Friday, July 24, 2009

اصل طلایی طبیعی‌ کردن



توضیح عکس: دو جوان در حال پاس کردن واحد طبیعی س‌ا‌ک زدن در خانه

با توجه به این‌که مردم غیور مشهد، علاقه‌ی خاصی به طبیعی کردن موضوعات دارند و با توجه به این‌که رگ و ریشه‌ی من مشهدی است و با کمال آگاهی به این مساله که نصف بعلاوه یک وب‌لاگ‌نویس‌های گ‌ی کشور رگ مشهدی دارند و با توجه به این‌که من فعلا در نشئگی به سر می‌برم و همه چیز را ژنو می‌بینم و با در نظر گرفتن این‌که فعلا همه‌ چیز گل و بلبل و پری در باغ است، در ادامه‌ی فتوای قبلی‌ام در مورد اعلام جهاد رقص در مترو، اعلام می‌کنم که ماها باید و باید و باید زندگی کردن را طبیعی‌اش کنیم. حالا این طبیعی چی هست و چه خاصیت‌هایی دارد و چگونه انجام می‌شود را من الان می‌گویم
ببینید طبیعی کردن یک موضوع بدیهی مشهدی است. شما در خانه با پارتنرتان لخت و پتی نشسته‌اید به لیسیدن می‌بینید در باز می‌شود و بابا می‌آید تو و بدون این‌که زحمت بدهید پورنو را جمع کنید و بطری الکل را سر بدهید زیر تخت، آرام شورت‌تان را بالا می‌کشید و بابا می‌گویید که عزیز یک لیوان بریزم؟
نمونه‌ی دیگر این است که شما در خیابان سجاد مشهد دارید دست در دست داف عزیز قدم می‌زنید و می‌رسید به گشت ارشاد و سرتان را مثل یک خانوم و آقای عروس و داماد بالا می‌گیرید و رد می‌شوید و کسی جرات نمی‌کند به شما بگوید بالای چشم‌تان ابرو هست یا چماق؟
مورد دیگر این است که شما وسط راهپیمایی معترضان به انتخابات هستید و باتوم‌چی‌ها می‌ریزند هر کسی را بزنند شما در ایکی ثانیه هر چی علامت سبز دارید نیست می‌شود وسط خیابان و بعد مثل یک عابر گیج که این‌جا چه خبر است از وسط باتوم‌چی‌ها رد می‌شوید و محض اطمینان چند تا الحمد الله هم به سبک آقای جوادی آملی زمزمه می‌کنید
یک مثال همیشگی شب چهارشنبه سوری است، با یک آقای وجیهه المنظر ریشو می‌روید وسط خیابان قر می‌دهید و بعد هم که پلیس ریخت داد و هوار راه می‌اندازید که ماها انقلاب کردیم که این ارازل بریزند این جور گه‌ها بخورند؟

به جز مثال اول که خیلی تخیلی است، من سه تای دیگر را شخصا امتحان کردم. خیلی حال می‌دهد. مخصوصا وقتی که مامور پلیس گارد ویژه دارد دست‌بند می‌زند به یک جوان شورشی در شب چهارشنبه سوری، آن آقای ریشو خیلی محترما برود و به آقای مامور پلیس گارد ویژه مغز تف داده‌ی زردآلوی داغ تعارف کند و بگوید خیلی خوشمزه است و گیر تعارف بدهد که حتما باید بخوری. حالا صورت آقای مامور پلیس گارد ویژه را نقش بزنید توی سرتان با صورت گیج ویج پسره‌ی دست‌بند خورده

سر همین مساله‌ی طبیعی کردن است که مشهدی‌ها کلا به بی‌رگی مشهور هستند و این‌طوری که من توی سربازی فهمیدم، همه‌ی ایران یک جورهایی از این جانورها می‌ترسند. مساله‌ی طبیعی کردن این قدر مهم و جدی است که الف نون بعد از انتخاب رفتن‌اش مستقیم می‌آید مشهد همه چیز را طبیعی کند و مشهدی‌ها هم طبیعی‌اش می‌کنند به روی‌ خودشان نمی‌آورند. البته آخرسر این جوری شد که این‌ قدر مشهدی‌ها طبیعی‌اش کردن که آن روزی که الف نون آمده بود مشهد، همه ماندند خانه تخمه خوردند و شو نگاه کردند از ماهواره‌های‌شان و فیلم‌های یوتوب درآمد که آقا توی صحن خالی حرف می‌زدند. هه هه هه. دیدید چقدر خاصیت دارد این طبیعی کردن؟

حالا یک مثال عملی برای تهرانی‌های از همه جا بی‌خبر، می‌خواهیم خیلی طبیعی توی مترو برقصیم. اول موقع پایین آمدن از پله‌ها عمیق حس ژنو می‌گیریم از ماتحت به بالا و بعد سوار واگن که می‌شویم،‌ اگر در وضعیت گروپ نبودیم و فضا برای حرکت دست و پا باز بود، خیلی ریلکس هدفون در گوش، ک‌و‌ن را می‌دهیم طرف ملت و آی حالا بزن قرهای گیر کرده را رها می‌کنیم. موضوع اصلی در طبیعی کردن، گرفتن حس عمیق ژنو است. این اصل طلایی را اصلا فراموش نکنید. البته برای تازه کارها پیشنهاد می‌کنم که اول دست‌ها در جیب با چشم‌های بسته یک کم رقص پا تمرین کنند، بعد که دیدند هیچکی محل سگ نمی‌دهد، شجاع بشوید و به جوان مو بلوند بغل دستی‌تان پیشنهاد س‌ک‌س بدهید

حالا چند مثال از چیزهایی که می‌شود طبیعی‌شان کرد
مثلا شما تازه ماهواره گرفته‌اید و دنبال شبکه‌های جدید می‌گردید. هی می‌گویید یک شبکه‌ی باحال موسیقی هست به اسم گ‌ی تی‌وی. هی می‌گویید تا برادرتان می‌رود ف‌ی‌ل‌ت‌رشکن آن می‌کند و دهن اینترنت را سرویس می‌کند تا موج این شبکه را گیر بیاورد. بعد می‌فهمید پولی شده. ولی خوب داداشه که سرچ زده. هه هه هه
مثلا شما توی یک محله‌ی سنتی زندگی می‌کنید. بعد از روز انتخابات با شلوارک بالای زانو توی کوچه قدم می‌زنید. خونسرد می‌گذارید همه‌ی محله پاهای شما را دید بزنند با دهن‌های باز. شما هم‌چنان با حس عمیق ژنو هیچی نمی‌بینید. پوشیدن تاپ نارنجی هم توصیه می‌شود همراه با شلوارک گل گلی
مثلا شما توی شلوغ‌ترین خیابان توی یک جاهایی نزدیک جنوب شهر قدم می‌زنید، بعد بدجوری هوا ژنو می‌شود و بعد پسر کناری شما بازوی لخت‌تان را دست می‌اندازد محکم می‌گیرد و سر بالا رد می‌شوید مثل یک زوج جوان
مثلا سر ایستگاه متروی آریا شهر می‌خواهید از باربد جدا شوید و جلوی گشت ارشاد باربد دست می‌اندازد روی صورت شما و لب‌تان را یک ماچ گنده می‌گیرد. این‌قدر مساله طبیعی است که گشت ارشاد فکر می‌کند اشتباه دیده رو می‌اندازد یک طرف دیگر این زن و شوهر از هم جدا شوند
مثلا
...
آه گندتان بزند، آن‌قدر ور زدم دهن‌ام کف کرد. ببینید جوان‌های غیور، لازم نیست از زندگی کردن بترسید. لطفا زندگی بکنید تا جایی که حال و هوای‌تان هوس می‌کند. مگر چیست؟ فوق‌اش توی خیابان موقع لب گرفتن شما را می‌گیرند، بعد داد و هوا راه می‌اندازید که چرا تهمت می‌زنی؟ و تو مگه خودت بچه‌بازی این جور فکرهای وقیح می‌کنی؟ و کلا رو هوا می‌کنید که طرف خاک می‌شود از رو می‌افتد. از زندگی کردن نترسید. زندگی کنید. زندگی کنید. زندگی کنید





Sunday, July 19, 2009

از حالا دیگه توی مترو می‌رقصم


ها، چیه؟ فکر کردید به همین سادگی می‌شود یکی مثل من را از میدان به در کرد؟ هاه هاه هاه. بعد از یک ماه و خورده‌یی زانوی غم بغل کردن و آه کشیدن و افسوس خوردن و راهپیمایی کردن و شعار دادن و توی فیس‌بوک بد و بیراه گفتن و غر زدن توی چت و تلفن‌های تند و عصبی زدن، حالا دیگه من تصمیم‌ام را گرفتم: می‌خواهم فقط و فقط خودم باشم و از امروز هرجایی که بشود، خودم خواهم بود و ماسک‌هایم را پرت کرده‌ام توی سطل‌آشغال و همین است که هست و دل‌تان می‌خواهد بسوزد می‌خواهد نسوزد، هر جور هم که دل‌تان می‌خواهد فکر کنید، ولی رامتین کلی از قبل از انتخابات تا حالا فرق کرده است. من یک شعار هم برای خودم درست کردم: از حالا دیگه توی مترو می‌رقصم. حوصله دارد بخوانید تا بفهمید یعنی چی
بیست و پنج سال پیش که من به دنیا آمدم، از این خبرها نبود که آدم‌ها وب‌لاگ داشته باشند و ماهواره داشته باشند و فیس‌بوک داشته باشند و از این وب‌سایت که آخرسر من نفهمیدم به چه دردی می‌خورد یعنی توییتر داشته باشند و همه موبایل بدست باشند و هدفون توی گوش و انگشتر توی دست داشته باشند و پسرها و دخترها توی خیابان از هم لب بگیرند و این‌قدر ریلکس به ریش همه چیز بخندند
بیست و پنج سال پیش که من به‌ دنیا آمدم یک نفری را توی شهر ما شلاق زدند، چون به مامورهای کمیته بد و بیراه گفته بود و حکم‌شان را براساس رابطه‌ی نامشروع آن آدم با همسر قانونی و شرعی‌اش استوار کردند. بیست و پنج سال من توی ایران زندگی کردم و همه‌اش سعی شده تا نگذارند من خودم باشم. توی خانواده سعی‌شان را کردند، توی مدرسه سعی‌شان را کردند،‌ توی دانشگاه سعی‌شان را کردند، توی سربازی سعی‌شان را کردند، حالا هم دارند خودشان را می‌کشند که نگذارند من و تو و ما خودمان باشیم. می‌خواهند یک جور دیگری باشیم. یک چیز دیگری باشیم. ولی من دیگر این چیزها را اصلا و ابدا نمی‌فهمم
من یک پسر هم‌ج‌ن‌س‌گرای ایرانی هستم و قرار است چند سال دیگر هم زندگی کنم و توی زندگی‌ام می‌خواهم خودم باشم. البته من خودم بودم، توی خیابان از پسر بوسه گرفتن و دست توی دست هم انداختن و گوشواره بستن و رقصیدن و کلی چیزها را تجربه کرده بودم. اما توی درون خودم، یک چیز دیگری می‌سوخت. حالا من توی یک ماه گذشته نشستم به پاک‌سازی همه چیز، از شماره‌های موبایل و من‌جم و فیس‌بوک و یاهو مسنجر و کلی چیزهای دیگر. فقط کسانی را نگه داشتم که باهاشان راحت هستم. فقط به کسانی زنگ می‌زنم و باهاشان بیرون می‌روم که بین‌شان احساس آرامش می‌کنم، حرف هم را می‌فهمم، با هم دوست هستیم. هر کسی که با رودروایسی بود را انداختم بیرون و نمی‌دانید چه احساس آرامش بخش خوبی توی من درست شده است. این اولین قدم بود و این فقط یک شروع ساده بود
ببینید، این‌ها می‌خواهند نگذارند ما خودمان باشیم. خیلی مسخره است غصه بخوریم و توی سرمان بزنیم و این‌قدر ناامید باشیم. آن‌ها همه‌ی امیدها و آرزوها و رای‌های ما را نادیده گرفتند. من هم خیلی ساده همه چیز آن‌ها را نادیده می‌گیرم. قبلا هم نادیده می‌گرفتم، ولی حالا جدی‌تر و کامل‌تر این کار را می‌کنم. یک قدم دوم هم برداشتم، یک کاری کردم توی خانه دیگر کسی جز برای جومونگ تلویزیون ایران را نگیرد و به جایش شبکه‌هایی مثل جت‌ایکس با آن همه کارتون‌ها و برنامه‌های ملس و بی‌بی‌سی فارسی و این چیزها نگاه کنند. دوره افتاده‌ام توی فامیل و دوست و آشنا دارم روش کار کردن با ف‌ی‌ل‌ت‌ر‌شکن‌ها را یادشان می‌دهم و تبلیغ غیرمستقیم می‌کنم که از اینترنت استفاده‌ی جدی‌تری داشته باشند و تلویزیون‌های واقعی نگاه کنند. روی مخ آدم‌ها کار می‌کنم که کتاب بخوانند، موسیقی گوش کنند، برقصند و این دنیا را به هیچ چیزشان نگیرند
می‌دانید، یک عمر تلاش کردید که من خودم نباشم، اما هه هه هه،‌ من این‌جا نشستم و خودم هستم و خودم می‌مانم. حالا آن‌ها خودشان را جر بدهید. من خودم می‌مانم. تو که الان این نوشته را خواندی چطور؟ تو هم خودت می‌مانی؟ می‌آیی توی مترو با هم برقصیم؟ می‌آیی یک کم رقص پا تمرین کنیم؟ دست هم را بگیریم و یک کم چرخ بخوریم؟ بین ایستگاه ملت و ایستگاهی که قرار است پیاده شویم
می‌دانی، من وحشتناک پرم از انرژی، زندگی و امید و هیچی هم به ک‌ی‌رم نیست

Monday, July 13, 2009

جی بودن


این مطلب ترجمه است، لینک انگلیسی‌اش مهم نیست، چون آن‌قدر تغییراش داده‌ام که تقریبا همه‌اش عوض شده است. در هر صورت، فقط برای خنده‌اش بخوانید. برای خنده که این روزها چقدر وحشتناک فراموش شده است. این روزها که گرد مرده همه جا پاشیده اند... رامتین


... وقتی می‌فهمی جی هستی که

یک – برای هر کدام از قرارهای پسرانه‌ات، شورت مناسب را انتخاب می‌کنی و می‌پوشی و بعد هم دقیق جلوی آینه‌ی تمام قد، همه‌ی زوایای ممکن را چک می‌کنی درست باشند
دو – فرق‌های اساسی حداقل بیست مدل مختلف ودکا، ویسکی و شراب را می‌دانی، می‌دانی در چه قراری چه مدل شرابی باید نوشید، باید برای کجا چه جور نوشیدنی هدیه برد، با چه نوشیدنی چه آهنگی گذاشت و چه جوری رقصید و همه‌ی چیزهای مهم دیگر کلا می‌دانی
سه – اهمیت اساسی فرق‌های خوب یا بد روشنایی اتاق را بلافاصله درک می‌کنی، وقتی کسی را به خانه‌ات دعوت می‌کنی، همه چیز را درست سر جای خودشان قرار می‌دهی، البته این جای خودشان وابستگی کاملی دارد به کسی که دعوت کرده‌یی و برنامه‌یی که توی ذهن‌ات ردیف کرده‌ای
چهار – می‌توانی وارد شلوغ‌ترین رستوران بشوی و از فاصله‌ی پنجاه متری تایپ خودت را بلافاصله شناسایی کنی و از فاصله‌ی پنجاه متری به راحتی می‌توانی نظرش را جلب کنی. اگر بخواهی احتمالا امشب با هم شام خواهید خورد
پنج – می‌توانی به یک زن بگویی از مایواش خوش‌ات می‌آید و واقعا منظورت این باشد که از مایواش خوش‌ات می‌آید، می‌توانی با یک زن خرید بروی و زن واقعا نظر تو را در مورد هر چیزی بپرسد و واقعا منظورش این باشد که نظر تو چیست. کلا تو را برای خرید با خودشان می‌برند و کلا نظرت را زیاد می‌پرسند
شش – بدون این‌که یک زن را شرمنده کنی می‌توانی بهش بگویی که رژ لب‌اش روی دندان‌هایش ماسیده، موهایش بهم ریخته یا باید آرایش‌اش را درست کند
هفت – هیچ‌کسی به جز تو نیست که ببوسد و بعد راحت درباره‌اش حرف بزند، البته در مورد کارهای دیگر هم تقریبا همین‌قدر راحت هستی
هشت – عکس لخت مردهایی که نمی‌شناسی را در خانه‌ات داری و البته به جزعکس لخت مردهای ناشناس خانه‌ات، این عکس‌ها را روی کامپیوترت هم داری و روی موبایل‌ات هم داری و روی ایمیل‌ات هم داری و روی صفحه‌های من‌جم و فیس‌بوک‌ات هم داری و... ببین، کلا از این عکس‌ها زیاد داری
ده – برخلاف دوست‌های زن‌ات، توی کمد لباس مردها هم راحت کارت را می‌کنی، یعنی کلا یک فضای کوچک هفتاد و پنج سانت در هفتاد و پنج سانت بدون مزاحم کافی‌ست تا رمانتیک‌ترین اتفاقات تاریخ بشری تکرار شوند، از اول تا آخر
یازده – تو واقعا می‌فهمی چرا خدای مهربان لباس‌های چسب، لباس‌های چرم، شورت‌، تاپ و رنگ‌بندی را آفریده است و البته تو کامل می‌فهمی چرای خدا مهربان نخواسته همه‌ی دنیا استریپ‌تیز کنند، بلاخره لباس چرم به هر کسی نمی‌آید
چهارده – تو فرق‌های بین لاته، کاپوچینو، کافه لاته و ماکوچینو را می‌دانی و اگر هم فرق‌های دقیق‌شان را ندانی، روش تهیه‌‌ی حداقل نصف‌شان را یاد داری، یا این‌که حداقل از روی غریزه می‌فهمی چه وقتی باید نوشیدنی تلخ نوشید و چه وقتی شیرین و چه‌ وقتی تند و این‌ها را با نور و موسیقی و طرف مقابل‌ات مچ می‌کنی
پانزده – می‌دانی درست کی باید برگردی کسی را نگاه کنی، کی نباید برگردی کسی را نگاه کنی
شانزده – حیوانات خانگی تو همیشه نام‌های خارق‌العاده‌یی دارند. تاریخ‌چه‌ی کاملی از حیوانات خانگی خودت داری. خودت هم یک تاریخ‌چه‌ی کامل از گذشته‌ی حیوانی خودت داری. مثلا رامتین گربه است. خشایار بچه خفاش است و امیدرضا گرگ است
هفده – همه به جز تو می‌توانند تایر ماشین را عوض کنند. تو احتمالا فرق انواع آچارها، واشرها، پیچ‌ها و میخ‌ها را هم نمی‌دانی
هجده – تو می‌دانی چطوری توجه گارسون رستوران را جلب کنی و می‌توانی این کار را فقط با حرکت گوشه‌ی لب‌ات انجام بدهی
نوزده – فقط وقتی منظوری داشته باشی پلی‌استر می‌پوشی، البته این اتفاق زیاد نمی‌افتد. اغلب خیلی راحت با چیزهای ساده‌تر می‌شود ماجرا را یک جوری تمام کرد
بیست – در هر لحظه می‌توانی بگویی کدام مردی از اول تاریخ تا الان جی بوده است، البته این شاید در مورد فوتبالیست‌های جی تاریخ صدق نکند
بیست و یک – تو دایی محبوب خواهرزاده‌هایت هستی و عموی جادویی برادرزاده‌هایت هستی و کسی هستی که با او به دختربازی و پسربازی می‌روند و کلی نکته‌های مفید از تو یاد می‌گیرند
بیست و دو – تو مجبوری خانواده‌ات را خودت انتخاب کنی، توضیح لازم دارد؟
بیست و سه – تو با نگاه کردن به روش نوشیدن کسی می‌توانی رفتار جنسی طرف و توانایی‌هایش را حدس بزنی، البته با توجه به طرز ایستادن، حالت انگشت‌ها و نوع نگاه‌اش، اطلاعات‌ات را کامل می‌کنی
بیست و چهار – با یک لبخند می‌توانی به طرف‌ات بگویی که اصلا برایش جالب نیستی، نمونه‌های معمولی‌تر را با یک نگاه رد می‌‌کنی
بیست و پنج – هیچ‌وقت توی مترو نخواهی مرد. کلا برای مرگ‌ات یک پروتوکل مفصل آماده کرده‌یی و همه چیز را طبق برنامه پیش خواهی برد
بیست و شش – با نزدیک شدن یک غول بدن‌ساز از فاصله‌ی بیست متری، سر جایت خشک می‌شوی. نمونه‌های دیگر جی با نزدیک شدن یک توینک هجده ساله از فاصله‌ی سی متری در جا مجسمه‌یی خیس عرق می‌شوند
بیست و هفت – تو همیشه در هر چیزی یک نظری داری و اهمیت هم نمی‌دهی آن را بگویی یا نه، یا این‌که بگویی و کسی گوش بدهد یا نه
بیست و هشت – تو کتاب می‌خوانی، فیلم می‌بینی و می‌رقصی. تو می‌دانی چه‌جوری هدف‌مند و طبق برنامه لباس بپوشی. می‌دانی کی جایی بروی و کی از جایی خارج شوی. حداقل یک عکس قاب‌شده از حیوان خانگی‌ات داری. رفیق زن‌هایی هستی که هیچ‌کسی هیچ چیز جالبی در آن‌ها پیدا نمی‌کند. تو همیشه جذاب‌ترین کارت‌پستال‌ها را انتخاب می‌کنی
بیست و نه – تو تنها کسی هستی که توی مهمانی بچه‌های دبیرستان بهتر از قیافه‌ی دبیرستان‌ات شده‌یی
سی – تو اسم همه‌ی فیلم‌های تاریخ که در آن‌ها یک مرد را کامل لخت نشان می‌دهند را می‌دانی و می‌توانی در این زمینه یک کنفرانس مفصل هم بدهی
سی و یک – آخرین کاتالوگ لباس مردان جهان را همیشه داری ولی هیچ‌وقت رویای این را نداری که مثل آدم‌های آخرین کاتالوگ لباس مردان لباس بپوشی

Sunday, July 05, 2009

به من فکر کن


این یادداشت را دوست استریت من محمد نوشته است. دیشب برایم خواند و من هم رسما ازش پرسیدم: تو مطمئنی جی نیستی؟ ظاهرا که نیست. من قبلا هم امتحان کردم، نیست. درهر حال، از دید یک جی این یادداشت را بخوانید. محمد معتقد است نویسنده است و نویسنده باید بتواند هر حالتی را تصویر کند و این بار این شکلی خیال‌پردازی کرده. ممنون محمد، واقعا ممنون... رامتین


وقتی که خیار می‌خوری به من فکر کن
وقتی که موز می‌خوری به من فکر کن
وقتی که خم می‌شوی که چیزی را از روی زمین برداری به من فکر کن
وقتی که دور از چشم دیگران آهسته مقعدت را می‌خارانی به من فکر کن
وقتی که چک بانک را پشت‌نویسی می‌کنی به من فکر کن
وقتی که خودکار مرد ناشناسی را می‌گیری که چک بانک را پشت‌نویسی کنی به من فکر کن
وقتی که دور از چشم دیگران شلوارت را مرتب می‌کنی به من فکر کن
وقتی که شلوارت را در می‌آوری به من فکر کن
وقتی که عرق می‌کنی به من فکر کن
وقتی که دست‌هایت می‌لرزد به من فکر کن
وقتی که پس از مدت‌ها صبر کردن ادرار می‌کنی به من فکر کن
وقتی که موهای زیر بغلت دارد دوباره در می‌آید به من فکر کن
وقتی که دلت می‌خواهد سر همه داد بزنی به من فکر کن
وقتی که خوابت می‌آید به من فکر کن
وقتی که با چاقوی میوه‌خوری انگشت‌ات را می‌بری به من فکر کن
وقتی که خون انگشتت را مک می‌زنی به من فکر کن
وقتی که توی حمام هستی به من فکر کن
وقتی که خمیازه می‌کشی و دست‌ات را جلوی دهان‌ات نمی‌گیری به من فکر کن
وقتی که به کسی علامت می‌دهی به من فکر کن
وقتی که روی زمین غلت می‌زنی به من فکر کن
وقتی که تصمیم می‌گیری به من فکر کن
وقتی که تصمیم‌ات را با مردهایی که می‌شناسی در میان می‌گذاری به من فکر کن
وقتی که به کسی اعتماد می‌کنی به من فکر کن
وقتی که سال تحویل می‌شود به من فکر کن
وقتی که به کارمند بانک سلام می‌کنی به من فکر کن
وقتی که زیپ شلوارت خراب می‌شود به من فکر کن
وقتی که چیزی را تصور می‌کنی به من فکر کن
وقتی که چیزی که نمی‌توانی داشته باشی را تصور می‌کنی به من فکر کن
وقتی که پاهایت را روی هم می‌اندازی به من فکر کن
وقتی که سوار قطار می‌شوی به من فکر کن
وقتی که فرار می‌کنی به من فکر کن
وقتی که از دیگران عذرخواهی می‌کنی به من فکر کن
وقتی که دستمال کاغذی را بیرون می‌آوری به من فکر کن
وقتی که به اسلحه نگهبان بانک زیر چشمی نگاه می‌کنی به من فکر کن
وقتی که احساس بی‌مصرف بودن می‌کنی به من فکر کن
وقتی که زیر دوش ادرار می‌کنی به من فکر کن
وقتی که گریه می‌کنی به من فکر کن
وقتی که کاغذ از دست‌ات می‌افتد به من فکر کن
وقتی که پاهایت را از هم باز می‌کنی به من فکر کن
وقتی که توی مهمانی‌های خانوادگی دلت می‌گیرد به من فکر کن
وقتی که توی بانک چیزی را تصور می‌کنی به من فکر کن
وقتی که توی حمام چیزی را تصور می‌کنی به من فکر کن
وقتی که نمی‌خواهی مهمانی خانوادگی بعدی را تصور کنی به من فکر کن
وقتی که از دیگران باز هم عذرخواهی می‌کنی به من فکر کن
وقتی که به من فکر نمی‌کنی به من فکر کن
خیارت را پوست بکن و به من فکر کن
به من فکر کن