Thursday, September 28, 2017

آمیزش دو همجنس مذکر




دوستم در سفری به تورنتو، وب‌سایتی نشانم داد که به گفته خودش، در جستجوهای اینترنتی در دسترس نبود و در آن فهرستی بی‌پایان از اسم آدم‌ها، شهرهایشان، نقش جنسی‌شان در آمیزش و راه تماس با آنها ردیف شده بود.
خیلی‌ها حتی شماره مستقیم تماس گذاشته بودند.
دوستم فهرست را با تکان دست جابه‌جا کرد و انگار پایانی بر آن نبود. از ده‌ها و سپس صدها اسم رد شدیم که در جای به جای ایران، بدنبال یار سکس می‌گشتند.
در همان سفر بود که یک روز صبح در اپ تلگرام با فراتر از دویست پیام روبه‌رو شدم. یک نفر شماره‌ام را به یک گروه تلگرامی اضافه کرده بود و افراد مختلف در این گروه پیام می‌گذاشتند و بدنبال یافتن محبوبی تازه بودند.
دوباره در کمال تعجب، همراه با اسم‌ها، با مجموعه‌ای از عکس‌ها و شماره‌های تماس روبه‌رو شدم.
ایران انگار متفاوت از قبل شده است.
در این شش سالی که دیگر سرزمین مادری را از دورنمای اینترنت تماشا می‌کنم، همه‌چیز حسابی تغییر کرده. اینترنت که بر نسل من تاثیرگذار بود، حالا برای نسل‌های بعدی، جزوی از زندگی روزمره محسوب می‌شود. چون آدم‌های بعد از من، با اینترنت بزرگ شده بودند.
من هرچند در نوجوانی‌ام از طریق وبلاگ‌نویسی بهترین دوست‌های زندگی‌ام را یافتم و با گی‌لایف شهرهای مختلف آشنا شدم، ولی فاصله بود تا وب‌سایت منجم بیاید – و هنوز از اپ‌هایی چون هورنت، اسکراف و یا گرایندر و مانند آن، خبری هم نبود.
آن زمان بیشتر از طریق دوستانت، با آدم‌های تازه آشنا می‌شدی. در پاتوق‌های مختلف، از پارک‌ها و کافه‌ها گرفته تا میهمانی‌های زیر زمینی بود – اغلب وقتی خانه کسی خالی بود یا در باغی در حومه شهر در دسترس بود – که چشم‌هایت به چشمان کسی گره می‌خورد و عاقبت به آغوش هم می‌رسیدید.
یک وبسایت یا مجله اینترنتی بود که اصول گذاشتن قرار را بهم آموخت – حتی یادم نیست کدام مجله بود، شاید «ماها» بود، شاید یک وبلاگ بود، در خاطرم نمانده.
ولی اصل قرار گذاشتن پبشنهادی‌اش ساده بود: در یک جای شلوغ و در معرض دید بقیه آدم‌ها قرار بگذار؛ ساده اعتماد نکن؛ خودت دقیق در محل قرار نباش و از فاصله تماشا کن و وقتی فرد آمد؛ اگر فرد شبیه به عکس‌هایش بود و خودش بود، اگر اطمینان حاصل کردی مشکلی نیست، بعد جلو برو؛ سریع هم با هم به مکانی برای آمیختن نروید، بلکه صبر کنید تا کمی اعتماد برقرار بشود.
سال‌هاست این اصول تبدیل به فرمان‌های مقدس زندگی‌ام شده‌اند تا بتوانم مراقب امنیت خودم باشم.
آنچه از دور ولی می‌بینم، کمی نگران‌کننده است و راه را می‌تواند برای قلدری، باج‌سیبیل باز کند. خشونت‌های کلامی و یا فیزیکی همراهش بیاورد که خواه از طرف یک دوست و آشنا باشند، یا اینکه از سمت یک مامور اطلاعاتی یا دولتی همراه با فشار قانون به فرد هجوم بیاورند.
مثالش همین چند هفته پیش علنی شد، وقتی پلیس فتا صحبت از بازداشت یک مرد میانسال به جرم علنی کردن تصویرهای خصوصی یک جوان کرد.

کمی اعتنا به امنیت اینترنتی
پلیس فتا می‌گوید که جوانی به آنها مراجعه کرده بود و گفت که یک مرد میانسال عکس‌هایش را در یک کانال تلگرامی پخش می‌کند. پلیس هم این کانال را تحت‌نظر می‌گیرند، از طریق آی‌پی‌های اینترنتی فرد را پیدا می‌کنند و عاقبت او را بازداشت می‌کنند.
این روایت رسمی است – آنچه در خفا گذشته، اینکه آیا حقوق متهم رعایت شده است یا که نه، هنوز جای سوال دارند. همچنین اینکه بر سر این جوان چه آمده است هم مشخص نیست.
ولی یک موضوع جدی در این میان مطرح است: اینترنت به خودی خود امن نیست تا یک نفر اطلاعات شخصی خودش، از جمله شماره تماس را همراه پیامی برای رابطه جنسی در آن با بی‌پروایی پخش کند.
در همین زمینه در سازمان اقدام آشکار جهانی بخوانید: چگونه با تهدیدات اینترنتی مقابله کنیم
خودم هم در ایران قرار می‌گذاشتم و هم در ترکیه یا کانادا، از اپ‌های دوست‌یابی هم استفاده می‌کنم. ولی چند قانون ساده هم برای خودم گذاشتم: اینکه حواسم باشد چه می‌کنم.
امنیت اینترنتی را که باید رعایت کرد به کنار، مراقب سلامت جسم و روانم هم باید باشم و درنهایت هم یاد گرفتم تا چطور بدون هیچ‌گونه رودروایستی، مراقب خودم باشم.

یاد گرفتم بدنم را دوست داشته باشم
هم به عشق و رابطه طولانی‌مدت دو نفره اعتقاد دارم، هم به اینکه اگر مجرد هستم، می‌توانم آزادانه رابطه جنسی را با افراد مختلف برقرار کنم.
ولی از چت قبل از دیدار، فقط برای پرسیدن سوال‌های مرسوم – مثل اینکه دنبال چه می‌گردی یا در زمان آمیزش می‌خواهی چه بکنیم – استفاده نمی‌کنم. بلکه این زمانی است تا چند واقعیت را بفهمم.
اولی این است که عزیزم، آخرین مرتبه کی برای آزمون‌های پزشکی‌ات رفته‌ای؟
خودم اینجا در کانادا از کلینیک‌های وابسته به دولت استفاده می‌کنم که آنلاین می‌توانی ازشان وقت بگیری. کلینیکی که سه سال است سراغش می‌روم، نیم ساعت برایم وقت می‌گذارد. می‌روم و یک پرستار می‌بینم.
قبل دیدار پرستار، چند فرم پر می‌کنم و می‌گویم چرا آمده‌ام، حالم چطور است، وضعیت سلامتی‌ام چطور است.
بعد هم پرستار خودش جداگانه مجموعه‌ای از سوال‌ها را می‌پرسد. بعد بسته به جواب‌هایم، تصمیم می‌گیرد که چه آزمون‌هایی مناسب این دیدارمان است. بخصوص که من همیشه به جز آزمون اچ‌آی‌وی، دنبال فهمیدن وضعیت سلامتی‌ام در موضوع دیگر بیماری‌های مقاربتی هم هستم.
هر مرتبه یک نمونه ادرار ازم می‌گیرند و نمونه خون. از بزاق دهانم هم نمونه می‌گیرند. سالی دو مرتبه آلت تناسلی‌ام و اطرافش را می‌سنجند و اگر در رابطه‌های جنسی اخیرم، اجازه دخول معقدی داده باشم، از معقدم هم نمونه برمی‌دارند.
نتیجه را هم تلفنی می‌شود پرسید – البته فرمول غرب کانادا ساده است،‌ اگر بهت تماس نگرفتند یعنی مشکلی نبوده.
اگر مشکلی هم باشد، درمان را مجانی خود کلینیک بهت می‌دهد – البته در برخی موارد هم بایستی با پزشک خانواده‌ات تماس بگیرند.
قبل آزمون‌ها هم قبول می‌کنی که اگر آزمونی مثبت برگشت، یا خودت با شریک‌(های) جنسی‌ات تماس بگیری یا از کلینیک بخواهی با آنها تماس بگیرد تا بیایند و آزمون بدهند و اگر لازم بود، درمانی را شروع کنند.
برای همین همیشه در چت‌های قبل از آمیزش می‌گویم که خودم کی آزمون داده‌ام و می‌پرسم که شما کی آزمون داده‌ای؟ تاریخش کی بوده؟ چه جوابی بهت دادند؟ فقط آزمون اچ‌آی‌وی بود یا موارد دیگر را هم سنجیدی؟
در ایران هم راه آزمون باز است – کافی است یک نفر برای اهدای خون برود یا اینکه از یک پزشک بخواهد برایش آزمون بیماری‌های مقاربتی را تجویز کند، هرچند که مثل اینجا احتمالا مجانی نباشد.
ولی بعد صحبت، از چشمانم هم استفاده می‌کنم تا درست نگاه کنم.

یاد گرفتم نه بگویم
از جوانی، دوست ندارم در تاریکی با کسی بیامیزم. خیلی ساده، چون می‌خواهم بدنش را فراتر از اینکه آیا مجذوبم می‌کند یا که نه، از لحاظ سلامتی هم بسنجم. چون بیماری‌های مقاربتی علایم مشخصی دارند و در برخی موارد، می‌شود با چشمی باز آن‌ها را دید.
مثلا اگر کسی جوش‌های نافرم بر آلت تناسلی یا بر باسنش داشته باشد، خودم را عقب می‌کشم.
چون یاد گرفتم نه بگویم.
اینجا در کانادا یک مرتبه با جوانی قرار گذاشتم که خارق‌العاده زیبا بود – ولی وقتی لخت شدیم، تصمیم گرفتم با هم نخوابیم. خیلی ساده چون از لک سرخ نقش بسته بر آلت تناسلی‌اش، اطمینان نداشتم. می‌ترسیدم که شاید مبتلا به یک بیماری مقاربتی باشد.
نه گفتم و از خانه‌اش بیرون آمدم.
آدم بعضی‌وقت‌ها نه می‌گوید و یک عمر راحت‌تر زندگی می‌کند. چون درنهایتش، همیشه راه خوابیدن با آدم‌های دیگر باز است.
ولی تمامی مقدمات به کنار، آمیزش دو نفر – یا چند نفر – مگر یک قرار مابینِ انسان‌های عاقل و بالغ نیست که بر پایه آگاهی قبول کرده‌اند برای چند ساعت یا بیشتر، با هم باشند؟

کمی صبر یا چطور املت درست کنیم
تقریبا هفت سال پیش در وبلاگم پستی با عنوان «نظریه‌ی املت» منتشر کردم.
شروع پست این بود؛ «تا حالا املت درست کردی؟‌ اگر گوجه‌فرنگی و پیاز را درست سرخ نکنی، یک مزه‌ی خام مزخرف پیدا می‌کند. یک بوی گندی هم می‌دهد.»
بعد در ادامه گفته بودم، «سکس بد مثل املت خام می‌ماند. وقتی نگذاری بدنت خوب توی بدن طرف غرق بشود، خوب سرخ نشدی، خوب عطر نگرفتی، بعد یک دفعه می‌بینی که مزه نمی‌دهد. بلند می‌شوی و فکر می‌کنی توی دیوار گیر کردی. دهنت طعم گِل دارد. دلت می‌خواهد کلش را بالا بیاوری. دلت می‌خواهد همه‌چیز را از پنجره پرت کنی بیرون. دلت می‌خواهد به یک نفری توی اولین خیابان پناه ببری. یک نفری که بدنش فرق داشته باشد.»
آن زمان هنوز سکس را درست نمی‌شناختم. نمی‌دانستم سه قسمت دارد.
نمی‌دانستم که سکس، مقدمات دارد و این مقدمات از همان چشم توی چشم انداختن اولیه شروع می‌شود و مثل هواپیمایی که موتورش روشن می‌شود تا اوج بگیرد، بایستی در سکس هم اجازه داد تا دو فرد – یا افراد – به اوج نزدیک بشوند و بعد بهم بیامیزند.
بعد هواپیما از باند بلند می‌شود. مثلا دست در گردن هم می‌اندازید، لب و چانه و گردن همدیگر را می‌بوسید. دست به سینه و کمر و باسن هم می‌کشید.
سکس برایم مثل یک رقص دو نفره است، باید هر دو طرف خوب حرکت کنند تا به اوجش برسد و درست و حسابی، تن و روان آدم را آرام کند.
وقتی هم که به اوج رسید – و اورگاسم ممکن شد – سکس تمام نشده است. نمی‌شود در هواپیمایی که در اوج آسمان است، یک مرتبه بیرون پرید. باید گذاشت تا هواپیما دوباره به زمین برگردد.
سکس بعد هم دارد. مثل کمی در آغوش هم ماندن. مثل کمی صورت در صورت هم نفس کشیدن. مثل چند جمله‌ای که به هم می‌گویید و بوسه‌هایی که مابین لباس پوشیدن رد و بدل می‌کنید.
این آخرش هم خیلی مهم است، چون اگر نباشد، آدم آرام نمی‌گیرد.
البته، درنهایت سکس یکی از نیازهای آدمی است و تا آنجا که دو انسان – یا چند نفر – عاقل و بالغ و بر پایه تصمیمی آگاهانه سراغ هم بروند،‌ در حریم خصوصی‌شان است و به کسی هم ربط ندارد.
ولی موضوع آگاهی در این میان فراموش نشود.
سکس صرف بهم آمیختن نیست، می‌تواند عواقب داشته باشد و عواقبش هم می‌توانند تا پایان عمر بر تن و روان آدمی باقی بمانند.