Saturday, December 31, 2016

دگرباشان جنسی و حقوق‌شان در سالی که گذشت




از یک گوشه کره خاکی‌مان تا گوشه‌ای دیگر، موضوع دگرباشان جنسی، حقوق بشر، همچنین حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنان به شکل‌های مختلف به سر خط خبرها راه یافت.
جدل اصلی در بسیاری نقاط جهان همچنان مثل گذشته است، آیا افراد حق انتخاب بر بدن خود و حق برخورداری از هویت و گرایش جنسی را دارند یا که دولت، فرهنگ و عرف‌های اجتماعی هستندکه جنس، هویت جنسیتی و گرایش و علایق جنسی آنان را ابلاغ یا تایید می‌کنند.

در این میان، برخی دولت‌ها به محدود کردن نقش دولت در زندگی خصوصی شهروندان خود گام برداشتند و برخی دیگر همچنان با سرسختی تمام خواستار دخالت در تمامی جنبه‌های زندگی مردم، از جمله چگونگی به توالت رفتن آنها هستند.

این گزیده‌ای است از خبرهای مطرح یک سالی که گذشت. پیوند‌ها خواننده را به مطالب کامل‌تر در صفحه دگرباش «زمانه» راهنمایی می‌کند.

سرخط خبرها: اورلاندو، کشتار در هنگامه شادمانی

اول حمله را به گروه‌های افراطی مسلمان نسبت دادند و سپس آن را به عشقی شکست خورده مرتبط دانستند، با تمامی سوال‌های باقی مانده از کشتار اورلاندو، یورش یک آمریکایی افغانستانی‌تبار به یک کلوب دگرباشان جنسی و به رگبار بستن افراد حاضر  در آن، بدل به مهم‌ترین خبر امسال برای همجنس‌گرایان و دوجنس‌گرایان و تراجنسیتی‌های آمریکا شد: ۴۹ تصویر که از درگذشتگان کشتار منتشر شد، در رژه‌های افتخار بسیاری دیگر شهرهای جهان دست بدست شد.

این موضوع هم به بحثی گسترده در رسانه‌ها تبدیل شد که چرا باید یک نفر تفنگ به دست بگیرد و سراغ کشتار دیگرانی برود که برای یک شب شادمانی در کنار هم گرد آمده‌اند.

ابعاد سیاسی رفتن به توالت

در آمریکا هیچ مدرکی تاکنون عرضه نشده که یک فرد تراجنسیتی، در ظاهر یک مرد، به توالتی زنانه رفته باشد یا بر عکس و کودکی را از لحاظ جنسی آزار داده باشد. این اما بهانه‌ای است که مدام مطرح شده تا در ایالت‌های مختلف در آمریکا از جمله کارولینای شمالی یا می‌سی‌سی‌پی افراد را محدود کنند تا برابر جنسیت ثبت شده بر کارت شناسایی به توالت بروند. یعنی زنان تراجنسیتی را مجبور می‌کنند که بنا به جنسیت زمان تولد به توالت مردانه بروند و مردان تراجنسیتی را به زور به توالت مردانه می‌فرستند.

این قوانین نشان‌دهنده تنش اجتماعی گروه‌های اغلب مذهبی در مقابل حقوق افراد دگرباش جنسی است.

سایه قوانین مربوط به توالت و همراه با آن قانون آزادی‌های مذهبی که در انگشت‌شمار ایالت‌های آمریکا به افراد اجازه می‌دهد تا بر پایه دیدگاه مذهبی خود به افراد دگرباش جنسی در مغازه‌ها و فروشگاه‌های خود خدمات ندهند، بعد از انتخاب دونالد ترامپ و مایک پنس، بر آینده حقوق دگرباشان جنسی در آمریکا سایه‌ای سنگین انداخته است.

دیده‌بان حقوق دگرباشان جنسی در سازمان ملل متحد

امسال، سازمان ملل متحد رای به تشکیل بخش دیده‌بان حقوق دگرباشان جنسی داد. این به معنای شکل‌گیری نهادی بین‌المللی برای دنبال کردن حقوق دگرباشان جنسی در سرتاسر کره خاکی است.

سازمان ملل و سازمان‌های وابسته به آن البته سال‌هاست موضوع حمایت از هویت و گرایش جنسی افراد را همانند نژاد، جنس یا رنگ فرد، در حمایت حقوق بشر و دیگر حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی افراد قرار داده‌اند.

بااین‌وجود هنوز تمامی کشورها با این موضوع راحت برخورد نمی‌کنند. همانند اردیبهشت ۲۰۱۶، وقتی کشورهای اسلامی رسما درخواست کردند تا گروه‌های دگرباش به جلسه ایدز در سازمان ملل نیایند. یا دسامبر ۲۰۱۶، وقتی تلاش شد تا تفسیرها از الویت حقوق دگرباشان جنسی در سازمان ملل تغییر کند، ولی با رای اکثریت کشورهای جهان، حمایت از این بخش جوامع انسانی در میان برنامه‌های سازمان ملل باقی ماند.

از دانمارک تا مالت: چون بیماری نیست، درمان نمی‌خواهد

سال ۲۰۱۷ که سر برسد، سازمان بهداشت جهانی قرار است تا از طبقه‌بندی تازه‌اش از بیماری‌ها رونمایی کند. به احتمال زیاد، تراجنسیتی بودن از فهرست بیماری‌های روحی حذف می‌شود، هرچند دانمارک امسال تبدیل به اولین کشور دنیا شد که تراجنسی بودن را از فهرست بیماری‌ها، خط زد.

مالت، جزیره‌ای در دریای مدیترانه، البته یک گام دیگر به جلو رفت و بدل به اولین کشور دنیا شد که سرکوب یا محدودیت هویت جنسی مورد انتخاب افراد را جرم‌انگاری کرد. یعنی دیگر نمی‌توان به هیچ‌عنوان به یک نفر گفت که چرا تو این گرایش و هویت جنسی را داری، چرا پوشش و ظاهرت این شکلی است،‌ اصلا عاشق که می‌شوی یا با چه کسی به تختخواب می‌روی.

به این شکل، مالت اولین کشور دنیا شد که درمان روانی یا فیزیکی هویت و گرایش جنسی را ممنوع کرد و پای دولت، سنت، مذهب و جامعه را کامل از انتخاب های شهروندان در حوزه سکس، جنسیت و گرایش جنسی بیرون کشید.

بریتانیا هم سراغ گذشته رفت، از یک سو افرادی که به خاطر همجنس‌گرایی، بازداشت، زندانی و مجازات شده بودند، همگی را عفو کرد و از سویی دیگر برنامه‌هایی را برای عذرخواهی رسمی از شهروندان دگرباش جنسی،  زنده یا مرده، آغاز کرد.

هند، دادگاه عالی و جرم‌انگاری یا جرم‌زدایی

در بسیاری کشورها، موضوع حقوق دگرباشان جنسی، فراتر از دولت به دست قضاوت دادگاه‌ها افتاده است و قاضی‌ها تعیین می‌کنند که کشور، چه روندی را اتخاذ کند. این البته برای کشورهایی است که به سبک قوانین بریتانیا، حکم دادگاه‌های عالی می‌تواند جایگزین متن قانون بشود.

هند یکی از آنهاست که امسال دادگاه عالی آن در ماه فوریه کمیته‌ای را بررسی قانون مجازات این کشور که روابط جنسی با همجنس را جرم‌انگاری می‌کند، منصوب کرد. پیش‌تر یک دادگاه ایالتی در سال ۲۰۰۹ حکم داده بود که «توافق دو فرد بالغ و همجنس برای رابطه جنسی عملی غیر مجرمانه است،» ولی دادگاه عالی این حکم را لغو کرد و جرم‌انگاری را به رابطه جنسی دو فرد عاقل و بالغ همجنس بازگرداند.

آنها که ازدواج را قانونی کردند

امسال ازدواج افراد همجنس در گرینلند، کلمبیا، ایرلند، ایالت‌های جالیسکو و کامپیچ کشور مکزیک، جزیره «من» در منطقه خودمختار «کرون» در بریتانیای کبیر و همچنین قلمرو قطب جنوب بریتانیای کبیر قانونی شد.

همچنین شراکت زندگی مدنی، مدلی از ازدواج مدنی که بر پایه توافق فردی است و برخی کشورها آن را قبول می‌کنند و نیازمند به ثبت در یک مکان مذهبی یا دولتی نیست، در کشورهای اتیوپی و ایتالیا، شامل افراد همجنس‌خواه هم شد.

نائورو، کشوری در منطقه میکرونزی قاره اقیانوسیه، همچنین جزایر سیشل در شرق قاره آفریقا، از همجنس‌خواهی جرم‌زدایی کردند.

درنهایت اینکه پرتغال، به زوج‌های همجنس اجازه حضانت و سرپرستی کودکان را داد و ایرلند شمالی محدودیت افراد همجنس‌خواه در اهدای خون را برداشت.

از جلد کاور گرل گرفته تا نشنال جئوگرافیک

یکی از مشهورترین مجلات محصولات آرایشی دنیا، جیمز چارلز، پسری ۱۷ ساله را «کاور گرل» امسال و چهره تبلیغات تجاری خود کرد.

چند ماه بعد، مجله نشنال جئوگرافیک، یک فرد تراجنسی را به جلد یکی از قدیمی‌ترین و مشهورترین مجلات دنیا آورد.

فضای پر تنش  برای دگرباشان در ترکیه و خاورمیانه

ترکیه، از معدود کشورهای با جامعه‌ای اکثرا مسلمان است که قوانین داخلی‌اش در موضوع دگرباشان جنسی سکوت اختیار کرده‌اند؛ هرچند حمایتی هم از این بخش جامعه نمی‌کنند. امسال البته برای دگرباشان جنسی در ترکیه بدتر از قبل شده است. از یک سو، آزادی‌های جنسی محدودتر شد و تن‌فروشان ترنس استانبول تحت فشار سیاست‌های اسلامی کردن جامعه قرار گرفته‌اند.

از سویی دیگر، چندین فقره قتل، تجاوز و کتک زدن افراد از این کشور گزارش شده است. فشارش البته در کنار دگرباشان ترک، به پناهجویان دگرباش ایرانی می‌آید که روزهای انتظار خودشان را در این سرزمین می‌گذرانند.

غمگین‌ترین خبر امسال شاید کشف بدن مثله شده پناهجوی همجنسگرای سوری در استانبول بود. او را ربوده بودند و بعد تجاوز، بدنش تکه تکه شده بود.

پلیس ترکیه هم البته بی‌کار ننشست: هم به قدیمی‌ترین رژه دگرباشان جنسی در یک کشور مسلمان و هم به رژه افتخار ترنس‌ها در شهر استانبول یورش برد، تا مانع از گردهم‌آیی و برون‌آیی این بخش از جامعه باشد.

پراید شهر تل آویو در اسراییل هم امسال باری دیگر شاهد حمله‌ای خشونت بار با چاقو به راهپیمایان بود.

قتل‌های بنگلادش و تنها مجله دگرباشان جنسی

تنها خاورمیانه نیست که درگیر تنش‌های اجتماعی حول محور دگرباشان جنسی است. ماه آوریل، دو فعال حقوق دگرباشان جنسی در بنگلادش به ضرب قمه به قتل رسیدند. یکی از آنها، جلهاز منان، سردبیر اولین و تنها مجله همجنس‌گرایان، دوجنس‌گرایان و تراجنسیتی‌های کشور بود. قاتل که بود؟ یک عضو گروهکی به نام «انصارالله بنگلادش» در رابطه با قتل این دو فعال، دستگیر شد.

آنهایی که برون‌آیی کردند

در میان مشهورترین نام‌هایی که امسال همجنس‌خواهی، دوجنس‌گرایی یا تراجنسیتی بودن خودشان را عیان ساختند، این چهره‌ها قرار می‌گیرند: چارلی کارور، هنریشه سریال «گرگ نوجوان»، کریستین استوارت از مجموعه فیلم‌های خون‌آشامی «گرگ و میش،» خواهران واچوفسکی خالقین مجموعه «ماتریکس،» سارا رامیریز هنریشه سریال «گریز آناتومی»، الیزابت گیلبرت، نویسنده کتاب محبوب «غذا، دعا، عشق،» رید اووینگ از سریال «خانواده مدرن،» مایلی سایرس، خواننده و هنرپیشه نام‌آشنا، جین اوزین، از رهبران کلیسای انگلستان، هولاند تیلور از سریال «دو مرد و نصفی،» جیل سولوی، خالق سریال «والدین‌ترنس».

توفیق فزاینده فیلم‌ها و سریال‌ها

از مطرح‌ترین فیلم‌های روزگار و زندگی دگرباشان جنسی باید به «مهتاب» اشاره کرد که دل‌مشغول گذشته و حال یک جوان رنگین‌پوست آمریکایی است.

جیمز فرانکو در فیلم «شاه کبرا» سراغ سوژه هنریشه فیلم‌های پورن همجنس‌خواه، شان پال لوکهرت، مشهور به برنت کوریگان رفته و به ماجراهای شروع به کار او و قتل کارگردان اولین فیلم او می پردازد.

سریال‌های تلویزونی امسال البته رنگ و بوی متفاوتی به روایت‌هایشان از افراد جامعه دگرباشان جنسی دادند.

خواهران سابق بر این برادر واچوفسکی، با سریال «حس‌ششم،» حق هر فرد بر تن خود و روابط فراتر از برچسب‌های اجتماعی و مذهبی را از طریق شبکه «نت‌فیلیکس» به بخش عمده‌ای از کشورهای زمین آوردند.

«نت‌فیلیکس» در سریال «گریس و فرنکی،» موضوع برون‌آیی افراد در کهنسالی را در قالب طنز عرضه کرد و محدودیت‌های جامعه را از طریق فصل سریال «نارنجی همان سیاه است» به جوامع گوناگون بشری آورد.

شبکه آمازون با فصل‌ تازه «پدر ترنس،» موضوع زندگی افراد تراجنسی در جامعه مدرن را به بحث نشست. هرچند فقط سریال‌ها نبودند که روزگار دگرباشان جنسی را به بحث‌های اجتماعی تبدیل کردند. قسمت تازه «پیشتازان فضا»، همجنس‌خواهی را در یکی از محبوب‌ترین و قدیمی‌ترین مجموعه‌های فیلم و سریال دنیا مطرح کرد.

Thursday, November 24, 2016

دو گزارش از وضعیت زنان همجنس‌گرا و افراد تراجنسی


همین مرور را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید


«احساس می‌کردم میمونی در یک باغ‌وحش هستم و آنها دارند مرا تماشا می‌کنند.»

این را عسل می‌گوید، وقتی بعد از انجام عمل تطبیق جنسیتش از تایلند به ایران بازگشت و در فرودگاه، مامور مرز، همکارهایش را صدا زد تا با هم مدارک او را دست به دست کنند و به او بخندند.

او حالا ایران نیست. ولی روایت آنچه بر او گذشته، در کنار صحبت‌ها ده‌ها فرد تراجنسی و زن همجنس‌گرای ایرانی امروز تبدیل به پایه‌های دو گزارش سازمان اقدام آشکار جهانی (ایگل‌هرک سابق)، مستقر در شهر نیویورک امریکا، شده است تا در دو زبان فارسی و انگلیسی، توجه جوامع بین‌المللی حقوق بشر و همچنین فعال‌های داخل و خارج از کشور را به وضعیت این بخش از دگرباشان جنسی ایران جلب کنند.
گزارش ۸۴ صفحه‌ای «گزارش حقوق بشر: وضعیت افراد تراجنسیتی در ایران» و گزارش ۶۸ صفحه‌ای «گزارش حقوق بشر: وضعیت زنان همجنس‌گرا در ایران،» تازه‌ترین آثار این سازمان هستند که در کنار فعالیت‌های خود در محدوده موضوع دگرباشان جنسی و حقوق بشر آنان، مشاور رسمی سازمان ملل متحد و سازمان‌های وابسته به آن در این موضوع نیز محسوب می‌شود.

این سازمان، این مرتبه انگشت بر دو بخش جامعه گذاشته که چندان همانند مردان همجنس‌گرا، آشکارا در موردشان بحث نمی‌شود: اولی چون قانون به شکلی نصف و نیمه وجودشان را بسته به انجام فرآیندهای درمانی تایید کرده، دومی چون از محدودیت‌های حاکم بر زن ایرانی، در کنار محدودیت‌های معطوف به همجنس‌خواهی، رنجی مضاعف می‌برد: تراجنسیتی‌ها و زنان همجنس‌گرا.

حسین علیزاده، مسئول بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان اقدام آشکار جهانی، می‌گوید حالا که این دو گزارش منتشر شده‌اند، امیدوار است که « فقط چیزی نباشد که ما خارج از ایران از آن استفاده کنیم، بلکه منبعی باشد که بعدها کسی خواست داخل ایران پژوهشی انجام بدهد هم در واقع بتواند به این اثر رجوع بکند، با توجه به پاورقی‌ها و با توجه به مطالب گفته شده، یک تصویر روشنی بدست بیاورد.»

تحقیقی پنج ساله برای رسیدن به تصویری واقع‌گرا

حالا که دو گزارش منتشر شده‌اند، ساقی قهرمان از سازمان دگرباشان جنسی ایران (ایرکو)، مستقر در شهر تورنتو، می‌گوید که «تا حالا چیزی به این کاملی نداشتیم که فضا را به کمال باز کند، توضیح خوبی به ما بدهد و بعد بگوید که در این فضا و محیط اجتماعی و سیاسی، افراد در این شرایط چطور زندگی می‌کنند.»

علیزاده توضیح می‌دهد که این دو گزارش ساده به نتیجه نرسیده‌اند: پنج سال تمام، تیمی زیر نظر او بر روی این گزارش کرده. این تیم، دو مرتبه به ترکیه و یک مرتبه به کانادا سفر کرده. یک تیم متخصص، گزارش این تیم را بازبینی کرده تا عاقبت به نتیجه موجود رسیده‌اند.

هرچند علیزاده یک علت اصلی طولانی شدن آماده‌سازی این گزارش را در روشن نبودن وضعیت افراد تراجنسی در داخل ایران می‌بیند. از نظر او، برخلاف وضعیت زنان همجنس‌گرا در ایران که مشخص است و در واقع همه می‌دانند این ممنوع است، ولی در موضوع تراجنسی‌ها، تناقض گسترده دیده می‌شود.

او در ادامه می‌گوید، «این موضوعی است که خیلی‌ها در موردش نوشته‌اند، ولی چیز دقیقی در این مورد وجود ندارد و یکی از شاید بهترین دست‌آوردهای این گزارش در این است که یک تصویر به نسبت کاملی از وضعیت ترنس‌ها در ایران نقش می‌زند.»

سپس علیزاده مثال می‌زند، «وقتی به رسانه‌ها مراجعه کنید، اطلاعات ضد و نقیض ریاد است و حرف‌های جدید و قدیم متفاوت از هم هستند. ما سعی کردیم تا ته و توی این قضیه را دربیاوریم، ببینیم که چقدر محدودیت‌ها وجود دارد، چقدر در واقع آزادی‌ها وجود دارد، یک تصویر ارائه بدهیم که نه سیاه باشد و نه خیلی بیش از حد غیر واقع‌بینانه باشد.»

هدف خانواده، جامعه و البته، حکومت

علیزاده می‌گوید برای او و تیمش درک این موضوع بااهمیت است که حکومت مسئول تمامی اشتباهات در زمینه رفتارها در موضوع دگرباشان جنسی نیست. او می‌گوید، «در هر دو گزارش مثال‌هایی از افرادی است که خانواده‌ها حامی‌شان بودند و آنها با وجود تمام مشکلاتی که بوده، وضعیت خیلی بهتری داشتند.»

او می‌خواهد جامعه ایرانی مسئولیت خود را درک کند و متوجه بشود فارغ از رفتارهای دولتی، افراد، تک به تک در آسیب رساندن به افراد قرار گرفته در موقعیت‌های ضعیف‌تر جامعه نقش دارند. «اگر ما از خودمان شروع نکنیم، چه کسانی که داخل کشور و چه کسانی که خارج از کشور هستند، این مشکل هرگز حل نمی‌شود. نمی‌شود فقط دولت را مقصر بدانیم که این کارها را انجام نمی‌دهید.»

درنهایت او امیدوار رسیدن به روزی است که تحولات جامعه، بانی تغییر در رفتار حکومت هم باشد، برای همین گزارش‌های منتشر شده را سیاسی ارزیابی نمی‌کند و معتقد است این دو اثر، تاثیرگذاری اجتماعی را هدف خود قرار داده‌اند. «جامعه بشری دائما متحول است، بنابراین ما باید به مسئولیت شخصی‌مان توجه کنیم. چون اگر هر کدام از ما به مسئولیت خودمان عمل کنیم، در خیلی از مواقع، مشکلات اجتماعی هم حل می‌شوند.

تاریک‌روشنای تراجنسی بودن در ایران

گزارش مرتبط به وضعیت حقوق بشر افراد تراجنسی، با واژه‌نامه‌ای شروع می‌شود که به خواننده مفاهیم اولیه مرتبط به این گزارش را توضیح می‌دهد. فصل‌های اصلی کتاب بعد از مقدمه‌ها و روش تحقیق، تاریخچه، چالش‌های قانونی برای افراد ترنس، حق برخورداری از سلامت، تبعیض‌های اجتماعی و آزارهای مردم جامعه و پیشنهادات به مجموعه‌ای از سازمان‌های دولتی و غیر دولتی ایران از جمله چندین وزارتخانه، نظام وظیفه و قوه‌قضایی هستند.

علیزاده می‌گوید نهایت هدف این گزارش برای افراد تراجنسی داخل کشور این است که «ما امیدوار هستیم که دوستان ما در ایران به یک دیدگاه فرا ترنسی برسند که گسترده‌تر از نگاه محدود دولتی به آنها باشد. یعنی دیگر خودشان را به چشم مریض نگاه نکنند.» این یعنی که «به افراد آگاهی بدهیم که آقا جان، چیزی که شما می‌خواهید، چیز عجیب و غریبی نیست، لازم هم نیست بگویی بیمار هستی، شما به عنوان یک انسان حق خواستن این‌ها را داری.»

او البته می‌گوید باید نگاه جامعه و وضعیت تراجنسی‌های ایران را مقدم بر هر چیزی در نظر گرفت. «آنها در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که بسیار به این قضیه بی‌تفاوت است یا نگاهی منفی به آن ندارد. بنابراین تنها حمایتی که دارند، همان حمایت نصفه و نیمه دولتی است که چیز زیادی هم نیست. ولی همان را هم از دست بدهند، دیگر چیزی ندارند.»

هرچند که علیزاده معتقد به نگاه حکومت به افراد تراجنسی است که آنان را بیمار می‌شناسد و بدون اینکه این افراد وارد فرآیند درمان بشوند، وجود آنها را قبول نمی‌کند.

«مساله هویت، موضوع بیماری نیست که علاج داشته باشد. شما به خاطر احساس‌ها و علایق درونی‌تان، می‌فهمید به جنس موافق یا مخالف علاقه دارید. لازم نیست برای این پیش ۶۰ تا دکتر بروید و قسم و آیه بخورید و دو سال مرحله طی کنید. همان‌طور که دولت نباید به شما بگوید با کی ازداوج کنید، همین‌طور هم نباید به شما بگوید که هستی. یک انسان بالغ، خودش این را معین می‌کند و دولت هم بایستی به آن احترام بگذارد.»

قهرمان هم با علیزاده موافق است که جامعه تراجنسی‌های ایران باید با نگاهی متفاوت و بازتر، مشکلات و موضوع‌های مرتبط به زندگی خود را رساتر مطرح کند و می‌گوید، « هنوز ندیدم داخل ایران، کسانی که عمل داشته‌اند، آشکارا اعتراض کنند و بگویند که این عمل‌ها دارند آنها را بیمار و ناقص می‌کنند و یا بیایند بگویند حالا که عمل کردیم، چرا حق کار نداریم؟ چرا حق نداریم در خانه‌ خودمان زندگی کنیم و امنیت داشته باشیم؟»

هراس‌های همراه همجنس‌خواه بودن در ایران

گزارش زنان همجنس‌گرا، فضایی تیره‌تر را نقش زده است. کتاب همانند گزارش افراد تراجنسی، با واژه‌نامه و مقدمه‌ها و روش تحقیق شروع می‌شود و سپس فصل‌های فضای سیاسی-قانونی، تبعیض و جرم‌انگاری، آزار و اذیت‌ها در سیستم قضایی، آزار و اذیت‌ها در نظام درمانی، آزارهای بخش‌های دیگر، آزادی بیان، تشکل و تجمع، پناهجویی، مقاومت و سپس پیشنهادات می‌آیند.

همانند گزارش افراد تراجنسی، این گزارش هم جزییات را طوری کنار هم چیده است تا خواننده بتواند به تصویری به نسبت جامع از وضعیت کنونی افراد همجنس‌گرا دست پیدا کند، بتواند وضعیت کنونی آنان را با گذشته – به خصوص سال‌های پیش از انقلاب اسلامی – مقایسه کند و بتواند درک کند آینده چه خواهد بود.

قهرمان امیدوار است که آینده ولی متفاوت از زمان حال باشد. «خیلی‌وقت‌ها بهش که فکر می‌کنم، عصبانی می‌شوم از اینکه چرا یک زن لزبین روی پای خودش نمی‌ایستد و به تفاوت‌های خودش با یک زن دگرجنس‌گرا اشاره نمی‌کند؟ باز هم علت را به گردن نقش‌های زنانگی می‌اندازم که در جامعه وجود دارد. ولی درست که زن لزبین هم از کمبود حقوق زن استریت در جامعه رنج می‌برد و نمی‌تواند کار بکند، ولی به نظرم این دلیل نمی‌شود.»

بازنویسی آینده: گام‌های بعدی

«یک سری مطالب هم درازمدت است، شاید در چندین و چند سال آینده نتوان بهش رسید، مثل تبعیض جنسی در ایران، مثل اینکه لزبین‌ها به خاطر همجنس‌گرایی نمی‌توانند حق و حقوق داشته باشند. ما این‌ها را ثبت کردیم و برای جامعه بین‌المللی گذاشتیم، اینکه چقدر در ایران و داخل بشود بر رویش کار کرد، باید صبر کرد و دید با دوستان داخل کشور به کجا می‌توان رسید.»

این حرف آخر حسین علیزاده است: باید کار کرد و تلاش کرد تا افراد را بتوان به آگاهی مجهز ساخت، بعد بتدریج بتوان جامعه‌ای بهتر، برابر و مبتنی بر حقوق بشر برای تمامی افراد خلق کرد و درنهایت بتوان به قوانینی عادلانه رسید. امیدواری، صبر و کار کردن کلید رسیدن به تمامی این‌ها در آینده‌ای نه چندان دور است.

علیزاده می‌گوید، «ما امیدواریم که حکومت و جامعه را به این سوق بدهیم که صحبت بازتری از این قضیه داشته باشیم. یعنی بحث را تبدیل کنیم به اینکه برای حقوق بشر افراد، به عنوان انسانی که کار می‌خواهد، انسانی که احتیاج به حمایت اجتماعی دارد، ما چه کار می‌توانیم انجام بدهیم.»


Monday, November 14, 2016

در اورلاندو: دگرباشان جنسی بعد از انتخاب دونالد ترامپ


صبح روز بعد از کشتار اورلاندو، همانند صبح روز بعد از انتخابات ماه نوامبر آمریکا، دنیای حامیان حقوق دگرباشان جنسی در آمریکا پر از اندوه و ناگواری به‌نظر می‌رسید. درک این احساسات، یا توضیح آن به دیگران، ممکن نبود: چرا باید انسانی در اورلاندو به داخل یک کلاب برود و دیگران را به رگبار ببندد و ده‌ها نفر کشته شوند؟ چرا باید نزدیک به ۶۰ میلیون نفر به فردی رای بدهند که می‌تواند آزادی‌های اجتماعی را محدود کند، دروغ می‌گوید، فحاش است و معاون اولش در معرفی قوانین بر علیه اقلیت‌ها و زنان، از جمله جامعه دگرباشان جنسی، نقش موثری داشته؟
زمان ولی گذشت و در اولین آخرهفته بعد از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر برای هفته برون‌آیی با غرور در اورلاندو جمع شدند تا در پنجمین ماهگرد کشتار دگرباشان جنسی در این شهر، یاد و خاطره درگذشتگان را زنده کنند. همچنین به یادها بیاورند که جنبش دگرباشان جنسی، از کجا به این نقطه رسیده، از چه تلخکامی‌هایی گذشته، چطور قوانین محدود کننده را کنار زده تا حق ازدواج برابر داشته باشد، بتواند آشکارا در جامعه حاضر بشود و خواستار حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود باشد.
هرچند حالا در این نقطه، دگرباش جنسی هراسی (هموفوبیا) از سطح جامعه کنار نرفته، از شدت حملات از روی نفرت هم چیزی کم نشده است.
مثالش اولیور زاماریپا، از خانواده‌ای مهاجرِ مکزیکی که در ساحل غربی ناپدید شد. جنازه‌اش را چند روز بعد پیدا کردند: بچه‌ای دبیرستانی بود که متفاوت از بقیه لباس می‌پوشید.
مثال دیگر، شبی که نتایج انتخابات آمریکا به تدریج اعلام می‌شد، کریس بار، مسافر کانادایی در شهر سانتا مونیکا در کالیفرنیا، رودروی جوانانی قرار گرفت که هیجان‌زده از انتخاب ترامپ، سرش را به لبه استخر کوفتند و او را خونین بر جای گذاشتند، شعارگویان به راه‌شان ادامه دادند.
انگار روبه‌روی نگاه‌های نگران، فضای اجتماعی آمریکای شمالی به سمت تاریکی گام برمی‌دارد و ما را در مقابل یک سوال باقی می‌گذارد: چطور می‌توان جلوی این دور باطل را گرفت؟ چطور می‌توان از تاریکی گذر کرد؟ چطور می‌توان جلوی انسانی را گرفت تا دیگری را از روی نفرت به قتل نرساند – چه قاتل جسم یک نفر باشد و چه قاتل روان یک فرد باشد، چطور می‌توان جلویش را گرفت؟

هراس‌های پیش رو
نفرت از دگرباشان جنسی پیش‌تر هم وجود داشته، بعد از این هم وجود خواهد داشت. دونالد ترامپ یا مایک پنس، معاون اول او،  خالق این نفرت نیستند. هرچند جنگی فرهنگی در کنار به قدرت رسیدن این دو در جامعه آمریکایی رشد می‌کند و تغییر اجتماعی، به خصوص مقوله حقوق دگرباشان جنسی را در مقابل عقاید بیشتر مذهبی، زیر سوال می‌برد.
مثالش خبرهای ترسناکی که این روزها مرتب به گوش‌ها می‌رسند:
             تماس‌ها به خطوط تلفنی داغ مبارزه خودکشی در سازمان‌های مدافع حقوق دگرباشان جنسی افزایش یافته، در کنار آن، خبرها از گسترش جرایم از روی نفرت می‌گویند؛
             افراد نگران آینده حق ازدواج همجنس‌خواهان هستند، چون پنس معاون اول ترامپ، در ایالت ایندیانا که پنس فرماندار آن است، برای درخواست ازدواج با همجنس جریمه و مجازات زندان معین کرده بود؛
             افراد نگران گسترش قوانینی مانند قوانین دفاع از آزادی مذاهب هستند که پنس مدافع آن است و اجازه تبعیض بر پایه هویت و گرایش جنسی را به دیگر افراد می‌دهد، مثلا بر پایه علایق مذهبی به افراد اجازه می‌دهد تا در مغازه‌ها و فروشگاه‌های خود به دگرباشان جنسی خدمات ندهند؛
             افراد نگران این هستند که تراجنسی‌ها مجبور شوند در سرتاسر کشور برای رفتن به دست‌شویی کارت شناسایی نشان بدهند و جرم باشد که به دست‌شویی زنانه یا مردانه‌ای وارد شوند که برابر جنس ثبت شده بر روی کارت شناسایی‌شان نباشد؛
             افراد نگران بودجه‌های دولتی مبارزه با اچ‌آی‌وی و حمایت از افراد مبتلا به این ویروس هستند، چون پنس پیش‌تر خواسته بود بودجه‌های دولتی صرف سازمان‌هایی نشوند که مدافع رفتارهایی هستند که می‌توانند باعث گسترش ابتلا به اچ‌آی‌وی بشوند و به جای آن خواستار هدایت بودجه‌های دولتی به برنامه‌های درمان همجنس‌گرایی شده بود.
این‌ها فقط نمونه ده‌ها خبر تلخ از آینده‌ای مبهم هستند. هرچند که خبرها همه تلخ نیست: در ناامیدی بسی امید است. مثالش کیت براون، اولین فرد آشکارا دوجنس‌گرا در آمریکا که فرماندار یک ایالت شده: او به زودی به عنوان یک فرد آشکارا متعلق به جامعه دگرباشان جنسی، بر مسند فرمانداری ایالت اورگان خواهد نشست.

گذر از تاریکی
اول بیایید به کشتار اورلاندو متمرکز بشویم و توجه کنیم جامعه انسانی بیشتر از آنچه فکرش را می‌کنیم، به هم پیوند خورده است. درون این جامعه، ما به هم با لنزهای برچسب خورده نگاه می‌کنیم. از موقعیت و جایگاه اجتماعی، رنگ، نژاد، پوشش، ثروت گرفته تا مدل تلفن همراه، بر نگاه‌های ما بر همدیگر تاثیر می‌گذارند. ما ته وجود خودمان فکر می‌کنیم که صاحب حق قضاوت بر افراد بر پایه تفاوت‌هایمان هستیم.
ولی بعد روایت یک نفر جلوی رویمان قرار می‌گیرد که به حریم دیگران هجوم برده و آنان را به قتل رسانده است. او با چه برچسبی به مقتول‌هایش نگریسته؟ آیا آنها را به چشم خود، انسان دیده یا که نه؟ اگر آنها را انسان دیده، آیا توانسته آنها را انسان‌هایی برابر خودش ببیند؟
موضوع به شکل دیگری در این میانه خودش را نشان می‌دهد: چطور می‌توانیم به همدیگر طوری نگاه کنیم که به خودمان در آینه نگاه می‌کنیم یا به صمیمی‌ترین دوستان و اعضای خانواده خودمان می‌نگریم؟
اگر قاتل اورلاندو می‌توانست انسان‌ها را برابر همدیگر ببیند و بدون برچسب‌های تفاوت‌ دهنده تماشا کند، قاعدتا می‌توانست برایشان حریم قائل بشود. در این حریم، می‌توانست به آنها اجازه دهد تا برای خودشان صاحب زندگی بشوند و از زندگی خودشان سود یا لذت ببرند. می‌توانست درک کند که تفاوت‌ها نیستند که زندگی را بر ما تنگ می‌کنند، این نگاه درونی ماست که بانی خشم ته وجودمان شده است.
یا به بیانی دیگر، آدمی اگر برابر دیگر انسان‌ها باشد و صاحب حریم خصوصی، صاحب حق بزرگ‌تری هم خواهد شد: حق متفاوت بودن. هفته‌های پراید در شهرهای مختلف آمریکای شمالی که قاتل اورلاندو در نزدیکی آغاز آنها دست به کشتار خود زد، زمانی برای ستایش همین تفاوت‌ها هستند. تفاوت‌هایی که بانی خلق دنیایی مناسب زندگی همگان می‌شوند.
پراید دگرباشان جنسی حرف ساده‌ای می‌زند: ما انسان‌هایی برابر همدیگر با حق متفاوت بودن هستیم و اصلا و ابدا قرار نیست تا کپی برابر اصل همدیگر زندگی کنیم. قرار هم نیست همه دنباله‌رو یک مذهب و عقیده و سبک زندگی باشیم. ما متفاوت از همدیگر هستیم، به تفاوت‌های همدیگر احترام می‌گذاریم و در کنار همدیگر به خوبی و خوشی زندگی می‌کنیم، جای همدیگر را هم تنگ نمی‌کنیم.
هزاران نفر در اورلاندو در اولین آخرهفته بعد از انتخابات یادآور همین بودند: ما می‌توانیم در کنار هم باقی بمانیم، چاره‌ای جز این نداریم. یک کره زمین وجود دارد، نه دو تا. یک آمریکا وجود دارد، نه چند تا.
تلاش برای ترمیم جامعه
نتایج انتخابات آمریکا نشان دهنده یک موضوع بود:‌ جامعه این کشور با سرعتی مشابه فعال‌های اجتماعی‌اش جلو نرفته است. هنوز راه دارد تا این سرزمین بتواند به اکثریت مردم نشان داد که هر کسی بر تن و جسم خود حق دارد. می‌تواند به عنوان یک انسان بالغ و عاقل، تصمیم بگیرد که سقط جنین داشته باشد یا نه، با همجنس‌خواه رابطه برقرار کند یا نه، جنسیت زن یا مرد باشد یا نه.
هنوز این سوال وجود دارد که دولت چقدر می‌تواند بر حق یک انسان بر جسم خود، تاثیر بگذارد. در یک جامعه ایده‌آل، دولت نمی‌تواند مشخص کند آدمی چه کسی است، چطور زندگی می‌کند، با چه کسی رابطه برقرار می‌کند، با چه کسی تشکیل خانواده می‌دهد یا اینکه چطور روزگار خود را می‌گذراند.
هرچند تصویر ایده‌آل انسان‌هایی که برابر همدیگر هستند و به همدیگر با چشم برابری‌خواه می‌نگرند و دولت بر زندگی خصوصی آنان، بر جسم و وجود آنان تصمیمی نمی‌گیرد، هنوز با واقعیت جامعه فاصله دارد. بعد از انتخابات موضوع راه‌های ترمیم جامعه گسترده‌تر از قبل به گوش می‌رسد: اینکه چطور جامعه را به گفت‌وگویی سازنده رساند، چطور بتوان بخش‌های فاصله گرفته کشور را در کنار هم قرار داد تا راه‌حل‌های مشکلات موجود  به دست آیند.
این حرف تازه‌ای نیست، جامعه همیشه در حال تحول است تا درنهایت به پیشرفت برسد. پیشرفت‌هایی که تفاوت مابین نگاه بر پایه تفاوت جامعه‌ای آمریکا با عربستان سعودی در موضوع‌های اجتماعی گوناگون، از حضور اجتماعی زنان گرفته تا فعالیت‌های جامعه دگرباشان جنسی می‌شود. سوال این است که آیا جامعه را می‌توان به عقب راند؟
در حال حاضر ولی جامعه را می‌توان به تکه‌های یک پازل تعبیر کرد: هزارها قطعه که در کنار همدیگر به یک تصویر جامع می‌رسند. سوال اصلی در این است که آیا می‌توان برای رسیدن به تصویری ایده‌آل، بخشی از جامعه را ترمیم کرد، ولی بخش‌هایی از آن را نادیده گرفت؟
به عنوان مثال، آیا می‌توان حقوق زنان را نادیده گرفت، ولی بانی اصلاحات اقتصادی شد؟ آیا می‌توان به فقر نیمی از جامعه بی‌توجه ماند، ولی به رفاه بخش ثروتمندتر جامعه توجه کافی نشان داد؟ یا می‌توان حقوق دگرباشان جنسی را نفی کرد، آنان را سرکوب و جرم‌انگاری کرد، ولی در مبارزه با بیماری‌های روانی موفق ماند؟
دولت تازه آمریکا ممکن است بخواهد تلاش کند تا شرایط برای دگرباشان جنسی سخت‌تر کند، ولی به عقب راندن یک جامعه بزرگ، هزینه گزافی به همراهش دارد که پرداخت آن در توان هر دولتی نیست. مثالش ترامپ که در اولین صحبت‌هایش بعد از انتخابات گفت که موضوع ازدواج برابر همجنس‌خواهان تمام شده و به نتیجه رسیده است. او گفت که به دنبال ملغی کردن قانون ازدواج برای همه نیست.
جامعه را می‌توان به جلو هدایت کرد یا به عقب، ولی این را سیاستگذاری‌های دولتی تحمیل نمی‌کنند: این سیاستگذاری‌ها مرزها را مشخص می‌کنند، ولی وابسته به رای مردم تغییر می‌کنند. هر قانونی را می‌توان اجرا نکرد. قوانین مختلفی در هر جامعه وجود دارند که الزاما اکثریت جامعه آنها را رعایت نمی‌کند. رای مردم هم متغییر است: در انتخابات هفته گذشته کمی بیشتر از ۵۳ درصد واجدین شرایط بر سر صندوق‌های رای حاضر شدند. اکثریتی خاموش می‌توانند در انتخابات بعدی، نظر متفاوتی بدهند: کافی است تا بخشی از آنها دو سال دیگر، یا چهار سال بر سر صندوق رای حاضر شوند و مسیر حرکت دولت را تغییر دهند.
جامعه همین‌الان هم اگر بخواهد و صدای رسایی برای خود اتخاذ کند، می‌تواند هر رییس‌جمهوری را کنترل کند، حتی اگر اسمش ترامپ باشد و معاونش پنس باشد.

راه‌ها به حقوق بشر ختم می‌شود
سال‌هاست گفته می‌شود، «حقوق دگرباشان جنسی، حقوق بشر است
هیلاری کلینتون، نامزدی که طرفدار این اندیشه بود و از جمله برنامه‌های اصلی‌اش، برنامه‌های مبارزه با قلدری در مدارس و موسسه‌های آموزشی بود، نتوانست برنده انتخابات باشد، ولی این به معنای حذف دگرباشان جنسی از حقوق بشر است؟
جواب این سوال نه است. آمریکا نویسنده قوانین بین‌المللی در زمینه حقوق بشر نیست. این موضوع هرچند بیشتر از دولت، به تک به تک افراد در پذیرش مسئولیت فردی‌شان مربوط می‌شود. وقتی بتوانیم قبول کنیم که تفاوت‌ها مانع نگاه برابرخواهانه مابین انسان‌ها نیستند، بلکه لنزهایی که به نگاه‌هایمان زده‌ایم، بانی خلق این چنین تبعیض‌هایی می‌شوند، آن وقت دیگر می‌توانیم بر نگاه درونی‌مان کار کنیم و فارغ از اعتقادهای درونی‌مان، با همدیگر کار کنیم تا دنیایی متفاوت بسازیم.
به این شکل است که می‌توان از کشتار اورلاندو به دنیایی برابر رسید: دنیایی که در آن انسان‌ها صاحب حقوق بشر هستند. از جمله حق زندگی، رهایی از شکنجه، با منع برده‌داری، با حق آزادی بیان و تجمع، با حق برخورداری از یک محاکمه منصفانه، آزادی فکر، عقیده و مذهب، حق مباحثه، حق تجارت و حق داشتن گرایش جنسی و هویت جنسی.
به همین شکل می‌توان از خبرهای تلخ انتخابات هفته گذشته آمریکا گذر کرد و به آینده‌ای روشن فکر کرد: فراموش نکنیم، خبرهای تلخ همیشه بوده‌اند، همیشه خواهند بود. جنبشی که دگرباشان جنسی را گرد هم آورده، روزهای سخت خودش را داشته، روزهای خوش خودش را هم داشته و همیشه به راه خود ادامه داده است.

نوبت به ما انسان‌ها رسیده است تا حقوق بشر را قبول کنیم و در بین خودمان اجرا کنیم. از خودمان و خانواده، دوست و آشنا شروع کنیم و شاهد این بشویم این موجی است جامعه را در می‌نوردد، تغییری حاکم می‌کند. یا آن طور که مثال کانادایی می‌گوید، جهشی است از زمان حال به آینده و در آن همه‌چیز عوض خواهد شد.

روزهای انتظار پناهجویان دگرباش بعد از کودتای نافرجام در ترکیه

همین گزارش خبری را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید

اسمش امیرحسین است، فعال برابری جنسی و جنسیتی، همچنین یک کنشگر مدنی است. دو سال پیش، یک هفته مانده به اینکه ۱۸ ساله بشود، در شهر آنکارا به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد رفت و درخواست پناهجویی داد.
روند پرونده‌اش دنبال شد تا نوبت به ادامه کار در سفارت کانادا رسید – مرحله‌ای که برای انتقال به کشور نهایی لازم است. امیرحسین هم‌اکنون یک سال است در انتظار دریافت فرم‌های سفارت کانادا و وقت مصاحبه و آزمایش پزشکی است.
در اوایل سال ۲۰۱۶، شنیده‌های پناهجوها این بود که پرونده‌های پناهجویان دگرباش ایرانی بایستی تا سال ۲۰۱۷ منتظر دریافت وقت مصاحبه از سفارت کانادا باقی بمانند. تعداد کارمندان سفارت کانادا محدود است و تعداد پرونده‌های در دست بررسی به دلیل بحران جنگ داخلی در سوریه افزایش یافته است. اکنون اما ماموران سازمان ملل با برخی از این پناهجویان تماس گرفته‌اند  و گفته‌اند  که باید تا سال ۲۰۱۸ صبر کنند.
امیرحسین هم مانند ده‌ها پناهجوی دگرباش دیگر، از سفارت کانادا یک جواب دریافت می‌کند، صبر کنید. هرچند این صبر با هفته‌های بعد از کودتای نافرجام در کشور ترکیه برای او وحشت و هراسی مضاعف به همراه آورده است.
این داستان این روزهای زندگی او است، مثالی از آنچه بر پناهجویان دگرباش ایرانی در ترکیه می‌گذرد.
امیرحسین خودش را کوییر می‌شناسد و می‌گوید، «پناهندگی آدم را محافظه‌کار می‌کند، ولی من کله‌ شقی‌ام را دوست دارم، احساس خیلی بدی بهم دست می‌دهد وقتی کله شق نیستم.» نقاشی می‌کشد، آشپزی را دوست دارد و عاشق صحبت رودررو با آدم‌ها در موضوع حقوق زنان و حقوق دگرباشان جنسی است.
او در یکی از شهرهای دانشجونشین در غرب ترکیه زندگی می‌کند، هرچند خودش اجازه تحصیل در این شهر را ندارد.

آدم‌ها برایم مهم هستند
امیرحسین از کودکی به این نتیجه رسیده بود که دوست ندارد تاکید فعالیت‌هایش بر فضای مجازی باشد. به جای آن، گفت‌وگوی رودررو با آدم‌ها را می‌پسندید. با دوست و آشنا گرفته تا راننده تاکسی و اتوبوس یا ملاهای قم، «سعی می‌کردم به صورت رودررو با آدم‌ها صحبت کنم، به خاطر اینکه آدم‌ها برایم مهم هستند. به نظرم، فیس‌بوک خیلی از تجربه‌ها را از آدم می‌گیرد. الان که دنیای مجازی را تجربه می‌کنم، این دنیا باعث می‌شود تا آدم‌ها نتوانند خیلی خوب با همدیگر ارتباط برقرار کنند. من سعی می‌کردم از حقوق زنان و دگرباشان در جامعه‌ای مذهبی صحبت کنم.»
هرچند همین صحبت‌های بی‌پرواست که زندگی او را به خطر می‌اندازد. «این اواخر دیگر آینده‌ام داشت زیر سوال می‌رفت. خانواده‌ام خیلی اذیت می کردند و خانواده “پارتنرم” حتی بیشتر اذیت‌مان می‌کردند و دیگر زندگی‌ام روی هوا رفته بود. فکر کن دیگر مدرسه هم نمی‌رفتم، من درسم خیلی خوب بود، آدم درس‌خوانی بودم. همه‌اش کارم شده بود همین، تحقیق کنم، بنویسم، با آدم‌ها حرف بزنم.»
اتفاق‌های مختلف دست به دست هم می‌دهند تا امیرحسین راه خروج از ایران را انتخاب کند، هرچند نمی‌دانست قرار است چه در پیش روی‌اش باشد، ولی لبریز از هراس و در عین حال امیدواری بود.
«در هواپیمای آمدن به ترکیه آن‌قدر مضطرب بودم که حتی کادر پرواز هم فهمیدند حالم خوب نیست. وقتی هواپیما وارد ترکیه شد، نفس راحتی کشیدم، فکر کردم معجزه شده. فکر می‌کردم می‌روم و تمام چیزهایی که از دست دادم، همه را دوباره به دست می‌آورم.»

فضای ترسناک پناهندگی
زندگی در میان پناهندگان را امیرحسین در این جمله خلاصه می‌کند: «فضایی که بین پناهندگان ایرانی دیدم، فضای ترسناکی است. آدم‌ها وحشتناک غیر قابل اعتماد هستند.»
اولین روزهای پناهندگی در شهری ناشناس با اعتمادی سپری می‌شوند که نتیجه‌اش از دست دادن پس‌انداز اوست.
قبل ورود به شهر، «به کسی معرفی شدم. او را نمی‌شناختم ولی رفتم آنجا. او هم مرا پیش کسانی گذاشت که آدم‌های جالبی نبودند. دو ماه در آن خانه بودم، پول ازم مستقیم ندزدیدند، ولی با مانور متقلبانه پول‌هایم را ازم گرفتند، یعنی مثلا به بهانه پول پیش یا چیزهایی مانند آن.
بعد بی‌پول شدم و بیرون ماندم. زمستان بود، رفتم دفتر سازمان ملل و گفتم مرا به کمپ بفرستید، گفتند نمی‌شود. بعد دوستم از آمریکا برایم پول فرستاد. خانه‌ای گرفتم که حمام نداشت و یک سال و نیم آنجا بودم. یک ماه نشده خانه جدید آمدم. یک خانواده مسن رادیکال مذهبی آنجا بودند. با آنها زیاد مشکل نداشتم، آنها بهم گیر می‌دادند و زیر سبیلی رد می‌کردم.
خانه مثل سربازخانه بود، میله‌های آهنی، چهار تا تخت، دست‌شویی بیرون ساختمان، حمام عمومی نزدیک ساختمان که در حقیقت یک انباری بود.
یکی از بدترین خاطراتم این است که بیرون حمام می‌رفتم. مشکلی با هویت کوییر خودم ندارم؛ زیادی به زنانه و مردانه بودن خودم اعتقادی ندارم. ولی خب اینجا مردی هستم که زنانه شناخته می‌شود. مردی که سینه دارد، سینه‌هایش هم بزرگ است و موهایش هم بلند است و ابروهایش اندازه دمپایی ابری است، پشم و پیل هم دارد. می‌دانی، توی حمام عمومی فضای جالبی نیست. حتی یک بار نزدیک بود بهم تجاوز بشود.»
حالا بیش از یک ماه است که او در خانه‌ای زندگی می‌کند که حمام دارد، آشپزخانه دارد و در آنجا فضای خصوصی‌تری در اختیار اوست. هرچند نگرانی امیرحسین را رها نمی‌کند.
«فکر کن برایت پول نرسد و مشکل هم داشته باشی و هی به این و آن رو بیاندازای. هر چقدر هم کمکت کنند، هر چقدر هم آدم‌های خوبی باشند، سخت است برایم. فکر می‌کنم این جهان پوچ است، ولی ما می‌توانیم در آن قشنگ زندگی کنیم، البته اگر بهانه‌های قشنگ داشته باشیم. من فکر می‌کنم پناهنده‌ها بهانه‌های قشنگی برای زندگی ندارند، مخصوصا وقتی که دگرباش جنسی هم باشند.»

قضاوت شدن به صرف ظاهر
امیرحسین محکوم به خانه‌نشینی است، به خاطر ظاهرش. خودش دلایل بی‌کاری را چنین توصیف می‌کند:
«قبلا توی خانه نمی‌توانستم آشپزی کنم، چون گاز و دیگر وسایل را نداشتم. ولی الان یک ماه است که می‌توانم آشپزی کنم، بنابراین این به برنامه روزانه‌ام اضافه شده. مطالعه می‌کنم، می‌نویسم، نقاشی می‌کشم. کار نمی‌توانم بکنم، حتی خود سازمان ملل واسطه شد تا کار برایم جور بشود، ولی به خاطر همجنس‌گرا بودنم و ظاهرم مرا نگه نداشتند. اینجا فکر می‌کنند مردی که زنانه باشد، زور ندارد و نمی‌تواند کار کند و این نهایت کثافت مردسالاری است.
هر کجا رفتم، مرا به خاطر ظاهرم قضاوت کردند، حتی یک خانم انگلیسی اینجا کافه دارد. رفتم پیش او کار کنم، بهم گفت که تو پسر خوبی هستی، تو را از طریق دوست‌هایت هم می‌شناسم، ولی تو اگر بیایی اینجا، دیگر برایم مشتری نمی‌آید.
فکر کن خیلی نامحترمانه است چنین چیزی را به تو بگویند، چون صرفا تو این شکلی هستی. تقصیر خودت هم نیست. من بگم موهایم را کوتاه کنم. خب، سینه‌هایم را چه کار کنم؟ سینه‌هایم را هم ببرم؟ نمی‌توانم که، صدایم را، لحنم را چه کار کنم؟»

شب کودتا و هراس‌های بعد آن
امیرحسین هم مانند دیگر پناهندگان، حق و حقوق محدودی در اقامت موقت خود در این کشور دارد. حق ندارد از شهری که برایش انتخاب شده خارج بشود و در شهری دیگر زندگی بکند. حق ندارد درس بخواند. شرایط پیدا کردن کار به شکل قانونی در عمل برایش وجود ندارد.
کودتای نافرجام در ترکیه، چهارچوب زندگی را بدتر از آنچه بود بر امیرحسین تنگ‌تر می‌کند.
«توی تلگرام حوالی ۱۰، ۱۱ شب خواندم که کودتا شده و وحشتناک نگران وضعیت دگرباش‌ها شدم. نمی‌دانستم کی کودتا کرده، یا چی شده، ولی می‌دانستم که جنگ و درگیری مسلم است. کودتا این ورش باخت است، آن ورش هم باخت است و فکر می‌کردم این به ضرر ما می‌شود.»
بعد هم که «آدم‌های خیلی مسلمان در حمایت از اردوغان بیرون آمدند، نصف شبی صدای اذان که بلند شد، فهمیدم اینجا قبلا که جای دگرباش‌های جنسی نبود، الان اصلا نیست.»
هفته‌های بعد کودتا برای او خبرهای نگران کننده به همراه می‌آورند. ویسام، یک پسر همجنس‌گرای سوری در شهر استانبول ربوده می‌شود و او را می‌کشند، به جنازه‌اش بی‌حرمتی می‌کنند و بدنش را تکه تکه می‌کنند. هینده، یک تراجنسی فعال اجتماعی هم ربوده می‌شود و به قتل می‌رسد.
در کنار آن، خبر از کتک خوردن آدم‌ها در کوچه، خیابان، پارک یا داخل خانه‌هایشان تبدیل به رویدادی روزمره برای آدم‌هایی مثل امیرحسین شده است. آنچه در نتیجه تمامی این‌ها برای او به دست آمده، هراسی بی‌پایان است از آنچه ممکن است اتفاق بیافتد.
«بعد قتل وسام و هینده، این‌قدر وحشتم زیاد شده که دیگر بیرون نمی‌روم، چون می‌دانم اگر کتک بخورم پلیس از من دفاع نمی‌کند.
یک بار کتک خوردم، کبود شدم. هشت و نه شب بود. مردم به پلیس زنگ زدند. من که ترکی بلد نیستم، به خاطر ظاهرم پلیس جلوی کسانی که کتکم زده بودند مرا از مقر پلیس اتباع خارجی بیرون کرد. اگر فردا یک مشکلی پیش بیاید، این‌ها می‌دانند چون طرف خارجی و چون همجنس‌گراست می‌شود کتکش زد و پلیس هم هیچ کاری نمی‌کند.
شش روز بعد کودتا توی خیابان راه می‌رفتم، یک خانمی نچ نچ کرد. با دخترش بود. بهش بد نگاه کردم که چرا نچ نچ می‌کنی. نگذاشت قدم از قدم بردارم، مواهیم را پیچاند توی دستش و کشاندم به سمت عقب. چهار تا چیز گفت و هولم داد به جلو. دستش هم پرچم گرگ‌ بود. یک پرچم آبی است وسطش یک گرگ سفید که پرچم پان ترکیست‌هاست.
چند روز پیش رفته بودیم به یک فروشگاه مواد مورد نیاز روزانه‌ام را بخرم، روز هم بود. یک دختر و پسری هرهر به ریشم خندیدند تا وقتی من حساب کردم و رفتم با انگشت مرا نشان می‌دادند و بهم می‌خندیدند. لباس هم چیز خاصی نبود، خیلی عادی بودم.»

جوانی که تلف می‌شود
«بعد این کودتا بیرون نمی‌روم، حتی وقتی حالم بد است و این مرا افسرده‌تر می‌کند. حالم را بدتر می‌کند. پناهندگی خودش سخت است، حالا فکر کن توی خانه هم باشی، بعد اتفاقی هم توی زندگی‌ات نیافتد. هرچقدر هم من آدم فعال و بنویسی باشم، اینجا زندگی که نمی‌کنیم، داریم وقت هدر می‌کنیم.»
اقامت در ترکیه برای امیرحسین تبدیل به زندانی شده که در آن مجازات می‌شود به خاطر دقیقا همان چیزی که در ایران محدودش کرده بود، مجبورش کرده بود تا از کشور فرار کند.
«من ۱۹ سالم است و دانشگاه نمی‌روم، این برایم فاجعه است. صرفا به خاطر اینکه همجنس‌گرا هستم توی ایران نتوانستم درس بخوانم، اینجا به خاطر همجنس‌گرا بودن پناهنده شدم و حالا به خاطر همجنس‌گرا بودنم دارم مجازات می‌شوم. همه چیزم را ازم گرفتند، مگر من چقدر می‌توانم تحمل کنم؟
فکر می‌کنم اگر زندگی‌ام پایان می‌یافت بهتر بود. الان فقط به این خاطر زنده‌ام که می‌گویم این‌قدر را تحمل کردی، فردا هم روش. ولی اگر امروز پناهندگی‌ام را توی ایران می‌دیدم، مطمئنا خودم را می‌کشتم.»
درنهایت می‌گوید اگر می‌توانستم به دولت کانادا یک جمله بگویم، چنین می‌گفتم: «اگر می‌توانستم زودتر وارد کانادا بشوم، من در آینده شهروند مفیدتری می‌شوم. اینجا اگر تلف هم نشوم، آسیب‌های جدی بهم وارد می‌شود. من مشکل داشتم که آمدم اینجا. اینجا مثل این می‌ماند که مریضی را بیاوری بیمارستان با دست و پای زخمی، اگر بهش نرسی، بعد یک مدت این تلف می‌شود. این صبر کن، صبر کن‌ها حداقل‌اش این است که روح مرا دارد از بین می‌برد.»
امیرحسین ولی امیدوار است که آینده متفاوت باشد، فردا می‌تواند شکل دیگری پیدا کند. به همین امید منتظر است، منتظر که تلفن زنگ بزند و به او وقت مصاحبه سفارت کانادا را بدهند و بالاخره از کابوس ترکیه بیدار می‌شود.
کانادا به دلیل فعالیت جنبش‌های حقوق دگرباشان جنسی، امکانات تأمین اجتماعی، نگاه کم وبیش سوسیالیستی به عدالت اجتماعی، کشور نهایی بهتری برای دگرباشان جنسی ایرانی است. اما اکنون به نظر می‌رسد که بحران جنگ سوریه تمام مناسبات پناهنده‌پذیری در جهان را برهم زده است.
انتظار امیرحسین برای انتقال به کانادا ممکن است به نتیجه نرسد. انتخاب سازمان ملل بود که پرونده امیرحسین، مانند بسیاری دیگر از افراد جامعه دگرباشان جنسی، به سفارت کانادا ارسال بشود. ولی پس از اینکه یک سال امیرحسین انتظار کشید تا خبری از سفارت بگیرد، اخیرا با او تماس گرفته‌اند و از او خواسته‌اند تا به آمریکا برود. امیرحسین می‌گوید این ظلمی است در حق او، یک سال زندگی‌ اوست که در شرایط سخت به مخاطره افتاده تا انتظار هیچ را بکشد.

Saturday, September 24, 2016

روز از شب گذشته بود، اسمی نداشت - دفتر شعر



روز از شب گذشته بود
اسمی نداشت



دفتر شعر

انتشارات گیلگمیشان
پاییز ۱۳۹۵
تورنتو - کانادا


۹ سال بعد از انکار همجنس‌گرایی در ایران: نگاهی به جنبش نوپای دگرباشی جنسی


این مقاله را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید

حسین علیزاده، مسئول بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان «اقدام آشکار جهانی» (ایگل‌هرک سابق)، ۲۴ سپتامبر ۹ سال پیش در نیویورک بود، وقتی رییس‌جمهور وقت، محمود احمدی نژاد، در دانشگاه کلمبیا گفت، «ما در ایران همانند اینجا همجنس باز نداریم.» بدنبال آن، رسانه‌های مختلف، از «سی‌ان‌ان‌» گرفته تا «فاکس نیوز» سراغ موضوع وضعیت دگرباشان جنسی ایرانی رفتند.
علیزاده می‌گوید، «به عقیده‌ام، ماجرا بُعد سیاسی پیدا کرد. کسی حرفی زد، جنجالی به پا شد و بعد ماجرا دوباره خوابید. وقتی جنجال تمام شد، نه کسی دنبال تغییر را گرفت و نه تحولی به وجود آمد.»
می‌توان گفت در فضای حکومتی، دیدگاه ایران تغییری نکرده است، هرچند بیشتر از گذشته، به جای کلمه «همجنس‌باز» از کلمه همجنس‌گرا استفاده می‌شود. انکارها ولی وجود دارند، مثالش رهبر ایران که در هفته گذشته گفت «موضوع شرم‌آور همجنس‌گرایی مخالف خلقت بشر است.»
این حرف او در کنار کلام دیگر مقامات حکومتی، به نوعی تکرار حرف ۹ سال پیش رییس‌جمهور سابق کشور است: در انکار و رد وجود دگرباشان جنسی در ایران و در کنار گذاشته شدن آنان در صحبت از برابری، حقوق اجتماعی، سیاسی، مدنی و اقتصادی.
در فاصله این ۹ سال البته بخشی از جامعه دگرباشان جنسی ایران از کشور خارج شده‌اند و از آنجا فعالیت می‌کنند. جامعه درونی، راه را به برون‌آیی به خانواده، دوست، آشنا و فامیل یافته است.
منابع گوناگونی به زبان فارسی در موضوع گرایش و هویت جنسی عرضه شده‌اند. حال، سئوال کنونی این است که در فاصله این سال‌ها، چه چیزی برای جامعه دگرباشان جنسی ایران متفاوت از قبل شده است؟


سنگ بزرگ به چاه انداخته شده
الهام ملک‌پور، شاعر و فعال اجتماعی از هلند می‌گوید، «در هیچ دوره‌ای از تاریخ حکومت اسلامی، سیاست کلی نظام در طرح و یا تایید طیف گرایش‌ جنسی نبوده است و نیست، ولی این‌طور هم نبوده است که سیاست رسمی نظام از خط مشی ادبیات سیاسی معمول دور بیفتد.»
او توضیح می‌دهد، «سیاست‌گذاری کلان نظام با تغییر رییس‌جمهور یا چرخش قدرت در جناح‌های معتقد به اصل نظام و ولایت فقیه دستخوش تغییر نمی‌شود فقط رویه‌اش عوض می‌شود؛ یک روز محمد خاتمی درست همان چیزی را می‌گوید که روز دیگر از دهان محمود احمدی‌نژاد بیرون می‌آید. درواقع، یکی از آن‌چیزهایی که از آن روز تغییر را رقم زده است، آمدن کلمه و پخش آن در اجتماع بود.»
ساقی قهرمان، از «سازمان دگرباشان جنسی» (ایرکو)، در موضوع انکار وجود همجنس‌گرایی در ایران توسط رییس‌جمهور وقت می‌گوید، «یک دیوانه سنگی را در چاه انداخت و خوب هم شد که انداخت و بعد از آن هر چه عاقل از هر جان که بود، چه درون جامعه دگرباش و چه بیرون، آن سنگ را بارها و بارها بیرون از چاه آوردند و حالا فکر می‌کنم دیگر عمه‌ها و خاله‌ها و تا شوهرهای خاله‌ها و عمه‌ها هم به اندازه بخش روشنفکر جامعه و بخش حقوق بشری جامعه و بخش هنرمند و نویسنده و چه و چه جامعه، همه می‌دانند که ما در ایران همجنس‌گرا داریم.»
او در ادامه می‌گوید، «حالا وقت آن است که به عنوان عاقل‌هایی که سنگی را که قانون مجازات جمهوری اسلامی به چاه انداخته را از چاه بیرون می‌آورند از این مرحله عبور کنیم و ببینیم امنیت این همجنس‌گراهایی که ما در ایران داریم را چطور باید تأمین کرد و حقوق بشری و شهروندی‌شان را چگونه باید تأمین کرد.»
این جمله ساده ولی در عمل چطور می‌توانید تبدیل به واقعیتی در نظام سیاسی کشور بشود؟

گام نخست: برون‌آیی، عرضه منابع به زبان فارسی
فردریک پدرام از وب‌سایت «همجنس‌گرا» می‌گوید، «در میان خود همجنس‌گرایان، این رخداد سبب جوش و خروشی برای استفاده از موقعیت بدست آمده در جهت مطرح کردن مطالبات جامعه همجنس‌گرایان شد. این تحولات با اینکه در یک بازه زمانی محدود شروع و تمام شد ولی تاثیرات آن بر روی جامعه ایران باقی ماند. نتیجه عینی این تغییرات این بوده که عده بیشتری از همجنس‌گرایان به شناخت درست‌تری از همجنس‌گرایی دست یافتند و این جسارت را پیدا کردند که همجنس‌گرایی خود را آشکار کنند و راه بهتری را در زندگی در پیش بگیرند.»
هرچند تغییر به درون خانواده‌ها محدود نماند. علیزاده در موضوع نتیجه تلاش کارهای فردی، گروهی، سازمانی و پروژه‌هایی که در این سال‌ها انجام شده‌اند، می‌گوید، «شما امروز بیایید با کلید واژه‌های فارسی در مورد گرایش جنسی در اینترنت جستجو کنید و جواب‌ها، با فضای ۹ سال پیش اصلا قابل مقایسه نیست.»
او اما معتقد است نمی‌توان به همین نتیجه اکتفا کرد و سوالی گسترده‌تر طرح می‌کند، «آیا آگاهی‌های عمومی تبدیل به آگاهی‌های اجتماعی هم شده است؟ فکر نمی‌کنم لزوما چنین شده باشد و ما هنوز در پیش مرحله جنبش اجتماعی دگرباشان جنسی ایران هستیم.»
پدرام هم موافق محدود بودن تغییرات اجتماعی است.
«از دیدگاه من، میزان این تغییرات قابل‌توجه بوده است، ولی نه در حدی که جامعه ایران را زیر و رو کند. جالب اینجاست که احمدی نژاد در مصاحبه‌های بعدی خود با رسانه‌های خارجی، دیدگاه خود را از اینکه در ایران همجنس باز نداریم به همجنس‌گرایان در ایران تحت تعقیب قرار نمی‌گیرند تغییر داد. دولت حسن روحانی تاکنون موفق بوده خود را از انتقادات جدی رسانه‌های بین‌الملی در زمینه حقوق بشر در ایران، از جمله مساله همجنس‌گرایان، دور نگه دارد.»
علیزاده می‌گوید موضوع دگرباشان جنسی ایران تبدیل به نقطه‌ فشاری از جامعه جهانی به دولت ایران شده. این حداقل تغییر در فضای سیاسی از دیدگاه اوست، هرچند حکومت همچنان در نقطه‌نظر رد و انکار باقی مانده است.
«در این مدت فکر می‌کنم از لحاظ سیاسی، صحبت در حد یک نقطه فشار بین‌المللی بر حکومت ایران باقی ماند و آنها از نظر داخلی، نه در مورد این مساله صحبت کردند، نه در این موضوع کاری کردند، نه این برایشان دغدغه خاطر شد.»

گام بعدی: تعریف حقوق دگرباشان جنسی
علیزاده می‌گوید برون‌آیی به خانواده‌ها گام بزرگی است، ولی این قدم دگرباشان ایرانی هم محدودیت‌های خودش را به همراه دارد.
«وقتی توجه کنیم که ما در چه جامعه بسته‌ای زندگی می‌کنیم، چقدر حکومت فشار وارد می‌کند، چقدر سمپاشی و تبلیغات منفی حکومتی وجود دارد و مرتب از لرزش عرش خدا می‌گویند، اینکه جامعه تغییر کرده برای ما پیروزی بزرگی است. ولی اینکه خانواده به روی خودش نیاورد و یا اینکه پدرم هر شب مرا با چوب نمی‌زند به معنای شناسایی حقوق جنسی نیست. یعنی فضا نگو و نپرس است، این در مقایسه با دهه قبل از آن، گام بزرگی است که حرف از خودکشی و بیرون انداختن بچه‌ها از خانه‌هایشان نیست، ولی می‌خواهیم به کجا برسیم؟»
از دید علیزاده، «می‌خواهیم به آنجا برسیم که حقوق مطرح بشود، آزادی‌های جنسی عیان بشود. مساله این نیست که در رختخوابت هر کاری خواستی بکنی، موضوع این است که دو نفر با هم زندگی برابر داشته باشند و در جامعه، از تمامی حقوق‌شان بتوانند برخوردار بشوند.»

تلاش برای رسیدن به زبانی ساده
علیزاده می‌گوید در گذشته، روحانیت توانست با زبان عام صحبت کند و جامعه، از جمله اقشار کم‌سواد و بیسواد را همراه خود کند، ولی جنبش‌های اجتماعی ایران، از جنبش چپ طرفدار حقوق کارگران گرفته تا جنبش دگرباشان جنسی طرفدار آزادی‌های جنسی، نتوانسته‌اند به چنین زبانی دست پیدا کنند.
«این حقوق هنوز برای افراد عادی قابل درک نیست، این به عقیده من مشکلی جدی است. ما باید در نظر بگیریم کسی که در روستایی زندگی می‌کند هم بتواند بفهمد این حقوق چیست و درک‌شان کند. بعد می‌توانیم بگوییم این جامعه دارد پیشرفت می‌کند.
بحث‌های ما خوب و عالی هستند، ولی بحث‌هایی روشنفکری به شمار می‌روند. یعنی کسی که در یک شهر کوچک ایران نشسته، حالا تئوری کوییر را هم فهمید، این را به کجای سر کچلش بمالد؟ می‌دانید، فکر می‌کنم افراد از ایران که خارج می‌شوند، واقعیت‌ها برایشان کدر می‌شود و صحبت‌های عالی‌ای می‌کنند که به درد دنیا و آخرت کسی نمی‌خورد. ما به عنوان یک نهضت و جنبش باید بر روی این مشکل کار کنیم.»

حقوق اقتصادی نیازمندی حقوق اجتماعی

حسین علیزاده نگران است که نگرانی‌های اقتصادی مانع از آن بشود که جنبش دگرباشان جنسی ایرانی چه در داخل و چه در خارج از کشور به پیشرفت‌های لازم برسد.
او می‌گوید، «کسی که وضعیت اقتصادی مناسب برای گذران روز نداشته باشد، چطور می‌تواند از دیگر حقوق و آزادی‌هایش، از جمله آزادی‌های جنسی‌اش، دفاع کند؟ تا وقتی آدمی نان نداشته باشد بخورد، بقیه‌ حرف‌ها به قول معروف حاشیه است.»
علیزاده توضیح می‌دهد که مشکل دگرباشان جنسی از کودکی شروع می‌شود. «افراد دگرباش جنسی الان دچار مشکل هستند، چون در فضای خانوادگی‌ای بزرگ شده‌اند که در آن همیشه ترسیده‌اند و همیشه در حاشیه بوده‌اند. وقتی از کشور خارج می‌شوند هم با مصاعب پناهندگی روبه‌رو می‌شوند.»
او می‌گوید این مشکلات در جامعه غربی هم آنها را دنبال می‌کند، چون «وارد جامعه غرب هم که می‌شوند با چشم خارجی بهشان نگاه می‌شود و ایرانی‌های دیگر هم چندان آنها را تحویل نمی‌گیرند. یعنی از اینجا رانده و از آنجا مانده می‌شوند.»
راه‌حل از دید علیزاده، موضوع حقوق اقتصادی است. او می‌گوید، «ما الان داریم از آزادی‌های یواشکی استفاده می‌کنیم، مثلا اینکه ننه‌ام می‌داند و به روی خودش نمی‌آورد، یا بابا کتکم نمی‌زند. خیلی هم خوب که از خانه بیرونت نمی‌اندازند، اما این به معنای رسیدن به حقوق نیست.»
علیزاده چنین نتیجه می‌گیرد، «چه در داخل، چه در خارج، اگر شما پول داشته باشید، منفعت اقتصادی داشته باشیم، بتوانید از لحاظ اقتصادی تاثیرگذار باشید، آن وقت مردم به حرف شما گوش می‌دهند، مگر نه هرچه بگویید هم به شما توجه‌ای نشان نخواهند داد.»

انتشارات گیلگمیشان دفتر شعر تازه رامتین شهرزاد را منتشر می‌کند


همین متن معرفی را در وب‌سایت ایرکو بخوانید


داستان جدا شدن تدریجی جامعه دگرباشان جنسی ایران و درخواست‌های پناهجویی و پناهندگی آنان در دیگر سرزمین‌ها را به هزار و یک شکل گوناگون می‌توان بیان کرد. رامتین شهرزاد، این مرتبه روایت شخصی خودش از پناهندگی و پناهجویی را در قالب شعر سپید نوشته است.
دفتر شعر «روز از شب گذشته بود، اسمی نداشت،» تازه‌ترین شعرهای اوست که در ترکیه، شهرهای استانبول و دنیزلی و در شهرهای منطقه ونکوور کانادا نگاشته شده‌اند. کتاب در مجموع شامل بر ۳۰ شعر است و انتشارات گیلگمیشان آن را در روز ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶ منتشر می‌کند. ۹ سال پیش، محمود احمدی‌نژاد، در همین روز به دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک رفت و ادعا کرد در ایران همجنس‌گرا وجود ندارد. انکاری که همچنان مقامات کشوری ایران به شکل‌های گوناگون آن را ادا می‌کنند.
انکاری که باعث شده تا هویت جنسی و گرایش جنسی و حقوق دگرباشان جنسی از صحبت رسانه‌ها و دانشگاه‌ها و مدارس ایران دور بماند. انکاری که دگرباشان جنسی را از خانه می‌راند و راهی دیگر کشورها می‌کند. این دفتر شعر، روایت تاثیرگذاری این انکارهاست بر زندگی جوانان این وطن که در سرزمین‌های دیگر به دنبال یافتن خانه و آینده خود هستند.
کتاب، دو بخش دارد: «دفتر تبعید و فراموشی»، شعرهای لبریز از قضاوت‌های شخصی او هستند از پناهجویانی که همراه‌شان نزدیک به دو سال را در شهر دنیزلی گذراند.
بخش دوم یا «دفتر روز از شب گذشته بود اسمی نداشت»، شعرهای شخصی‌تر او هستند از حس‌های درونی‌اش در روزها و لحظه‌های جدایی از سرزمین مادری، دوست و آشنا و فامیل و کار و زندگی و از نو ساختن و بر پا کردن زندگی برای نه یک مرتبه، نه دو مرتبه، نه سه مرتبه، بلکه چهار مرتبه از صفر.
شهرزاد، فعالیت خود را با وبلاگ «پسرهای کوچه پشتی» در سال ۲۰۰۵ شروع کرد، بعد از آن مدتی سردبیر مجله اینترنتی «چراغ» بود و در رسانه‌های مختلف از جمله صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه و بی‌بی‌سی فارسی، مطالبی در خدمت جامعه دگرباش ایرانی منتشر کرد.
در میان این کتاب‌ها، دفترهای شعر او، «قایم‌باشک ابرها»، «فرار از چهارچوب شیشه‌ای» و «راک‌اندرول» قرار دارند. همچنین در میان آثار ترجمه شهرزاد، می‌تواند به ۵ جلد مجموعه آثار نمایشی سارا کین، «امریکا و چند شعر دیگر» سروده الن گینزبرگ و شعر بلند «خاکسترهای آبی» سروده ژان-پل دُوا اشاره کرد.
کتاب‌های الکترونیک رامتین شهرزاد را بیشتر انتشارات گیلگمیشان در تورنتو کانادا منتشر کرده‌اند و لینک‌های دانلود آنها در وبلاگ کتاب‌های او موجود است. شهرزاد، «قلب معمولی» و «سرنوشت من»، نمایشنامه‌هایی از لری کرامِر، «کوییر» رمانی از ویلیام اس بارُز و منتخبی از داستان‌های کوتاه همجنس‌گرایان را در دست ترجمه و انتشار دارد.
طرح جلد کتاب را سینا کیانی کار کرده است و این دفتر در ۷۸ صفحه به زودی از طریق وب‌سایت انتشارات گیلگمیشان، در دسترس عموم قرار می‌گیرد.
شعر “دسته‌ای پسربچه‌های تنها” که در ادامه خواهید خواند، یکی از شهرهای این دفتر شعر است:
دسته‌ای پسربچه‌های تنها
دسته پسرهای تبعید خسته‌اند کلافه‌اند همیشه نگران‌اند
نمی‌دانند دیگر چه کار می‌توان کرد
آنها را گذاشته‌اند داخل یک شهر یک گوشه ترکیه
گفته‌اند خوش باشید و رفته‌اند
دم در فقط گفته‌اند امضاهای پلیس فراموش نشود
انگار عروسک‌هایت را گذاشته باشی داخل کمد و
در را بسته باشی و
خیالت هم راحت باشد اوضاع مرتب است
بعضی‌وقت‌ها هم آنها را به صف کنی، ببینی چیزی عوض نشده باشد.
دسته پسرهای همجنسگرای تبعید مانده است باید چه کار کند
جمهوری اسلامی ایران چشم‌هایش را بر وجود آنها بسته است
جمهوری ترکیه به‌خاطر آنها پز می‌دهد به سازمان ملل متحد، ولی
در عمق وجودش از آنها متنفر است
در شهر هم ملت ترک چپ‌چپ فقط نگاه می‌کنند
توی دنیزلی توی اسکی‌شهیر توی کایسری و توی مرسین
از همدیگر مردم می‌پرسند، مگر همه ایرانی‌ها بچه‌ کونی هستند؟
آنها نمی‌دانند ایران درهایش را به روی پسرهای همجنس‌گرایش بسته است
نمی‌دانند اینجا هم فقط لای پنجره کمی باز است.
ملت ترک فکر می‌کنند پسرهای همجنسگرا به خرج آنها در ترکیه زندگی می‌کنند
آنها داخل یک حباب گیر افتاده‌اند، یک حباب گنده که پسرهای همجنسگرا هم توی آن
دست ‌و پا می‌زنند تقلا می‌کنند می‌خواهند فرار کنند ولی نمی‌دانند چطور فقط
می‌دانند باید یک کاری کرد.
دسته پسرهای همجنسگرای تبعید شده است درست مثل دسته جانور
افتاده به جان خودش، به جان بقیه، به جان زمین و زمان و زندگی
اینجا پسرهایی هستند در کنار هم و از همدیگر متنفر
دسته‌دسته‌های کوچولو که با هم خوش هستند و از بقیه دسته‌ها بد می‌گویند
همیشه هم فکر می‌کنند بقیه دروغ می‌گویند، بقیه نقشه‌هایی در مورد آنها می‌کشند،
بقیه پشتِ سر آنها حرف می‌زنند برای همین پشت سرِ همه حرف می‌زنند،
همیشه هم می‌ترسند پسرهای استریت بیایند کنارشان باشند
همیشه فکر می‌کنند ما کیس‌های طلایی پناهندگی هستیم
همه هم به ما حسادت می‌کنند همه هم به می‌خواهند جای ما باشند
و فکر می‌کنند فقط آرزوی به آغوش گرفتن پسرهای استریتشان را داریم.
پسرهای همجنسگرا خسته‌اند، به جان هرچه دم دست‌شان برسد می‌افتند
بلند صحبت می‌کنند سر همدیگر داد می‌کشند
به چاق شدن مفرط یا به لاغر شدن مفرط خودشان ادامه می‌دهند
اینجا حدِ میانی وجود ندارد اینجا یا افراط است یا تفریط راه میانه‌ای وجود ندارد
بیشتر تکان نمی‌خورند جلوی کامپیوترهایشان جلوی تلویزیون‌ها جلوی دیوار بی‌حرکت مانده‌اند
بعضی‌وقت‌ها مثل دسته‌ای زامبی راه می‌افتند
دست‌ها توی جیب سرها پایین افتاده توی خیابان‌ها جلو می‌روند
فکر می‌کنند زندگی پناهندگی است دیگر، همین است و همین است فقط.
محدودشان کرده‌اند حالا خودشان هم به این محدودیت اضافه شده‌اند
حالا محدودیت سنگین شده است رویشان افتاده است کلافه‌شان کرده است
همیشه هم فکر می‌کنند باید از بقیه پسرهای همجنسگرای ایرانی دوری کرد، ولی
چاره‌ای به جز همراهی همدیگر ندارند
شده‌اند یک دور باطل این پسرهای همجنسگرای تبعید
به امید کشور سوم از خواب بیدار می‌شوند فکر می‌کنند آینده در یک کشور دیگر آزادی است
به این امیدواری همدیگر را می‌کنند غذا می‌پزند و از پشت پنجره، در سکوت محض،
آه می‌کشند و انتظار می‌کشند و انتظار می‌کشند.

Saturday, August 27, 2016

بازی با چند تا شیرینی




بچه را به شیرینی‌پزی دعوت کنیم
صحبت از همجنس‌گرایی با بچه‌ها، سوژه‌ای جدا از گفتگوی بزرگ‌تر و مفصل‌تری نیست که در آن از برابری انسان‌ها، حق انتخاب فردی، مسوولیت‌پذیری صحبت کرد و در این میانه از مباحثی مانند قلدری (bullying) هم گفت، همان‌طور که آرد و تخم‌مرغ هم به تنهایی تبدیل به یک شیرینی نمی‌شوند: باید در کنار دیگر مواد لازم قرار بگیرند، رویشان کار بشود و درنهایت بشوند یک شیرینی خوشگل و خوشمزه، مثلا بشوند یک نان زنجفیلی.
این یک مثال غیر ایرانی است که با یک شیرینی موضوع بزرگ گرایش و هویت جنسی را به زبانی ساده برای بچه توضیح داد. در مثال غربی، از یک شیرینی زنجفیلی استفاده می‌کنند. این مدل شیرینی‌ها به شکل سنتی، قرن‌هاست در ظاهر یک آدم پخته می‌شوند. برای همین برای بچه‌ها آشنا هستند. ولی می‌شود همین را به فرهنگ خودمان تبدیل کرد و در فرهنگ فارسی‌زبان هم می‌شود فهمید در بافت خانواده ما چه مدل شیرینی، کلوچه یا نان محبوب بچه‌هاست و از همان استفاده کرد.
پیشنهاد من این است که بچه را برای پختن همین شیرینی، کلوچه یا نان محبوب خانواده‌تان کنار خودتان دعوت کنید تا در حین پختن شیرینی و بعد آن، با هم حسابی صحبت کنید. این یک بازی بامزه می‌شود که جهت‌گیری خاصی هم ندارد: بگذارد بر اساس گفتگوی جمعی‌تان پیش برود. از حرف‌های معمولی روزانه شروع کنید و در کنارش سعی کنید با شیرینی شخصیت‌پردازی داشته باشید: مثلا هدف را این بگذارد که یک شیرینی درست کنید که یک اسم هم داشته باشد، هر اسمی که برای بچه خانواده شما بیشتر معنا می‌دهد، می‌تواند مسعود باشد، یا زهرا یا پارلاماتیندا. بستگی دارد توی بافت خانوادگی‌تان چه اسمی فضا را بازتر کند برای صحبت جدی‌تر. و بعد باید با صبر و آرامش، گفتگو را دنبال کرد.

قبل صحبت با خودمان خلوت کنیم
با خودمان رک باشیم: صحبت ساده‌ای در پیش نیست. حرف امروز شما می‌تواند یک عمر بر بچه‌تان تاثیرگذار باشد. در این بحث هم شمای پدر، مادر، خواهر یا برادر بزرگ‌تر باید با این واقعیت روبه‌رو بشوید که بچه شما هم مثل هر آدم دیگری هویت و گرایش جنسی خودش را خواهد داشت. بچه شما هم عاشق می‌شود و در عشق شکست می‌خورد. بچه شما هم انتخاب‌های اشتباه خواهد داشت، اشتباه هم خواهد داشت، مثل هر آدم دیگری.
ولی الان صحبت از آینده نیست: الان شما می‌خواهید بچه‌تان را مجهز کنید تا درک و شناخت بیشتری هم از خودش داشته باشد و هم آدم‌های اطراف خودش را بشناسد. زمان این‌ گفتگو دست شماست: می‌توانید حتی زیرش بزنید و با بچه صحبت نکنید. ولی اطمینان خاطر داشته باشید که بچه اگر از خود شما نشنود، با دیگران صحبت خواهد کرد. بقیه معلوم نیست در فضای امن، صحبت درست را با بچه داشته باشند. هیچ‌کسی با دلسوزی خود شما نمی‌تواند با بچه صحبت کند. این را فراموش نکنید.
فراموش هم نکنیم: بچه ما یک آدم است که در دوران مدرن قرن بیست و یکم زندگی می‌کند. حق انتخاب برای نسل او از هر چیزی مهم‌تر است. همچنین او متعلق به نسلی است که خود را مستقل‌تر از بقیه ما می‌بینند.
این را هم بدانیم: برچسب‌های زندگی امروز ما الزاما برای نسل آینده معنا و مفهوم کنونی را ندارند. همین‌الان خیلی از بچه‌های راهنمایی و دبیرستانی حاضر نیستند از برچسب‌های دگر‌جنس‌گرا (استریت) یا همجنس‌گرا (دگرباش، رنگین‌کمانی و غیره) استفاده کنند.
خیلی‌ها امروز می‌گویند ما یک انسان هستیم و با یک انسان دیگر، ممکن است رابطه‌ای برقرار کنیم. مهم هم نیست آن آدم دیگر چه جنسی می‌تواند داشته باشد: مهم احساس درونی ماست که چه باشد. در نتیجه آماده باشید که بحث‌تان در مسیری متفاوت از آنچه پیش‌بینی کرده‌اید، پیش برود.
فقط از این مطمئن بشویم: بچه باید درنهایت متوجه بشود که انسان‌ها برابر همدیگر هستند، انسان‌ها حق انتخاب دارند و ما نسبت به انتخاب‌های فردی‌مان مسوول هستیم، اول از همه در برابر خودمان و بعد در مقابل دیگران. و درنهایت اینکه مهم نیست بچه ما چه گرایش و هویت جنسی داشته باشد، ولی باید بداند رابطه سالم چیست، باید بداند بلوغ چیست و اینکه رابطه رضایتمندانه بین دو انسان چه معنایی دارد.
حتما قبل صحبت با بچه به اندازه کافی هم تحقیق کنیم و مطالعه لازم را داشته باشید: بچه ممکن است پنج ساله باشد یا هفت ساله، ولی سوال‌های خیلی سختی خواهد پرسید. آماده پاسخگویی باشید. اگر هم جوابی را نمی‌دانید، بگویید نمی‌دانم، توضیح اشتباه ندهید. شاید بد نباشد همراه بچه در میانه گفتگو سری به اینترنت زد و جواب برخی سوال‌ها را از وب‌سایت‌های رسمی سازمان‌های مرتبط به گرایش و هویت جنسی پرسید. هرچند بیشتر به زبان‌هایی مانند انگلیسی می‌شود به این جواب‌ها رسید، ولی در فارسی هم اطلاعات خوبی موجود است. فقط باید وقت کافی گذاشت تا به آنها رسید.

بازی با یک شیرینی: هویت و گرایش جنسی
خب، قدم اول آماده کردن خمیر شیرینی است و این یک زمان خوب است تا با بچه سر صحبت را باز کنید. باید یک فضای آرام و سالم در فاصله آماده شدن شیرینی خلق کنید که در آن بچه بداند سرگرم یک بازی است و در این فاصله می‌تواند صحبت جدی هم داشته باشد.
وقتی شیرینی آماده شد، وقت آن شده از شیرینی برای بازی اصلی استفاده کنیم. فرض کنیم اسمش پارلاماتیندا باشد. اول باید گرایش و هویت جنسی و همچنین جنس را از طریق او به بچه توضیح داد. ولی قبل اینکه به این مرحله برسیم، کمی با شیرینی‌ها بازی کنیم. کمی از آنها را بچشیم. شاید بد نباشد کنارش چایی یا میوه هم بگذاریم و پارلاماتیندا را به یک میهمانی چایی‌خوری همراه با بچه‌مان دعوت کنیم.
وقتش که شد پارلاماتیندا مهم‌ترین شخصیت این لحظه از زندگی شما و بچه می‌شود: همانند بچه شما، پارلاماتیندا هم اندام تناسلی دارد. با کمک آن می‌توان به بچه توضیح داد که جنس مرد، زن و جنس سوم چیست.
بعد نوبت به هویت و گرایش جنسی می‌رسد: یا آنچه در مغز / وجود آدمی است و آنچه در قلب / روان آدمی است. یا به بیانی ساده‌تر: آنچه در وجود آدمی از پیش تولد حک شده و نشان می‌دهد فرد چه هویتی از لحاظ جنسی دارد و بعد، آنچه قلب آدمی می‌خواهد.
پارلاماتیندا می‌تواند جنس مرد داشته باشد، مثل من نویسنده این یادداشت، ولی در وجودش حک شده باشد که همجنس‌گراست. یعنی مغز من و قلب من به همجنس خودم توجه نشان می‌دهند. یعنی من همجنس‌گرا هستم. پارلاماتیندا البته می‌توانست جنس مرد باشد مثل من، ولی در وجودش حک شده باشد که زن است، یعنی تراجنسی است ولی ممکن است به مرد یا زن توجه قلبی نشان بدهد.
اینجاست که موضوع برابری آدم‌ها، همچنین موضوع حریم خصوصی ما و حق انتخاب و مسوولیت‌پذیری ما مهم می‌شوند. همین‌جاست که وقت صحبت از موضوع قلدری می‌رسد و بحث اینکه چطور زخم زبان می‌تواند سنگین‌تر از زخم چاقو بر وجود آدمی برای یک عمر باقی بماند.
بحث توضیح همجنس‌گرایی یک صحبت کوتاه نیست. ولی بازی با پارلاماتیندا به شما فرصت می‌دهد تا این گفتگو را با بچه‌تان شروع کنید. احتمالا نمی‌توانید در یک جلسه صحبت با بچه به نتیجه‌ای برسید. همین صحبت را به جای شیرینی، با عروسک هم می‌توان داشت. ولی فکر می‌کنم اینکه بچه به شما کمک کند خمیر شیرینی را آماده کنید، به او حس آدم بالغ بدهد، او را جدی کند. همچنین زمان آماده‌سازی شیرینی، فضای امنی درست می‌کند که در سایه‌اش بیشتر با بچه خودتان دوست باشید و بهتر همدیگر را بشناسید.
باز هم تاکید می‌کنم: این گفتگو در فضایی سالم و با دلسوزی شما انجام بشود بهتر از این است که چند تا بچه دبستانی کنار هم بنشینند و با تماشای یک فیلم کوتاه پورن همراه با فتیش بخواهند بفهمند فرق‌های گرایش و هویت جنسی چیست، رابطه جنسی چیست، همجنس‌گرا و دگرجنس‌گرا کیست و اینکه چطور باید با قلدری مبارزه کرد.
حرف آخرم این است: خانواده من با من دوست نبودند و من به جای اینکه جواب سوال‌هایم را از زبان آنها بشنوم، آن هم در یک محیط امن و سالم، جواب‌هایم را با آزمون و خطا در محیط‌های اغلب ناامن یاد گرفتم. ولی قرار نیست بلاهایی که سر من آمده سر بچه شما بیاید: فقط کافی است دوست و رفیق بچه‌تان هم باشید. شاید جامعه زندگی ما بیشتر از یک جامعه سالم، شبیه به یک باغ‌وحش وحشی باشد، ولی ما می‌توانیم همدیگر را به اطلاعات درست مجهز کنیم و به وقتش، کنار همدیگر و یار همدیگر باشیم.