمیزش اغوا کند.

همین کافی بود تا شبکه اینترنتی «نتفیلیکس» را به تفکر در پایان سریال محبوب «خانه پوشالی» (برنده دو جایزه گولدن گلوب و هفت اِمی) پس از پخش فصل ششم وادار کند.

ولی پیش از آنکه «نتفیلیکس» تصمیم بگیرد تا این سریال را سال آینده کنسل کند، یا اینکه همین‌الان اسپیسی را از بازی نقش فرانک اندروُود (سیاستمدار حیله‌باز و سپس رییس‌جمهور آمریکا را) بیرون بکشد، افراد دیگری هم جلو آمدند.چند هنرمند دگرباش جنسی در شبکه‌های اجتماعی یا به رسانه‌ها گفتند فقط رَپ نبود، اسپیسی می‌خواست ما را هم در نوجوانی اغوا کند.

کنشگران حقوق دگرباشان جنسی هم خشمگین شدند که اسپیسی بعد از این اتهام‌ها، موضوع همجنس‌گرا بودنش را مطرح کرده که از قبح اتهام‌ ایجاد رابطه جنسی با نوجوانان زیر ۱۸ سال (کاری که در قوانین بیشتر ایالات ها جرم است) بکاهد و احساس ترحم بخرد.

ولی ماجرا چیست؟ چرا فعال‌های دگرباشی جنسی از دست اسپیسی عصبانی هستند؟ اصلا چرا حالا پس از حدود سه دهه، این اتهام‌ها در رسانه‌ها پخش می‌شوند؟

درنهایت هم تفاوت همجنس‌خواهی و پدوفیلی در چیست و تجاوز، یا سوءاستفاده جنسی از کودکان زیر ۱۸ سال چطور در این میانه شکل می‌گیرد؟

برون‌آیی به شیوه فرانک آندروُود

فرانک آندروود، نقش اول سریال «خانه پوشالی» با بازی کون اسپیسی به جابه‌جایی حقیقت با قصه شهره است. آندروود قدم به قدم، واقعیت را نابود یا آن را خدشه‌ساز می‌کند تا بتواند بقیه رویدادها را برابر خواسته‌هایش ببینند.

در بیانیه کوتاهی که اسپیسی در واکنش به اتهام اغوای جنسی یک نوجوان در صفحه توئیترش منتشر کرده، مشابه رفتار کلاسیک اندروُوود را تکرار کرده است.

پاراگراف دوم بیانیه از این می‌گوید که افراد آشنا به زندگی خصوصی اسپیسی، می‌دانند او در طول عمرش هم با مردها و هم زن‌ها رابطه‌های احساسی و جنسی برقرار کرده است. او در ادامه می‌نویسد: «حالا تصمیم دارم (آشکارا) به عنوان یک مرد همجنس‌گرا زندگی کنم.»

البته، خبر برون‌آیی اسپیسی به دهه‌ها شایعه در موضوع گرایش جنسی او پایان داد و به سرعت نقل شبکه‌های اجتماعی شد.

ولی در گذر چند ساعت، در مورد پاراگراف نخست این بیانیه بیشتر از برون‌آیی اسپیسی بحث شد.

او به احترام و تحسین از رَپ یاد می‌کند، و می‌گوید از شنیدن روایت او از آن شب دهه هشتاد، وحشت‌زده شده است. چون چیزی از آن شب یادش نیست، «چون مال فراتر از ۳۰ سال پیش است. ولی اگر آن‌طور که او می‌گوید رفتار کرده باشم، یک عذرخواهی به او بدهکارم.»

اسپیسی می‌داند آن شب مست بوده، ولی می‌گوید به‌ خاطر ندارم چه شده است. درنهایت می‌گوید که برای احساس‌هایی که رَپ تمامی این سال‌ها تجربه کرده متاسف است.

خشم فعال‌های دگرباش

تیتر نوشته اُوون جونز در گاردین می‌گوید، «کوین اسپیسی، چطور جرات کردی؟ دروغ نادرستی در موضوع مردهای همجنس‌خواه را شعله‌ور ساختی.»

جونز البته در خشمش تنها نیست. چه در فرهنگ ایرانی و چه در فرهنگ غرب، دهه‌هاست تلاش می‌شود تا تفاوت مابین همجنس‌خواهی و پدوفیلی توضیح داده شود.

هرچند هنوز کم نیستند افراد لبریز از تنفر نسبت به رابطه با همجنس که هرگونه رابطه احساسی و عاطفی یک فرد را با «بچه‌بازی» یکسان می‌دانند.

وقتی چهره‌ای شهره در جامعه جهانی آشکارا در واکنش به مطرح شدن اتهامی در مورد علاقه جنسی او به نوجوانان می‌گوید همجنس‌گراست، به صورت غیرمستقیم موضوع گرایش جنسی به همجنس را به کلیشه کلاسیک «بچه‌بازی» به مفهوم سوءاستفاده‌ جنسی‌ از نوجوانان پیوند می‌زند – کلیشه‌ای که جامعه دگرباشان جنسی برای به چالش کشیدن آن تلاش کرده است.

جونز در گاردین می‌نویسد:

«کوین اسپیسی، چطور جرات کردی. یکی از کلیشه‌های کهنه علیه مردهای همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا، خطر آنها برای کودکان است و اینکه این روابط را هم‌معنای بچه‌بازی (pederasts) و پدوفیلی (paedophiles) می‌شناسند.

این دروغ نادرست مدت‌هاست ابزاری در مجازات نظامند مردهای همجنس‌خواه و دوجنس‌گرا شده. برای همین هم بیانیه اسپیسی به کل پَست است.

او به تلاش برای ایجاد رابطه جنسی با آنتونی رَپ در آن زمان چهارده ساله، متهم شده. این برنده اسکار خاطره‌ای از آن رویداد را انکار می‌کند – و از این فرصت برای برون‌آیی سود می‌برد.»

من هم، ولی این مرتبه روایت مردها

برندگان اسکار، بعد از خدا، بیشتر از همه یک نفر تاکنون تشکر کرده‌اند: هاروی واین‌استین. سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده فیلم‌هایی که تاکنون نامزد و یا برنده ۳۰۰ اسکار شده‌اند.

او از غول‌های هالیوود بود و دهه‌های متمادی به سوءاستفاده جنسی از هنرپیشه‌های زن اغلب جوان دست می‌زد.

هرچند یک گزارش در «نیویورک‌تایمز» کافی بود تا فضای سنگین احاطه کرده این غول هالیوود را بشکند. در فاصله‌ای کوتاه، ده‌ها هنرمند روایت‌هایشان از رابطه‌های اجباری جنسی با او را بازگو کردند.

واین‌استاین کارش را از دست داد و حالا «شرکت واین‌استین» به دنبال نامی تازه است، ولی این مرتبه سقوط این غول هالیوود در دنیایی رخ می‌دهد که در آن شبکه‌های اجتماعی حرف نخست را می‌زنند.

هشتگ #me_too (که به فارسی «من_هم»، «من_نیز»، «من_هم_همین‌طور» ترجمه شده،) به ده‌ها زبان منتشر شد: افراد مختلف در شبکه اجتماعی‌شان می‌گفتند من هم، بدون آنکه روایت مشخصی را بازگو کنند.

آنها فقط می‌گفتند من هم تا بگویند که در معرض سوءاستفاده و تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند.

این هشتگ بیشتر توسط زنان استفاده می‌شد. ولی فضا تغییر کرد و مردان هم از تجربه‌های مشابه نوشتند. از جمله آنتونی رَپ که به سراغ رسانه‌ها رفت و از آنها خواست که روایت تعرض جنسی اسپیسی به او در نوجوانی‌اش را بازبگویند؛ تعرضی که زندگی‌اش را تغییر داد.

او تنها مردی نبود که اسپیسی سراغش رفته بود تا به آمیزش اغوایش کند. و آنچنان که اکنون هشتگ #me_too نشان می‌دهد، تعداد مردانی که در زندگی مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفته‌اند، کم نیست.

اتهام‌ها به کوین اسپیسی

در نوجوانی فرد، وقتی او به درک هویت جنسی‌اش می‌نشیند، می‌خواهد خودش را بفهمد و گرایش جنسی‌اش را درک کند، یک رابطه ناخواسته می‌تواند یک عمر بر او سنگینی کند.

سن درک هویت و گرایش جنسی الزاما برابر آنچه در قوانین کشورها از بلوغ می‌گویند نیست.

برخی افراد در نوجوانی و برخی در جوانی یا حتی میانسالی – یا بعضی در کهنسالی – قبول می‌کنند چه گرایشی دارند یا دارای چه هویت جنسی‌ای هستند.

ولی فشارهای بیرونی در میانه این فرآیند، می‌تواند زندگی یک فرد را برای عمری ویران کند.

مثال نام‌آشنایش در ادبیات داستانی روایت شخصیت اصلی رمان «ناتور دشت» جی. دی. سلینجر است، وقتی آشفته از زندگی‌اش به نیویورک آمده و سراغ معلمش می‌رود، به او اعتماد می‌کند و قبول می‌کند شب در خانه او بماند. نیمه شب گذشته ولی معلم مذکر سراغ کاناپه‌ای می‌آید که او بر آن خوابیده و شهوتی این نوجوان را نوازش می‌کند. اسپیسی بیشتر شبیه به همین را کرده بود – هرچند هنوز روایت‌های بیشتری از سوءاستفاده‌های جنسی‌اش منتشر می‌شوند.

یک مرد که نخواست نامش فاش بشود، به یک برنامه تلویزیونی شبکه بی‌بی‌سی گفت ۱۷ سالش بود که در دهه ۱۹۸۰، اسپیسی را پس از یک میهمانی یافت که می‌خواهد او را اغوا کند.

گفت قبول نکردم و بخواب رفتم. یک موقعی بیدار شدم و اسپیسی مرا به آغوش گرفته بود و بدنم را می‌مالاند.

تونی مونتانا، فیلمساز که اغلب فیلم کوتاه و مستند می‌سازد، می‌گوید در ۲۰۰۳ میلادی، وقتی در دهه بیست سالگی‌اش بود، اسپیسی در یک بار به آلت تناسلی‌اش چنگ زد و او را ناخواسته لمس کرد.

او می‌گوید تا شش ماه پس از این ماجرا، از این اتفاق رنج فراوانی برد و دچار بحران شده بود.

دنیل بیل، هنرپیشه، به روزنامه سان گفت در ۱۹ سالگی‌اش، اسپیسی شلوار از آلت تناسلی‌اش کنار زد و به او گفت «گنده‌اس، مگه نه؟» اسپیسی از دنیل بیل خواست که آلتش را لمس کند.

بعد بهش یک ساعت به ارزش ۵ هزار پوند انگلستان پیشنهاد داده تا فقط در سکوت تماشایش کند.

روبرتو چاوازوس، هنرپیشه و نویسنده، در فیس‌بوکش نوشت که مابین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۵، وقتی اسپیسی مدیر هنری سالن نمایش اولد ویک در لندن بود، «مرتب بر هنرپیشه‌های جوان دام پهن می‌کرد.»

او ادامه داد، «به‌نظر تنها پیش نیاز  این بود که یک مذکر زیر ۳۰ سال باشی تا آقای اسپیسی حس آزادی کامل برای لمست داشته باشد.»

چاوازوس می‌گوید دو مرتبه از سوءاستفاده‌های جنسی اسپیسی به مدیرهای سالن شکایت کرده است، «ولی بقیه می‌ترسیدند حرفی بزنند.»

حالا مدیریت این سالن ۲۰۰ ساله نمایش از همکارهایش در سال‌های اخیر خواسته تا پیش بیایند و روایت‌هایشان را از سوءاستفاده‌های اسپیسی بگویند.

در تفاوت رابطه با همجنس و پدوفیلی

کشورهای مختلف، قوانین گوناگونی در زمینه سن بلوغ دارند که بر پایه آن، سن ازدواج یا سن رابطه جنسی را معرفی می‌کنند.

در بیشتر کشورها، سن قانونی رضایت بر رابطه جنسی مابین ۱۶ تا ۱۹ سال است.

رضایت بر رابطه جنسی یعنی اینکه دو نفر (یا چند نفر) که عاقل و بالغ هستند، بدون هیچ فشار بیرونی، آزادانه و بر پایه خواسته درونی‌شان با همدیگر رابطه احساسی و یا جنسی به شکلی که مناسب می‌دانند، برقرار کنند.

فعال‌های دگرباش جنسی وقتی صحبت از رابطه با همجنس می‌کنند، صحبت‌شان محدود به رابطه رضایتمندانه دو فرد عاقل و بالغ است.

یک نفر صد البته می‌تواند همجنس‌خواه باشد، ولی متجاوز هم باشد.

ولی آنچه در موضوع اسپیسی نگرانی خلق کرده، بسط این دروغ در جامعه است که اگر همجنس‌خواه باشی، متجاوز هم می‌شوی.

مثال ایرانی‌اش اینکه وقتی مقام‌های دولتی یا مذهبی ایرانی‌، دم از «همجنس‌بازی / ‌sodomite» می‌زنند و منظورشان رابطه ناخواسته، اجباری و بر پایه قلدری مابین دو نفر (یا چند نفر) همجنس است. بخصوص بر اجبار این رابطه بر کودکان می‌گویند. مثل آنچه اسپیسی بر جوانان و نوجوانان تحمیل کرده بود.

ولی وقتی فعال‌های دگرباش سخن از «همجنس‌گرایی» و یا «همجنس‌خواهی» دارند، کلام‌شان مربوط به فردی بالغ جنسی است که هویت و گرایش جنسی‌اش را درک کرده، حالا به رابطه‌های احساسی و جنسی بر اساس رضایت روی می‌آورد.

آیا این یعنی نوجوان‌ها و کودکان تا رسیدن به بلوغی کامل حق رابطه احساسی و یا جنسی ندارند؟

البته، در واقعیت آدم‌ها در سنین مختلف درگیر رابطه‌های احساسی و یا جنسی می‌شوند. بسته به اینکه هورمن‌های بدنشان چطور عمل کند، بلوغ ثانویه کی شکل بگیرد و جسم‌شان چه زمانی آماده باشد.

قوانین بیشتر کشورها، رابطه جنسی دو فرد نوجوان با همدیگر را برابر یک شرایط مشخص، مجاز می‌شناسند و از قاعده تجاوز و سوءاستفاده جنسی خارج می‌کنند. البته به شرطی که کوچک‌ترین قلدری، زور یا اجباری در بین نباشد.

در مقابل، در بیشتر کشورهای دمکراتیک، حتی تلاش برای رابطه با یک کودک یا نوجوان می‌توان فرد را به زندان محکوم کند. به همین دلیل است که کوین اسپیسی، به‌رغم آنکه هنرپیشه‌ای تواناست، این روزها دارد تلاش می‌کند که تا جایی که می‌تواند اتهام های مطرح شده را با این توجیه که فراموش کرده و زمان زیادی از ماجرا گذشته، توجیه کند.

وقت صحبت از سوءاستفاده و تجاوز جنسی

از برخی اتهام‌‌های وارده به اسپیسی دهه‌ها گذشته، این اثبات آنها در دادگاه را سخت می‌کند، بخصوص که پرونده‌ها اغلب «من گفتم او گفت / He said, he said» است، یعنی روایت یک طرف در مقابل روایت طرف دوم قرار می‌گیرد.

ولی مجازات یک متجاوز یک بخش ماجراست. بخشی دیگر صحبت و گفت‌وگوی آزادانه در جامعه از سوءاستفاده و تجاوز جنسی است.

صحبتی که به سوءاستفاده مردها از زن‌ها محدود نمی‌شود،‌ بلکه به افراد بالغ و نابالغی می‌رسد که در گذر زندگی‌شان، در معرض سوءاستفاده‌ها و تجاوزهای دیگران قرار گرفته‌اند.

افرادی که در معرض سوءاستفاده‌های اسپیسی قرار گرفته‌اند، حالا می‌توانند صحبت کنند و بگویند چه شد. از حق‌شان و جسم و روح‌شان بگویند  – اینکه چه بر تن‌شان و وجودشان رفته است.


Monday, October 02, 2017

چیستان‌های دگرباشی: برون‌آیی چیست؟


همین مقاله را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید

به فرآیندی که در آن یک فرد دگرباش جنسی (خواه همجنس‌گرای زن یا مرد، دوجنس‌گرا، تراجنسیتی یا ترنس‌جندر، میان‌جنسی یا کوییر و غیره،) هویت و یا گرایش جنسی خودش را در ابتدا برای خودش تعریف می‌کند، آن را درون خودش می‌پذیرد و سپس آن را با دیگران مطرح می‌کنند، برون‌آیی یا آشکارسازی (coming out) می‌گویند.
بدین شکل افراد جامعه دگرباش به دو دسته کلی تقسیم می‌شوند:‌ آنها که آشکارسازی کرده‌اند یا به اصطلاح عیان (out) هستند و آنهایی که هنوز بسته به شرایط درونی یا اجتماعی‌شان،‌ پنهان در گنجه باقی مانده‌اند.

برون‌آیی تقسیم می‌شود به اینکه فرد در ابتدا هویت و یا گرایش جنسی خودش را برای خودش معنا کند و آن را قبول کند، سپس فضای امنی پیدا کند تا بتواند این گرایش و یا هویت را به دیگران – دوست،‌ آشنا، فامیل، خانواده، هم‌کار، هم‌کلاسی و غیره – مطرح کند. این فرآیند ساده‌ای به نظر می‌رسد، ولی در عمل این برای هر فرد، روند و عکس‌العمل‌های متفاوتی در بر خواهد داشت.

به عنوان مثال در تجربه شخصی نگارنده، مادر یکی از دوستانش بعد از برون‌آیی، او را از خانه بیرون کرد. مادر یک دوست دیگر بعد از برون‌آیی فرزندش، نگارنده را سوال‌پیچ کرد که چرا چند ماه مانع از آن شده تا بچه‌اش بیاید و با مادرش رک و صمیمی در مورد همجنس‌گرایی‌اش صحبت کند. مادر یک دوست دیگر هم هر شب همچنان به وقت نماز خدا را شکر می‌کند که آخرین بچه‌اش همجنس‌گرا از آب درآمد و برخلاف بقیه ازدواج نکرد، پیش او ماند و مراقبش است.

رهایی در آلمان، عرضه در آمریکا

ریشه باب شدن مفهوم گنجه (closet) و برون‌آیی از آن، به همجنس‌خواهان آمریکای شمالی در نیمه دوم قرن بیستم برمی‌گردد.

هرچند پیش‌تر از آنکه آمریکایی‌ها پیشتاز برون‌آیی در تاریخ معاصر باشند، آلمانی‌ها بحث تئوریک برون‌آیی را مطرح کردند.

کارل هاینریش اولریکس را امروز از برجسته‌ترین چهره‌های نخستین جنبش همجنس‌خواهی می‌شناسند، البته بیشتر از این او به پیشنهادش برای برون‌آیی شهره است.

این متخصص حقوق و الهیات، این ایده را در ۱۸۶۹ میلادی –۱۴۸ سال پیش – معرفی کرد که افراد همجنس‌گرا بایستی از برون‌آیی به عنوان ابزاری برای رهایی استفاده کنند. او معتقد بود اگر همجنس‌گرایان خودشان را به بقیه جامعه نشان بدهند،‌ موانع موجود در مخالفت آنها کنار خواهد رفت، چون افراد جامعه رنگین‌کمانی همه‌جا هستند و تعدادشان هم خیلی زیاد است.

خودش این کار را کرد،‌ البته شغل دولتی‌اش را به همین دلیل دست داد، چون در آن زمان – همانند امروز ایران – به همجنس‌گرایی به عنوان یک بیماری و گناه علیه خدا و طبیعت نگاه می‌کردند و رابطه جنسی با همجنس را جرم‌انگاری کرده بودند.

ولی ایده او باقی ماند و چهره‌های متفکر گوناگونی، بیشتر در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی، حرف او را به شکل‌های مختلف تکرار کردند و بسط دادند.

تا آنجا که ادوارد ساگارین در ۱۹۵۱ در کتاب تاریخ‌ساز خودش، «همجنس‌گرایان در آمریکا،» چنین نوشت: «جامعه یک ماسک به من داده تا بپوشم… به هر کجا که می‌روم، در تمامی زمان‌ها و در مقابل تمامی دیگر اعضای جامعه، باید ادا دربیاورم.» کتاب او درنهایت در دهه شصت میلادی در کنار دیگر ایده‌ها و نظریه‌ها قرار گرفت تا به جنبش آزادی‌سازی همجنس‌خواهای منتهی شد و برون‌آیی تبدیل به یک ابزار سیاسی برای مقابله با همجنس‌گراهراسی و جرایم ناشی از نفرت شد.

نماد آن جنبش هم یک فضانورد آمریکایی، فرنک کامنی بود که در دهه شصت به‌خاطر همجنس‌گرایی‌اش، از کارش اخراج شد، ولی حاضر نشد ساکت باقی بماند و تلاش کرد تا این اخراج را به دادگاه عالی آمریکا هم بالا بکشاند.

درحقیقت، این جنبش نزدیک به ۳۰ سال است که صاحب «روز ملی برون‌آیی است» و ۱۱ اکتبر و در برخی کشورها ماه اکتبر، زمانیاست که افراد خواه به بقیه برون‌آیی می‌کنند یا اینکه یادآور آشکارسازی‌های پیشین خود می‌شوند.

برون‌آیی ایرانی

برخلاف کشورهای غربی، در ایران تا همین اواخر نیاز چندانی به برون‌آیی احساس نمی‌شد. چون در حقیقت تا شکل‌گیری قوانین مدرن ایران – که به پیروزی از قوانین غربی، همجنس‌گرایی را جرم‌انگاری کردند و حتی مانع حضور همجنس‌خواهان در ارتش شدند – در تاریخ معاصر بعد از اسلام، همجنس‌خواهی جرم تلقی نمی‌شد، بلکه در حقیقت خیلی هم باب بود.

مثال آن را بخصوص در میان آثار ادبی باقیمانده از قرون گذشته ایران می‌توان یافت. از سعدی و جامی گرفته تا چهره‌های برجسته فرهنگ، هنر و سیاست، آشکارا از همجنس‌خواهی می‌نوشتند و مشت نمونه خروار آن را در کتاب دکتر سیروس شمیسا، «شاهدبازی در ادبیات فارسی» می‌توان یافت.

یا آن‌طور که افسانه نجم‌آبادی می‌گوید، در دوران قاجار با وجود منع شرعی روابط جنسی با همجنس و احکام مختلفی که توسط شاهان و روحانیت صادر می‌شد، صور مختلف روابط جنسی با همجنس در زندگی روزمره اتفاق می‌افتاد. از این روست که نجم‌آبادی عنوان روابط جنسی بین مردان دوران قاجار را در کتاب «زنان سبیلو و مردان بی‌ریش» تاریخ‌نگاری کرده است.

در عصر معاصر، بخصوص بعد از شروع دوران پهلوی است که همجنس‌خواهی آشکارا از سطح جامعه، همانند دیرها، کاروان‌سراها، حمام‌ها و پادگان‌های نظامی کنار رفت و مثال‌هایی، همانند وقتی در رستم‌الحکما در مورد شاه طهماسب دوم نوشته شد، «یک صورت یوسف‌گونه را به هزاران زلیخا، لیلی و شیرین ترجیح می‌داد،» یا ستایش فتحعلی شاه توسط فتحعلی خان صبا شاعر دربار برای دوست داشتن زنان و مردان جوان، با قوانینی سخت‌گیرانه جایگزین شدند.

در دوران پهلوی و به خصوص بعد از تاجگذاری فرح دیبا، اجازه محدود به برخی همجنس‌گرایان داده می‌شد تا آشکارا در دربار رفت و آمد داشته باشند و گفته می‌شود بیژن صفاری و کیوان خسروانی، معمار و طراح، نگران بروزدادن همجنس‌خواهی خود نبودند.

بعد از انقلاب و به قدرت رسیدن روحانیت، فشارها به جامعه دگرباش جنسی گسترش یافت، البته تا آنجا که روح‌الله خمینی اجازه به افراد تراجنسی داد تا فرآیند تطبیق جنسی خودشان را دنبال کنند – با این ایده فقهی که روح فرد می‌تواند با بدنش هماهنگ نباشد. هرچند که هنوز مقامات بلندپایه مختلف ایران، از محمد خاتمی گرفته تا محمود احمدی‌نژاد تا امامان جمعه، خواه می‌گویند که همجنس‌خواهی بیماری است یا اینکه وجود افراد رنگین‌کمانی را به کل در ایران رد می‌کنند.

با این وجود،‌ از شادی امین گرفته تا ساقی قهرمان تا آرشام پارسی و چهره‌های مختلف جامعه دگرباشان جنسی ایران، خارج از مرزهای کشور آشکارا خودشان هستند و در موضوع هویت و گرایش جنسی خارج از ازدواج رسمی و مبتنی بر مذهب مابین یک مرد و یک زن می‌گویند. آنها مرتب تکرار می‌کنند که هنجار رسمی حکومت تنها واقعیت جنسی ایران نیست.

راهنمای گام به گام برون‌آیی

هم روحیه افراد متفاوت از همدیگر است، هم آنکه مغز افراد متفاوت از همدیگر رشد می‌کند، همچنین اینکه شرایط و موقعیت‌های هر فرد کپی برابر اصل دیگری نیست.

بااین‌حال، گام‌های کلی برون‌آیی را می‌توان چنین فهرست کرد:

یک. خودشناسی

در اولین گام، فرد بایستی در درون خودش، به درک این موضوع برسد که هویت و یا گرایش جنسی‌اش چیست و آن را قبول کند. یا که قبول کند که در سیالیت از گرایش‌ها و هویت‌های جنسی و جنسیتی زندگی می کند.

این گامی طولانی است و به خصوص برای جامعه‌ای همانند ایران که در آن آموزش گوناگونی‌های جنس و جنسگونگی در فضایی امن صورت نمی‌گیرد. افراد بخصوص در سنین پایین وابسته به جمع‌آوری فردی اطلاعات،‌ از جمله از طریق اینترنت می‌شوند و این رسیدن به اطلاعات درست را سخت‌تر می‌کند.

دو. یافتن فضا و زمان مناسب

فرد پس از آنکه با خودش همگام شد، دنبال این می‌افتاد تا وقت مناسب در فضایی درست را پیدا کند تا بتواند موضوع گرایش و یا هویت جنسی خودش را با دیگران مطرح کند.

در اغلب موارد، فرد دست به یک آزمون می‌زند. مثلا به یک دوست صمیمی یا فردی در خانواده یا فامیل که به او نزدیک‌تر است، برون‌آیی می‌کند و با واکنش او، می‌سنجد که گام بعدی چه باشد.

سه. برون‌آیی به گروه‌های اجتماعی

بعد از آنکه فرد اطمینان یافت شرایط مناسب است و با آگاهی به اینکه همراه آشکارسازی می‌تواند چه چیزهایی را– حمایت خانواده، شغل، مسکن و غیره – از دست بدهد، به یک گروه اجتماعی برون‌آیی می‌کند. مثلا به کل خانواده می‌گوید که به عنوان مثال، ترنس‌جندر است. یا به کل فامیل، به تمام دوستان صمیمی یا به همه همکارهایش این موضوع را می‌گوید.

چهار. برون‌آیی نهایی

در این مرحله، فرد دیگر هراس‌هایش را کنار می‌گذارد و با هویت و گرایش واقعی‌اش زندگی می‌کند. به عنوان مثال، فرد همجنس‌گراست و یک نشان رنگین‌کمانی بر روی کیفش می‌گذارد و یا خالکوب همجنس‌خواهانه بر تنش نقش می‌زند. یا در شبکه‌های اجتماعی‌اش می‌نویسد به فرد هجنس علاقه عاطفی و جنسی دارد و آشکارا چه در فضای مجازی و چه حقیقی، خودش است.

برون‌آیی برای همه نیست

همه آن‌قدر خوشبخت نیستند که درک و همراهی بقیه را کسب کنند. و شرایط هرکس متفاوت است. درحقیقت، خواه کوتاه‌مدت یا بلندمدت، افراد شاهد پس‌زنی (backlash) افراد یا گروه‌هایی هستند که به آنها برون‌آیی کرده‌اند.

برای برخی از افراد این هزینه‌ها زیاد است و زندگی‌شان را به قدری دشوار می‌کند که گنجه جای امن‌تری است.

در سال‌های آخیر انتقادهای زیادی به فشار به دگرباشان جنسی برای برون‌آیی نوشته شده است. از جمله نظریه پردازانی که به این موضوع پرداخته است ایو سجویک است که با نگاهی انتقادی در تقاطع نظریه ادبی و نظریه کوییر به موضوع تفاوت‌های پویا و اهمیت گوناگونی زندگی‌های کوییر می‌پردازد. اینکه چطور هنجارسازی در خود جامعه دگرباش جنسی هم صورت می‌گیرد: مثلا همین هنجارسازی و فشار برای بیرون آمدن از گنجه.

راهنمای مقابله پس‌زنی دیگران

آدم‌های مقابل افرادی که برون‌آیی می‌کنند، ممکن است عکس‌العمل‌های خشنی داشته باشند. این خشونت می‌تواند تنها در زبان بدن (body language) آنها باشد، یا اینکه در فحش کلامی عیان بشود و حتی منجر به خشونت‌های فیزیکی هم بشود.

در برخی موارد، برون‌آیی ممکن است به سوءاستفاده، قلدری، یا حتی تجاوز جنسی هم منتهی بشود.

برای همین هم اهمیت خیلی زیادی دارد که فرد پیش از برون‌آیی، همه‌چیز را درست سنجیده باشد و آماده هر رفتاری باشد، امکان مراقبت از خودش در لحظه آشکارسازی و پس از آن را هم داشته باشد.

این‌ها چند پیشنهاد برای مقابله با پس‌زنی افراد در موضوع آشکارسازی یک فرد است:

  • تنها نباشید، اگر امکانش هست، موقع برون‌آیی همراه دوستان و یا آشناهایتان باشید که موضوع را می‌دانند و مشکلی هم با آن ندارند. حضور دیگران می‌تواند از بار خشونت‌های بقیه کم کند؛
  • راه فرار داشته باشید، در یک محیط مناسب برون‌آیی کنید. اطمینان داشته باشید اگر مشکلی پیش آمد، راه فرار باز است. با آدم‌های نزدیک به خودتان در تماس باشید تا آنها بدانند کجا و پیش که هستید و اگر مشکلی پیش آمد، دنبال‌تان بیایند؛
  • از یک متخصص کمک بگیرید. خیلی وقت‌ها مشاوره گرفتن می‌تواند کمک کند تا آسوده‌خاطرتر خودتان را به بقیه آشکار کنید. در برخی موارد، در حضور یک متخصص می‌توان به خانواده، دوستان امکان این را بدهد تا هم‌زمان برون‌آیی، اطلاعات درست را دریافت کنند و جواب سوال‌هایشان را بگیرند، به فرد هم امکان داشتن فضایی امن و سالم برای بیان حرفش را بدهد؛
  • از سازمان‌های حامی کمک بگیرید، بخصوص اگر خارج از ایران هستید. از شماره تماس تا امکان مشاوره تلفنی یا حضوری یا ایمیلی، از امکاناتی است که سازمان‌های حامی به افراد می‌دهند و می‌شود پیش از برون‌آیی، شرایط و وضعیت یک فرد سنجیده و او راهنمایی دریافت کند؛
  • آماده همه‌چیز باشید، شاید بعد از این برون‌آیی برای دوره‌ای موقت حمایت‌های موجود را از دست بدهید. امکان مالی،‌ جایی برای اقامت و همچنین شبکه‌ای حمایت‌گر از دوست‌های رنگین‌کمانی‌تان را قبل از برون‌آیی تا حد ممکن آماده بکنید؛
  • آماده هر سوالی باشید و پیش از برون‌آیی اطلاعات مفید را جمع‌آوری کرده باشید. شاید بد نباشد چند صفحه پرینت بگیرید و همراه برون‌آیی دست افراد بدهید؛
  • تمام مدت آرام بمانید، اضطراب و استرس را مدیریت کنید. برون‌آیی راحت نیست، دل‌نگرانی‌های هر فردی کاملا توجیه شده هستند، ولی بایستی به نحوه درستی مدیریت بشوند تا فرد کمترین آسیب ممکن را ببیند؛
  • برون‌آیی صحنه جنگ و دعوا نیست. فراموش نشود که قرار نیست آدم برنده یک جنگ خونین باشد، بلکه قرار است فضایی بهتر و آسوده‌تر برای همه پس از این امر ممکن شده باشد؛
  • دوستی و عشق بقیه به خود را فراموش نکنید. درنهایت از خاطرتان نرود که به دیگران برون‌آیی می‌کنید، چون دوست‌شان دارید و می‌خواهید شما را مثل خودتان دوست داشته باشید. عشق نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌تان را به خودتان فراموش نکنید، حتی اگر در اولین برخورد، پرخاشگر باشند. ولی آنها هم درنهایت به‌خاطر می‌آورند که چقدر شما را دوست دارند.
  • توصیه‌هایی برای برون‌آیی


درنهایت اگر قصد برون‌آیی دارید، به این توصیه‌ها هم توجه نشان بدهید.

  • عجله نکنید، درست بسنجید که وقت و فضای مناسب برون‌آیی برای شخص شما کی و کجاست؛
  • خودتان را سرزنش نکنید، هرچه هم که شد،‌ تقصیر واقعیت درونی شما نیست. خیلی وقت‌ها موضوع فقط فشارهای اجتماعی، مذهبی و سنتی به دیگر افراد است که بانی عکس‌العمل‌هایشان می‌شود؛
  • خودتان را در چاه نیاندازید. اگر می‌بینید همه‌چیز را با برون‌آیی از دست می‌دهید، لازم نیست همین‌الان کاری بکنید که سر از خیابان دربیاورید، بدون پول،‌ سرپناه و حمایت دوستان. امروز نشد، ماه دیگر شاید بشود؛
  • داستان‌های بقیه را بدانید. فقط شما برون‌آیی نمی‌کنید، میلیون‌ها نفر در سال‌های اخیر برون‌آیی کرده‌اند. به زبان‌های مختلف بگردید و داستان‌های آدم‌هایی را پیدا کنید که شرایط مشابه شما داشته‌اند. اول ببینید چه بر آنها گذشته و بعد آماده واکنش‌های مشابه باشید. ضمنا اگر شد، در فضایی امن قصه برون‌آیی خودتان را با بقیه هم مطرح کنید؛
  • گام به گام برون‌آیی کنید و حتما اول به یک آدم امن بگویید ماجرا چیست و بعد وابسته به عکس‌العمل او، مرحله به مرحله جلو بروید تا به هدف‌تان برسید. آدم روبه‌روی یک پلکان سریع نمی‌دود تا نفسش بند بیاید و نتواند به انتهای آن برسد. صبور و سر فرصت گام برمی‌دارد و مکث هم می‌کند تا نفسش منظم بماند و پیش می‌رود؛
  • قوانین را بشناسید. در هر کجای دنیا که هستید خوب بدانید قانون چه حمایت‌هایی از شما می‌کند و اینکه در چه مواردی ممکن است شما را جرم‌انگاری کند. در بسیاری کشورها، شما تحت حمایت گسترده قانونی در مقابل پس‌زنی‌های افراد هستید؛
  • مثبت‌ فکر کنید. همه‌چیز خوب پیش می‌رود و درست می‌شود. تجربه‌های تلخ بقیه الزاما قرار نیست سر شما هم بیاید؛
  • به بقیه وقت بدهید. لازم نیست در پنج دقیقه از مامان و بابا گرفته تا دوست و فامیل همه‌چیز را همان‌طور که شما می‌خواهید بفهمند و قبول کنند. صبر کنید و به آنها وقت جستجوی کافی و امکان دسترسی به اطلاعات درست را بدهید و اجازه بدهید آنها هم مثل شما، بفهمند و بعد قبول کنند؛
  • زندگی کنید. خودتان را محدود به این نکنید که بقیه شما را قبول کنند. در هر کجای دنیا که هستید و در هر وضعیتی که هستید، از حداقل امکانات موجود هم سود ببرید، خودتان باشید و حسابی هم با خودتان حال کنید.

بیرون آمدن افراد از گنجه و آشکارسازی هویت و گرایش جنسی‌شان، محدود به یک رویداد فردی نمی‌شود. درنهایت به جنبشی گسترده‌تر برای رسیدن به برابری و رهایی از تبعیض منتهی می‌گردد که مثال بارز آن «پراید یا راهپیمایی‌های غرور» است که در قسمت بعدی این مجموعه، در موردش خواهیم گفت.

Thursday, September 28, 2017

آمیزش دو همجنس مذکر




دوستم در سفری به تورنتو، وب‌سایتی نشانم داد که به گفته خودش، در جستجوهای اینترنتی در دسترس نبود و در آن فهرستی بی‌پایان از اسم آدم‌ها، شهرهایشان، نقش جنسی‌شان در آمیزش و راه تماس با آنها ردیف شده بود.
خیلی‌ها حتی شماره مستقیم تماس گذاشته بودند.
دوستم فهرست را با تکان دست جابه‌جا کرد و انگار پایانی بر آن نبود. از ده‌ها و سپس صدها اسم رد شدیم که در جای به جای ایران، بدنبال یار سکس می‌گشتند.
در همان سفر بود که یک روز صبح در اپ تلگرام با فراتر از دویست پیام روبه‌رو شدم. یک نفر شماره‌ام را به یک گروه تلگرامی اضافه کرده بود و افراد مختلف در این گروه پیام می‌گذاشتند و بدنبال یافتن محبوبی تازه بودند.
دوباره در کمال تعجب، همراه با اسم‌ها، با مجموعه‌ای از عکس‌ها و شماره‌های تماس روبه‌رو شدم.
ایران انگار متفاوت از قبل شده است.
در این شش سالی که دیگر سرزمین مادری را از دورنمای اینترنت تماشا می‌کنم، همه‌چیز حسابی تغییر کرده. اینترنت که بر نسل من تاثیرگذار بود، حالا برای نسل‌های بعدی، جزوی از زندگی روزمره محسوب می‌شود. چون آدم‌های بعد از من، با اینترنت بزرگ شده بودند.
من هرچند در نوجوانی‌ام از طریق وبلاگ‌نویسی بهترین دوست‌های زندگی‌ام را یافتم و با گی‌لایف شهرهای مختلف آشنا شدم، ولی فاصله بود تا وب‌سایت منجم بیاید – و هنوز از اپ‌هایی چون هورنت، اسکراف و یا گرایندر و مانند آن، خبری هم نبود.
آن زمان بیشتر از طریق دوستانت، با آدم‌های تازه آشنا می‌شدی. در پاتوق‌های مختلف، از پارک‌ها و کافه‌ها گرفته تا میهمانی‌های زیر زمینی بود – اغلب وقتی خانه کسی خالی بود یا در باغی در حومه شهر در دسترس بود – که چشم‌هایت به چشمان کسی گره می‌خورد و عاقبت به آغوش هم می‌رسیدید.
یک وبسایت یا مجله اینترنتی بود که اصول گذاشتن قرار را بهم آموخت – حتی یادم نیست کدام مجله بود، شاید «ماها» بود، شاید یک وبلاگ بود، در خاطرم نمانده.
ولی اصل قرار گذاشتن پبشنهادی‌اش ساده بود: در یک جای شلوغ و در معرض دید بقیه آدم‌ها قرار بگذار؛ ساده اعتماد نکن؛ خودت دقیق در محل قرار نباش و از فاصله تماشا کن و وقتی فرد آمد؛ اگر فرد شبیه به عکس‌هایش بود و خودش بود، اگر اطمینان حاصل کردی مشکلی نیست، بعد جلو برو؛ سریع هم با هم به مکانی برای آمیختن نروید، بلکه صبر کنید تا کمی اعتماد برقرار بشود.
سال‌هاست این اصول تبدیل به فرمان‌های مقدس زندگی‌ام شده‌اند تا بتوانم مراقب امنیت خودم باشم.
آنچه از دور ولی می‌بینم، کمی نگران‌کننده است و راه را می‌تواند برای قلدری، باج‌سیبیل باز کند. خشونت‌های کلامی و یا فیزیکی همراهش بیاورد که خواه از طرف یک دوست و آشنا باشند، یا اینکه از سمت یک مامور اطلاعاتی یا دولتی همراه با فشار قانون به فرد هجوم بیاورند.
مثالش همین چند هفته پیش علنی شد، وقتی پلیس فتا صحبت از بازداشت یک مرد میانسال به جرم علنی کردن تصویرهای خصوصی یک جوان کرد.

کمی اعتنا به امنیت اینترنتی
پلیس فتا می‌گوید که جوانی به آنها مراجعه کرده بود و گفت که یک مرد میانسال عکس‌هایش را در یک کانال تلگرامی پخش می‌کند. پلیس هم این کانال را تحت‌نظر می‌گیرند، از طریق آی‌پی‌های اینترنتی فرد را پیدا می‌کنند و عاقبت او را بازداشت می‌کنند.
این روایت رسمی است – آنچه در خفا گذشته، اینکه آیا حقوق متهم رعایت شده است یا که نه، هنوز جای سوال دارند. همچنین اینکه بر سر این جوان چه آمده است هم مشخص نیست.
ولی یک موضوع جدی در این میان مطرح است: اینترنت به خودی خود امن نیست تا یک نفر اطلاعات شخصی خودش، از جمله شماره تماس را همراه پیامی برای رابطه جنسی در آن با بی‌پروایی پخش کند.
در همین زمینه در سازمان اقدام آشکار جهانی بخوانید: چگونه با تهدیدات اینترنتی مقابله کنیم
خودم هم در ایران قرار می‌گذاشتم و هم در ترکیه یا کانادا، از اپ‌های دوست‌یابی هم استفاده می‌کنم. ولی چند قانون ساده هم برای خودم گذاشتم: اینکه حواسم باشد چه می‌کنم.
امنیت اینترنتی را که باید رعایت کرد به کنار، مراقب سلامت جسم و روانم هم باید باشم و درنهایت هم یاد گرفتم تا چطور بدون هیچ‌گونه رودروایستی، مراقب خودم باشم.

یاد گرفتم بدنم را دوست داشته باشم
هم به عشق و رابطه طولانی‌مدت دو نفره اعتقاد دارم، هم به اینکه اگر مجرد هستم، می‌توانم آزادانه رابطه جنسی را با افراد مختلف برقرار کنم.
ولی از چت قبل از دیدار، فقط برای پرسیدن سوال‌های مرسوم – مثل اینکه دنبال چه می‌گردی یا در زمان آمیزش می‌خواهی چه بکنیم – استفاده نمی‌کنم. بلکه این زمانی است تا چند واقعیت را بفهمم.
اولی این است که عزیزم، آخرین مرتبه کی برای آزمون‌های پزشکی‌ات رفته‌ای؟
خودم اینجا در کانادا از کلینیک‌های وابسته به دولت استفاده می‌کنم که آنلاین می‌توانی ازشان وقت بگیری. کلینیکی که سه سال است سراغش می‌روم، نیم ساعت برایم وقت می‌گذارد. می‌روم و یک پرستار می‌بینم.
قبل دیدار پرستار، چند فرم پر می‌کنم و می‌گویم چرا آمده‌ام، حالم چطور است، وضعیت سلامتی‌ام چطور است.
بعد هم پرستار خودش جداگانه مجموعه‌ای از سوال‌ها را می‌پرسد. بعد بسته به جواب‌هایم، تصمیم می‌گیرد که چه آزمون‌هایی مناسب این دیدارمان است. بخصوص که من همیشه به جز آزمون اچ‌آی‌وی، دنبال فهمیدن وضعیت سلامتی‌ام در موضوع دیگر بیماری‌های مقاربتی هم هستم.
هر مرتبه یک نمونه ادرار ازم می‌گیرند و نمونه خون. از بزاق دهانم هم نمونه می‌گیرند. سالی دو مرتبه آلت تناسلی‌ام و اطرافش را می‌سنجند و اگر در رابطه‌های جنسی اخیرم، اجازه دخول معقدی داده باشم، از معقدم هم نمونه برمی‌دارند.
نتیجه را هم تلفنی می‌شود پرسید – البته فرمول غرب کانادا ساده است،‌ اگر بهت تماس نگرفتند یعنی مشکلی نبوده.
اگر مشکلی هم باشد، درمان را مجانی خود کلینیک بهت می‌دهد – البته در برخی موارد هم بایستی با پزشک خانواده‌ات تماس بگیرند.
قبل آزمون‌ها هم قبول می‌کنی که اگر آزمونی مثبت برگشت، یا خودت با شریک‌(های) جنسی‌ات تماس بگیری یا از کلینیک بخواهی با آنها تماس بگیرد تا بیایند و آزمون بدهند و اگر لازم بود، درمانی را شروع کنند.
برای همین همیشه در چت‌های قبل از آمیزش می‌گویم که خودم کی آزمون داده‌ام و می‌پرسم که شما کی آزمون داده‌ای؟ تاریخش کی بوده؟ چه جوابی بهت دادند؟ فقط آزمون اچ‌آی‌وی بود یا موارد دیگر را هم سنجیدی؟
در ایران هم راه آزمون باز است – کافی است یک نفر برای اهدای خون برود یا اینکه از یک پزشک بخواهد برایش آزمون بیماری‌های مقاربتی را تجویز کند، هرچند که مثل اینجا احتمالا مجانی نباشد.
ولی بعد صحبت، از چشمانم هم استفاده می‌کنم تا درست نگاه کنم.

یاد گرفتم نه بگویم
از جوانی، دوست ندارم در تاریکی با کسی بیامیزم. خیلی ساده، چون می‌خواهم بدنش را فراتر از اینکه آیا مجذوبم می‌کند یا که نه، از لحاظ سلامتی هم بسنجم. چون بیماری‌های مقاربتی علایم مشخصی دارند و در برخی موارد، می‌شود با چشمی باز آن‌ها را دید.
مثلا اگر کسی جوش‌های نافرم بر آلت تناسلی یا بر باسنش داشته باشد، خودم را عقب می‌کشم.
چون یاد گرفتم نه بگویم.
اینجا در کانادا یک مرتبه با جوانی قرار گذاشتم که خارق‌العاده زیبا بود – ولی وقتی لخت شدیم، تصمیم گرفتم با هم نخوابیم. خیلی ساده چون از لک سرخ نقش بسته بر آلت تناسلی‌اش، اطمینان نداشتم. می‌ترسیدم که شاید مبتلا به یک بیماری مقاربتی باشد.
نه گفتم و از خانه‌اش بیرون آمدم.
آدم بعضی‌وقت‌ها نه می‌گوید و یک عمر راحت‌تر زندگی می‌کند. چون درنهایتش، همیشه راه خوابیدن با آدم‌های دیگر باز است.
ولی تمامی مقدمات به کنار، آمیزش دو نفر – یا چند نفر – مگر یک قرار مابینِ انسان‌های عاقل و بالغ نیست که بر پایه آگاهی قبول کرده‌اند برای چند ساعت یا بیشتر، با هم باشند؟

کمی صبر یا چطور املت درست کنیم
تقریبا هفت سال پیش در وبلاگم پستی با عنوان «نظریه‌ی املت» منتشر کردم.
شروع پست این بود؛ «تا حالا املت درست کردی؟‌ اگر گوجه‌فرنگی و پیاز را درست سرخ نکنی، یک مزه‌ی خام مزخرف پیدا می‌کند. یک بوی گندی هم می‌دهد.»
بعد در ادامه گفته بودم، «سکس بد مثل املت خام می‌ماند. وقتی نگذاری بدنت خوب توی بدن طرف غرق بشود، خوب سرخ نشدی، خوب عطر نگرفتی، بعد یک دفعه می‌بینی که مزه نمی‌دهد. بلند می‌شوی و فکر می‌کنی توی دیوار گیر کردی. دهنت طعم گِل دارد. دلت می‌خواهد کلش را بالا بیاوری. دلت می‌خواهد همه‌چیز را از پنجره پرت کنی بیرون. دلت می‌خواهد به یک نفری توی اولین خیابان پناه ببری. یک نفری که بدنش فرق داشته باشد.»
آن زمان هنوز سکس را درست نمی‌شناختم. نمی‌دانستم سه قسمت دارد.
نمی‌دانستم که سکس، مقدمات دارد و این مقدمات از همان چشم توی چشم انداختن اولیه شروع می‌شود و مثل هواپیمایی که موتورش روشن می‌شود تا اوج بگیرد، بایستی در سکس هم اجازه داد تا دو فرد – یا افراد – به اوج نزدیک بشوند و بعد بهم بیامیزند.
بعد هواپیما از باند بلند می‌شود. مثلا دست در گردن هم می‌اندازید، لب و چانه و گردن همدیگر را می‌بوسید. دست به سینه و کمر و باسن هم می‌کشید.
سکس برایم مثل یک رقص دو نفره است، باید هر دو طرف خوب حرکت کنند تا به اوجش برسد و درست و حسابی، تن و روان آدم را آرام کند.
وقتی هم که به اوج رسید – و اورگاسم ممکن شد – سکس تمام نشده است. نمی‌شود در هواپیمایی که در اوج آسمان است، یک مرتبه بیرون پرید. باید گذاشت تا هواپیما دوباره به زمین برگردد.
سکس بعد هم دارد. مثل کمی در آغوش هم ماندن. مثل کمی صورت در صورت هم نفس کشیدن. مثل چند جمله‌ای که به هم می‌گویید و بوسه‌هایی که مابین لباس پوشیدن رد و بدل می‌کنید.
این آخرش هم خیلی مهم است، چون اگر نباشد، آدم آرام نمی‌گیرد.
البته، درنهایت سکس یکی از نیازهای آدمی است و تا آنجا که دو انسان – یا چند نفر – عاقل و بالغ و بر پایه تصمیمی آگاهانه سراغ هم بروند،‌ در حریم خصوصی‌شان است و به کسی هم ربط ندارد.
ولی موضوع آگاهی در این میان فراموش نشود.
سکس صرف بهم آمیختن نیست، می‌تواند عواقب داشته باشد و عواقبش هم می‌توانند تا پایان عمر بر تن و روان آدمی باقی بمانند.