Tuesday, March 21, 2017

انتشار کتاب حق‌خواهی از ایران در وب‌سایت رادیو زمانه




برای دریافت کتاب در فرمت پی‌دی‌اف بر این لینک کلیک کنید

کتاب «حق‌خواهی از ایران» مجموعه‌ای از گفتگوها و مقالات درباره تلاش‌های جنبش دگرباشان جنسی ایرانی برای مطرح شدن و بیان این موضوع است که حق زندگی مدنی دارند. کتاب با تشکرها و معرفی چهره‌های حاضر در کتاب، شروع می‌شود و سپس بخش مقدمه‌های کتاب می‌آید: نگاه‌های دیگران به زندگی منِ متفاوت، در موضوع دگرباشان جنسی، جرم‌انگاری رابطه جنسی رضایتمندانه دو همجنس بالغ، همراهی با قوانین بین‌المللی

بعد از آن مصاحبه‌های مختلفی می‌آیند که رامتین شهرزاد با چهره‌های جنبش دگرباشان جنسی ایران انجام داده است. در این
 بخش، حسین علیزاده از حقوق بشر، حقوق جنسی و آزادی‌های اجتماعی و همچنین سازوکارهای حقوق بشر سازمان ملل متحد و موضوع دگرباشان جنسی ایران می‌گوید. فرید حائری‌نژاد صحبت از زبانی عاری از توهین و تبعیض نسبت به دگرباشان جنسی می‌کند. ساقی قهرمان از دگرباشان جنسی ایران؛ شهروندان آگاه به حقوق خود می‌گوید و هوداد طلوعی از دگرباشان جنسی و نجات از نابودی روح و روان، مهری جعفری از دگرباشان جنسی و پیچیدگی مسائل حقوقی، سوده راد از دوجنس‌گرایان ایرانی و حق‌وحقوق قانونی، رها بحرینی از فرد پناهنده و موضوع سرزمین مادری و درنهایت زینب پیغمبرزاده از دوجنس‌گرایان، جنبش زنان و جنبش دگرباشان جنسی ایران صحبت می‌کند

سپس مقاله‌های کتاب می‌آیند: تفتیش جنسیتی، شنود و تجاوز به حریم خصوصی؛ نظام‌های تأدیب و حذف، حضور مجازی همجنس‌گرایان در دنیای واقعیت؛ ‌ حمله‌های همجنس‌گرا ستیز مقامات حکومتی؛ تفتیش هویت جنسی و هراس دائم برای زندگی، بازداشت گروهی به اتهام همجنس‌گرایی در کرمانشاه؛ و درنهایت، همجنس‌خواهی بدون همجنس‌گرایی
رامتین شهرزاد، وبلاگ‌نویس، مترجم و روزنامه‌نگار همجنس‌گرای مقیم کاناداست. او از سال ۱۳۸۳ در زمینه مسائل دگرباشان جنسی کار می‌کند و بیشتر از هر چیزی بر ادبیات متمرکز است

از او تا کنون سه دفتر شعر، از جمله «آخرین آنها»، «روز از شب گذشته بود»، «اسمی نداشت»، توسط نشر گیلگمیشان منتشر شده است. در کنار آن پنج جلد آثار نمایشی سارا کین، «امریکا و چند شعر دیگر» از آلن گینزبرگ و «خاکسترهای آبی» نوشته ژان-پل دئوا را هم در نشر گیلمیشان منتشر کرده است. شهرزاد هم در داخل ایران و بعد در ترکیه، سردبیر ۱۳ شماره مجله «چراغ» بوده و  از سال‌ ۱۳۹۴ شهرزاد  بیشتر نوشته‌هایش را در صفحه دگرباش رادیو زمانه منتشر کرده است

مقدمه نویسنده و گردآورنده

رامتین شهرزاد – یکی از وظایف سازمان‌های دولتی و غیر دولتی داخل ایران، این است که بخش‌های گوناگونی از فرهنگ و جامعه ایرانی را حذف کنند: اجازه ندهند تا بدانیم آدم‌ها عاشق می‌شوند، با هم می‌آمیزند، همدیگر را می‌بوسند. از کودکی‌ام، از خانواده و جامعه گرفته تا دولت، رسانه‌ها و فرهنگ مبتنی بر سنت و عرف، تمام تلاش خودش را کرد تا مرا حذف کند: یک جوان همجنس‌گرای ایرانی را اجازه وجود ندهد

در تمام این سال‌ها هم من، در کنار دیگر دوستان جامعه دگرباشان جنسی ایران، تمام تلاش خودمان را کردیم که اهمیتی به این رفتار بقیه ندهیم، زندگی خودمان را داشته باشیم، عاشق بشویم، همدیگر را ببوسیم، با هم بیامیزیم و زندگی کنیم. ده سال بیشتر است که در موضوع زندگی‌مان، وجود داشتن‌مان، جامعه پنهان مانده خودمان نوشتم، ترجمه کردم، گزارش تهیه کردم. در سازمان‌های مختلف ولی محدودی که داریم، سعی کردم در موضوع برابری، حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و همچنین حقوق بشر تمامی انسان‌ها بگویم، به خصوص کسانی مثل خودم که با حذف نظام‌مند جامعه، مذهب، فرهنگ و عرف روبه‌رو هستند

در گذر این یک دهه، خیلی چیزها فرق کرد: خانواده‌های بیشتری متوجه شدند ما وجود داریم، به تدریج، اینجا و آنجا دوستی را می‌دیدی که دیگر آشکارا در بین دوست، خانواده و آشنا، ولی پنهان در دید همکارها، همکلاسی‌ها و جامعه بزرگ‌تر، زندگی خودش را می‌سازد. بعضی‌ها هم مثل خودم، بر اثر تمام فشارهایی که بود از ایران گریختند. من یکی آمدم به ساحل غربی کانادا تا به قول مسعود بهنود، بتوانم بدون لکنت زبان کار کنم، بنویسم، ترجمه کنم

هرگز زندگی‌ام ایده‌آل نبوده، الان هم نیست: ولی همیشه فردای بهتری در انتظارمان بوده است. به امید همین فردای بهتر است که کار کردن را رها نکردم، رها نمی‌کنم. من ولی میانگین جامعه دگرباشان جنسی ایران نیستم. من از یک خانواده طبقه متوسط آمده‌ام، دانشگاه رفتم، زبان انگلیسی از نوجوانی یاد گرفتم، امکانات مختلف از جمله رایانه و اینترنت از جوانی در اختیارم بوده، خانواده‌ام اجبارهای مرسوم، به خصوص در موضوع ازدواج را برایم نگذاشتند، گذاشتند زندگی خودم را داشته باشم، حتی قبول کردند اعتقادی به مذهب هم ندارم. هرچند هیچ‌وقت نشد بگویم چه هویت و گرایش جنسی‌ای دارم

میانگین جامعه دگرباش ایرانی، از یک خانواده‌ تحصیل نکرده است، خودش دانشگاه نرفته، شاید دیپلم هم نداشته باشد، ‌ زبان انگلیسی هم بلد نیست، دسترسی فرهنگی‌، اقتصادی و اجتماعی‌اش هم محدود است. فضا برای یاد گرفتن و یاد دادن هم چندان دستش نیست. شاید حتی نداند هویت جنسی چیست، گرایش جنسی چیست، شاید هرگز نفهمد همجنس‌گرا یعنی چی، دوجنس‌گرا یعنی چی، چه فرقی بین تراجنسی و میان‌جنسی هست

در آینده‌ای نزدیک، جامعه قبول کند و دولت هم تسلیم این بشود که ما حق داریم تا بدانیم. مردم به تدریج و بیشتر از گذشته می‌دانند. اینترنت، من یکی را برای همیشه تغییر داد، کمک کرد تا خودم را بشناسم، دوست‌های واقعی برای زندگی‌ام پیدا کنم، ‌ عشق هفت سال گذشته زندگی‌ام را بهم معرفی کرد، اجازه داد تا تصمیم بگیریم و همچنین اجازه داد تا فعالیت اجتماعی، روزنامه‌نگاری در کنار ترجمه و تدوین انجام بدهم

امیدوارم یک ‌روز فیلترینگ اینترنت در ایران پایان یابد و آدم‌ها بتوانند هر صفحه‌ای که می‌خواهند را بدون هیچ مشکلی ببینند. اینترنت می‌تواند دانشگاه و تحصیلی باشد که فرد دگرباش جنسی میانگین جامعه ایرانی هرگز بدان دسترسی نداشته است. اینترنت می‌تواند ایران‌مان را تغییر بدهد، برابری، حقوق بشر، حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به ما بیاموزد

می‌دانم که راحت نیست تا جامعه قابل‌ تحمل بشود، برای من، برای شما که این متن را می‌خوانی. می‌دانم که ساده نیست، ولی اعتقاد دارم که ممکن است و عملی خواهد شد، چون می‌خواهیم چنین بشود. چون آگاهی، حق ماست

خودم مگر ساده همه‌چیز را قبول کردم؟ با من کاری کردند که در سال‌های دبیرستان تا مرز کشتن خودم رفتم، ولی خودم را نکشتم و برگشتم و به این نتیجه رسیدم باید کار کرد. باید بجنگی تا تک به تک نگاه‌ها تغییر کند، تا بتوانیم به همدیگر اجازه زیستن را در فضایی برابر بدهیم

الان در این لحظه، بعد از انتشار «حق‌خواهی از ایران»، مهم‌ترین نگرانی‌ام این است که جامعه خیال کند بایستی به ما دگرباشان جنسی به شکل قربانی نگاه کند

در حالی که ما هم مثل آدم‌های جامعه، تحصیل کرده هستیم یا نیستیم، خوشگل هستیم یا زشت، قدبلند یا قدکوتاه، مثل هر آدم دیگری، خصوصیات خوب و بد خودمان را داریم. هیچ‌کدام از این‌ها هم ما را به جایگاه قربانی نمی‌رساند و دلیلی نمی‌شود به ما حس ترحمی نشان داده شود.ما هم مثل هر آدم دیگری زندگی را طی می‌کنیم و ممکن است موفق شویم، ممکن است شکست بخوریم. ولی نمی‌شود به‌خاطر هویت یا گرایش جنسی ما را قضاوت کرد – فقط می‌شود نگاه کرد و دید یک انسانی هستیم، چه کارهایی کرده‌ایم، همین

Wednesday, March 01, 2017

در مهتاب سیاهی پوست آبی می‌زند: عشق به همجنس‌ و رنگ پوست



عشق دو جوان همجنس‌خواه سیاه‌پوست در احاطه تیرگی‌های روزگار، بر رویاپردازی «سرزمین هپروت» پیروز شد و اسکار بهترین فیلم سال، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به خانه برد
«مهتاب» البته در صدر موج فیلم‌های اخیر در موضوع روزگار رنگین‌پوستان آمریکایی قرار گرفته است و بی‌آنکه خودش را مستقیما درگیر سوژه‌هایی مانند اعتیاد یا زندان بکند، تاثیرهای عینی این موارد را بر زندگی افراد معمولی جلوی چشمان مخاطب به چالش می‌کشد

روایت خطی این فیلم، مستقیم مخاطب را درگیر این نمی‌کند که مادر شخصیت اصلی اعتیاد دارد و برای هزینه‌های زندگی دست به تن‌فروشی می‌زند. بلکه نشان می‌دهد که یک بچه دبیرستانی به خانه برمی‌گردد و باید بلافاصله خانه را ترک کند،‌ چون مادرش منتظر مشتری است
یا نمی‌گوید دولت و مقامات مدرسه، در جلوگیری از قلدری بچه‌ها به همدیگر ناتوان هستند، فقط نتیجه را عرضه می‌کند: بچه‌ای به بچه‌ای دیگر قلدری می‌کند و معلم درنهایت فقط به او می‌گوید ساکت باش و کار دیگری نمی‌کند
نتیجه این می‌شود که «مهتاب» بیشتر از آنکه یک داستان عاشقانه مرسوم باشد، روایت‌گر جدایی است و متمرکز بر جامعه‌ای که نیازمند آن نیست تا دیگر نژادها آزارش بدهند، خود به تنهایی کافی است تا یک شخصیت دگرباش را به گوشه‌ای براند و شکنجه‌اش کند – مثال آنکه در «مهتاب» تقریبا تمامی بازیگرها، چه اصلی و چه فرعی، سیاه‌پوست هستند
در این فیلم جامعه‌ای جدا افتاده به تصویر کشیده می‌شود که از درون به ویرانی‌ خود مشغول است و هدف، کنار گذاشتن آن بچه‌هایی است که جنسیت مرسوم را قبول نمی‌کنند و می‌خواهند بیرون و درون‌شان با هم یکی باشد


شیرون و کوین عشق دو همجنس
در شهر  «لیبرتی سیتی» در حومه میامی، ژوآن که یک موادفروش است، بچه‌ای را پیدا می‌کند که از دست قلدری دیگر بچه‌ها گوشه‌ای پنهان شده؛ او را به خانه می‌برد و آب و غذایش می‌دهد و به حرف‌هایش گوش می‌کند
بچه شیرون است که از بچگی رودرروی جامعه‌ای قرار گرفته که او را «کونی» خطاب می‌کنند و از چهره‌ای که جایگاه پدر برایش دارد می‌پرسد که «کونی» / faggot یعنی چه و اینکه آیا او یک کونی است یا که نه
او در خانواده‌ای بزرگ می‌شود که فقط یک مادر در آن است و مادر یا در هپروت مصرف موادمخدر است یا نیاز شدید به مصرف مجدد دارد
شیرون از کودکی به نوجوانی می‌رسد، ولی دبیرستان او را بیشتر از قبل در تنگنا قرار می‌دهد. چون او اهل دعوا نیست و فقط می‌خواهد در دنیای خودش تنها باقی بماند
کوین با بازی جیدن پینر (نوجوانی‌اش را جیرل جروم و جوانی‌اش را آندره هولاند بازی می‌کنند) تنها دوست دوران بچگی‌ شیرون است که همیشه او را «سیاه» خطاب می‌کند. در نوجوانی، کوین یک روز شیرون را به ساحل می‌برد و احاطه شده در آبی‌گون مهتاب، اولین تجربه جنسی او را ممکن می‌سازد
جامعه ولی آنها را رها نمی‌کند. قلدرهای مدرسه کوین را می‌آورند تا جلوی چشم همه، یک بچه «کونی» را ادب کند و او مجبور می‌شود عشق شب پیش را کتک بزند
شیرون که از خشم می‌سوزد، در اولین روز بازگشت به مدرسه از بیمارستان، سراغ سردسته قلدرها می‌رود و نتیجه‌اش اینکه قلدر خونین بر زمین می‌افتد و شیرون برای ده سال به زندان می‌رود
فیلم با دیدار مجدد آنها بعد از سال‌های زندان است. شیرون هنوز خجالتی است، هرچند در بازی روزگار، خودش هم در کار فروش مواد مشغول شده تا بتواند از پس روزگار بربیاید و حامی مادرش هم باشد که در یک مرکز ترک اعتیاد بستری است
«مهتاب» ولی بیشتر از هر موضوع دیگری، روایتگر عشق دو همجنس‌ است که در سختی روزگار از هم دور افتاده‌اند
هر دو از جامعه‌شان گریزان هستند، هر دو به تنگنا افتاده‌اند – عشق جوانی شیرون، به ازدواج مجبور شده،‌ بچه‌دار شده و عاقبت از خانواده‌اش گریخته است – و هر دو بی‌پناه دست یافتن به واقعیت هستند
آبی در این میانه، مثالی از پناه‌بخشی از تمامی سیاهی‌هاست و حتی رنگ پوست آدمی را هم در مهتاب، متفاوت می‌سازد. در نقش دریا هم مکرر در فیلم ظاهر می‌شود، دریایی که شخصیت‌ها را پناه می‌دهد و در عین حال به آنها اجازه می‌دهد تا خودشان را پیدا کنند و آنچه هستند، باقی بمانند

آبی‌ پناه‌بخش و ریشه‌های تئاتری
مخاطب حتی اگر آشنا به سابقه «مهتاب» نباشد هم به‌راحتی می‌تواند ریشه‌های تئاتری فیلم را درک کند. مثلا اینکه روایت فیلم به سه دوره تقسیم می‌شود و با عنوان‌های «کوچک،» «شیرون،» و «سیاه،» کودکی، جوانی و میانسالی شخصیتی منزوی را به تصویر می‌کشد. نقش‌های شیرون را در این سه دور زمانی، به ترتیب آلکس آر. هیبرت، اشتون سندرز و ترونته رودِز بازی می‌کنند
فیلم از نمایشنامه «در مهتاب سیاهی بچه‌ها آبی می‌زند،» ریشه گرفته است که پروژه دانشگاهی تارل آلوین مک‌کرانی در مدرسه نمایش دانشگاه ییل بود
بری جنکینز، کارگردان فیلم در کنار مک‌کرانی، فیلمنامه را نوشته‌اند. هرچند روایت در هر دو اثر ریشه‌ای مستقیم از زندگی مک‌کرانی گرفته است، به خصوص از مادرش که در کودکی او همانند مادر شیرون (شخصیت اصلی داستان) به اعتیاد دچار بود، ولی توانست از آن رهایی پیدا کند
دو قسمت نخست فیلم متمرکز کودکی و جوانی شیرون هستند. وقتی او تنها و منزوی است. در خانه رنج می‌کشد و به دنبال شخصیت پدر برای یافتن سوال‌های درونی‌اش است. نمی‌تواند با بقیه ارتباط برقرار کند و تنهایی‌اش شب‌ها آرام می‌گیرد، وقتی در نور مهتاب، رنگ پوستش متفاوت به‌نظر می‌رسد. وقتی همه‌چیز متفاوت به‌نظر می‌رسد
مک‌کرانی تازه در میانه سومین دهه زندگی است ولی نویسنده‌ای فعال است و برای «سه‌گانه نمایشنامه‌های «برادر/خواهر»، «بچه گروه سرود،» و «تجارت آمریکایی، اقتباسی از هملت برای جوانان امروزی» مشهور شده است
مک‌کرانی در لحظه دریافت اسکار، جایزه‌اش را بعد از مادرش، به «همه دخترها و پسرهای سیاه و قهوه‌ای رنگ و تمام بچه‌هایی که نقش‌های جنسی جامعه را  که برابر واقعیت درونی‌شان نیست قبول نمی‌کنند» تقدیم کرد
جنکینز هم پیش از او در سخنرانی تشکر اسکارش گفت، «و به تمامی آدم‌هایی که فکر می‌کنید آینه‌ای برابر واقعیت‌تان نیست، که فکر می‌کنید زندگی‌تان منعکس نمی‌شود، به شماها می‌گویم که آکادمی پشت شماست. که  “اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا” پشت شماست. که ما پشت شما هستیم. و برای چهار سال آینده، تنهایتان نمی گذاریم. فراموش‌تان هم نمی‌کنیم.»
اشاره جنکینز به تلاش‌های تازه دولت دونالد ترامپ – رئیس جمهوری آمریکا –  برای رهایی مدارس آمریکایی از مقررات حمایتی دانش آموزان تراجنسی است. همچنین تلاش‌های این دولت برای تحت فشار قرار دادن جامعه دگرباشان جنسی بر پایه دیدگا‌ه‌های مذهبی چهره‌های برجسته این دولت، از جمله مایک پنس، معاون اول ریاست‌جمهوری است
وکلای «اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا» در ماه اول ریاست جمهوری ترامپ به کمک گروه‌های اقلیتی آمده‌اند که آزادی‌های مدنی آنها هدف فرمان‌های اجرایی دونالد ترامپ قرار گرفته است – دگرباشان جنسی و مهاجران
روبان‌های آبی‌ نماد «اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا»، بر یقه هنرمندان برجسته آمریکا در مراسم اسکار قرار است که کمپین آگاهی رسانی باشد برای این گروه که ۹۷ سال است در آمریکا فعالیت می‌کند

قرار گرفته بر تقاطع‌های اقلیت بودن 
«مهتاب» رکورد اولین اسکار برای یک هنرپیشه مسلمان در تاریخ آکادمی را به نام ماهارشالا علی دریافت کرد. او که نقش مکمل مرد را بازی می‌کند، در نقش ژوآن، جایگزینی برای جای خالی پدر برای شیرون در فیلم ظاهر می‌شود
فیلم هم در گولدن گلاب و هم در اسکار، برنده بهترین فیلم سال (در گولدن گلاب در بخش فیلم‌های داستانی / دراما) شده است. اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی هم از آن فیلم «مهتاب» شد. در کنار دو اسکار دیگر، «مهتاب» مجموعه‌ای از جوایز را به نام خود سند زده است. همچنین در کنار «مهتاب،» در سال گذشته، فیلم‌های «چهره‌های پنهان،» «حصارها،» «عشق‌ورزی،» «۱۳‌همین» و «من کاکاسیاه تو نیستم،» موجی از روایت‌ها از روزگار رنگین‌پوستان آمریکا را به نقش کشیده‌اند
جنبش آزادی‌خواهی مدنی رنگین‌پوستان آمریکا بعد از دهه‌ها فراز و نشیب توانسته راه خودش را در سینمای جریان اصلی هالیوود پیدا کند و قدرتر از همیشه، خودی نشان بدهد. اما کنون نوبت اقلیت ها در میان گروه اقلیت است – همجنس‌خواه‌ها در میان رنگین‌پوست‌ها
«مهتاب» البته خودش را به هیچ عنوان محدود به آنچه تاثیرگذار است نمی‌کند، ولی فیلم عصاره‌ای از نتیجه آنچه بر شیرون گذشته را مقابل چشمان مخاطب قرار می‌دهد و در انجام این کار تقاطع بی‌عدالتی و تبعیض بر اساس فقر، رنگ پوست و گرایش جنسی را به هم پیوند می‌زند