Sunday, October 27, 2013

در پناهندگی





روبه‌رویم ایستاده بودی. سایه‌ات بر صورتم سنگینی می‌کرد. کارت را کرده بودی، خم شدی و کنارم نشستی. در آپارتمان تهران بودیم. روی کاناپه نارنجی نشستیم. غروب گذشته بود و شب سایه‌ می‌افکند ولی هنوز چراغ روشن نکرده بودیم. با هم دعوا کرده بودیم. خیلی بد دعوا کرده بودیم. حالا دوباره با هم دوست شده بودیم. وحشت‌زده بودم. به‌طرز دردناکی وحشت‌زده بودم مبادا ترکم کنی. مبادا بروی. در را پشت سر خودت ببندی. مرا با تنهایی‌ این دیوارها رها کنی. زمان کند شده بود و حالا به سرعت معمول خودش بازمی‌گشت. چشم‌هایم را بستم. چشم‌هایم را باز کردم. اولترا بوکم را بستم. کاری که خواسته بودی انجام شده بود. حالا زندگی ادامه مسیر خودش را می‌رفت. چشم‌هایم را بستم.
چشم‌هایم را باز کردم. اتاق تاریک‌روشن احاطه شده در نور شمع و سیگار. جام شرابم را سر کشیدم و دوست برایم دوباره پر کرد آن را. ریخت تا جام از نیمه گذشت. بطری تمام شد. بطری را گذاشت گوشه‌ای. سر کشیدم شراب را. چشم‌هایم را بستم. زمان مدت‌ها بود گذشته بود. دنبال سایه‌ات می‌گشتم دورتادور اتاق. نبودی. فاصله بین ما از هزار مایل گذشته. در دوردست ایستاده‌ای. اینجا ایستاده‌ام به سکوت زندگی‌ام خیره مانده‌ام در آواز ترکی و رقص. سیگار می‌خواستم. به ایوان رفتم و چراغ‌های شهر سوسو می‌زد در امتداد خیابان‌ها زیر پایمان و به همه سو گسترده می‌شد.
زمان گذشته بود. سایه‌ات کِش گرفته بود در خیابان‌ها پیش می‌رفت به‌سمتی که نمی‌دانستم. دست دراز کردم تو را بگیرم دوستم بود دستم را کشید به وسط اتاق تلو خوردم جام شرابم را سر کشیدم جام را جایی گذاشتم چشم‌هایم را بستم گذاشتم تکان رقص مرا با خودش ببرد بدون آنکه فکر کنم این دست‌های تو نیست دست‌های پسری است که تو ازش خوش‌ات آمده بود و حالا با همدیگر می‌رقصیدیم بدون آنکه تو همین نزدیکی باشی جام شراب‌ات را سر بکشی بخندی به چیزی گیج باشی از چیزی دیگر.
در ایوان ایستادم. سیگار آتش زدم فکر کردم به اینکه می‌شد برگشت و آپارتمان تهران را... می‌دانستم غیرممکن است. می‌دانستم نمی‌شود. تصویر تو دوباره بود همینجا روبه‌روی چشم‌هایم از دستم عصبانی بودی دعوا تمام شده بود ولی از دستم عصبانی بود و حالت چشم‌هایت فراموشم نمی‌شد وقتی اینجا، مایل‌ها فاصله بین‌مان افتاده بود و من نمی‌دانستم باید چه کار کنم و فقط مست‌تر می‌کردم مثل تمام این شب‌هایی که گذشته بود و به قول تو همه‌اش مهمانی‌های بی‌خود احمقانه بود با کمی شراب الکل آبجو یک چیزی که همراهش بشود سیگار کشید و منگ‌تر بود و منگ‌تر ماند.
مهمانی در فارسی و ترکی و انگلیسی ادامه پیدا می‌کند. یک جا تصمیم گرفتم ادامه ندهم و دنبال نمی‌کردم چه می‌شود و چه می‌کنم و فقط گذاشتم رها باشم در این تنهایی در این چهارچوب دیوارهایی که نمی‌خواستم بدون تو باشد ولی بدون تو شده است. بدون تو ادامه دادم در تاریکی و شمع‌ها. نوشیدم تا نقطه‌‌ای که دیگر نمی‌شد لب به شراب زد. سیگار کشیدم تا نقطه‌ای که دود را نمی‌توانستم بین شش و بینی‌ام تحمل‌ کنم. بشقابم را دوباره پر کردم از پاستا تا نقطه‌ای که نیمه رهایش کردم جایی بر روی میز.

و آخرین شکلات با روکش طلایی را باز کردم. برگشتم کاپشن پوشیدم با دوست‌هایم برگردیم سمت ساختمان خودمان. یک شب تمام شده بود. یک مهمانی دیگر گذشته بود. اینجا در نیمه‌شب خیابان شهری که حرف مردم‌اش را نمی‌فهمم برگشتم سمت خانه و فکر نمی‌کردم به تمام چیزهایی که از دست رفته‌اند. رها شده‌اند. در انتخابی که حق انتخاب‌اش از آنِ خودم نبود. به تو، تو که در دوردست مانده‌ای و چقدر تحمل فاصله سخت است وقتی نمی‌خواهی با تمام وجودت تحمل کنی فاصله را. نفس عمیق کشیدم هوای شب آلوده به دود ذغال‌سنگ را. به انگلیسی شوخی کردم با همسایه و تا در خانه تلوتلو خوردم در امیدواری فراموشی. فراموشی تمام ثانیه‌هایی که خواهند آمد.

Saturday, October 26, 2013

ویار، جلد چهارم مجموعه آثار نمایشی سارا کین، ترجمه رامتین شهرزاد




ویار

نوشته سارا کین
مجموعه آثار نمایشی سارا کین
جلد چهارم
ترجمه رامتین شهرزاد

انتشار وبلاگی
پاییز 1392 / اکتبر 2013


اگر مشکلی در دریافت کتاب دارید، ایمیل بزنید تا در پاسخ، کتاب را ضمیمه کنم
ramtiin@gmail.com

ویار / Crave
سارا کین با چهارمین نمایشنامه‌ی خود، «ویار»، توانست نظر منتقدین را جلب خود کنند. این اثر را ویکی فیدِرسون در سال 1998 در تئاتر تراوِرس در ادینبرو به روی صحنه برد. نمایشنامه با نام مستعار مری کِلوِندون به‌جای نام سارا کین در سمت نویسنده به روی صحنه رفت، چون کین می‌خواست عکس‌العمل‌ها عاری از فعالیت‌ها و شهرتِ گذشته‌ی وی باشد. «مری» نام وسط کین بود. «ویار» از خشونت‌های مرسوم کین عاری بود و بیشتر در زبانی شاعرانه می‌گذشت، البته کین آن‌ زمان تحت‌تاثیر مطالعات خود بر «کتب مقدس» و «سرزمین برهوت» نوشته‌ی تی. اس. الیوت نیز قرار داشت. نمایشنامه چهار شخصیت دارد، هرکدام فقط یک حرف الفبا به‌عنوان نام و توصیف خود دارند. اثر هیچ‌گونه کمکی به هنرپیشه‌ها برای اجرای خود نمی‌کند و هیچ‌گونه توصیفی از صحنه ارائه نمی‌دهد. اثر همچنین لبریز از ارجاع‌های درون متنی است. کین این نمایش را «ناامیدکننده‌ترین» اثر خود نوشته است و اعتراف کرده بود آن را در زمانی نوشته است که «اعتقاد خود به عشق» را از دست داده بود.

Friday, October 25, 2013

بدرود ایرکو

در همین هفته، من از کارگروه سازمان ایرکو حذف شدم و همان شب امکان دسترسی به صفحات سازمان ایرکو، از جمله صفحه فیس‌بوک مجله چراغ را از دست دادم. من دیگر سردبیر مجله چراغ یا مسئولی در انتشارات گیلگمیشان نیستم. امیدوارم این سازمان بتواند فعالیت‌های بهتر و بهتری را انجام دهد هرچند دیگر از این نقطه من دیگر کوچک‌ترین همکاری با این سازمان و شاخه‌های مختلف آن ندارم. برایشان آرزوی خوبی و موفقیت دارم و امیدوارم هر کدام از افراد حاضر در آن، بتوانند در مسیرهای خود راه را برای زندگی بهتر دگرباشان جنسی ایرانی باز کنند. خودم همچنان به فعالیت‌هایم ادامه می‌دهم ولی در مسیرهایی متفاوت و مجزا با حفظ فاصله و احترام. ممنون از تمام دوستانی که در ماه‌های گذشته همراه من بودند در پیش‌برد و انتشار مجله چراغ و امیدوارم این همراهی را 
در آینده با مجلات و رسانه‌ها و امکانات گوناگون ما داشته باشند.

Tuesday, October 22, 2013

پا در هوایِ ابرها و خیالبافی




عکس صرفاً تزئینی است.

آدم‌ها عکس‌العمل‌های متفاوت نشان می‌دهند به یک فشار روانی مشخص و هر کدام متفاوت است رفتارشان بشدت با همدیگر و فکر کن این وسط ما همه همجنسگرا باشیم و چه رفتارهای متفاوت‌تری از خودمان نشان می‌دهیم؛ چون درنهایت وقتی همجنسگرا باشی همه‌اش عجیب و غریبی، حتی برای خودت. لابد الان می‌خواهی مخالف من حرف بزنی ولی بحثم این نیست. بحثم این است متفاوت هستیم و هرکدام متفاوت عکس‌العمل نشان می‌دهیم به یک موضوع مشخص.
و این وسط من، عکس‌العمل‌هایم همیشه عجیب‌تر است برای خودم تا برای بقیه. وقتی سرم را بلند می‌کنم و نگاه می‌کنم و می‌پرسم، واقعاً چی شد؟ واقعاً چی کار کردم؟ وقتی عصبانی می‌شوم یا وقتی نگران می‌شوم یا وقتی عصبی می‌شوم یا وقتی خوشحال می‌شوم، انرژی‌ای که از وسط وجودم می‌پاشد بیرون همیشه آن‌قدر کنترل‌نشدنی است که خودم هم نمی‌دانم می‌خواهد چه کار کند. عادت کردم بگذارد کار خودش را بکند و بعد هم جارو دستم بگیرم با دستمال و گردگیری کنم و گند و کثافت کارهایم را پاک کنم.
اینجا حالا باید این را هم اضافه کرد که چقدر آدم‌های اطرافم فکر می‌کنند – واقعاً این‌جوری فکر می‌کنند، فکر کن! – که من یک بچه مظلوم کوچولو هستم که باید دستش را گرفت از خیابان رد بشود. به قول دوستم بود که می‌گفت اولین مرتبه گفتم وا، این دیگه از تو لُپ‌لُپ درآمده و باید همه‌چیز را یادش داد بعد دیدم بابا این چه پتیاره‌ی گرگِ باران‌خورده‌ای است توی خودش. بعد من عادت دارم گی باشم و عادت دارم یک دفعه از این رو به آن رو تبدیل شوم و این آدم‌های اطرافم را وحشت‌زده می‌کند.
چون مثلاً همین چهار ماه پیش من مثل دو سال گذشته از سیگار متنفر بودم و سیگاری‌ها را به شلاق زبانم تکه پاره می‌کردم حالا به عادت سه تا پنج سال پیشم مثل گاو سیگار می‌کشم و همان سیگاری‌هایی که تنفرم را دیده بودند، حالا با دهان‌های کاملاً باز می‌مانند جلوی کام کشیدن‌های من و می‌گویند جنده خودش می‌گفت نکش حالا چجوری می‌کشه! همین شده که نگرانم هستند. نگران که چی شده توی من.
من هم هی می‌گم من فقط شبیه شدم به چند سال قبل خودم ولی کسی باور نمی‌کند. شاید درست می‌گویند. چون یک سطح فشار مشخص وجود دارد و هر کسی آن را یک شکلی خاموش می‌کند و من یک دفعه خسته شدم – و دوستم می‌گفت چقدر نگران است من خسته شوم – و ترمز کردم و آمدم از ماشین پایین و یک سیگار روشن کردم و یک بطری ویسکی یا آبجو یا یک چیزی دستم گرفتم و صدای موسیقی را گذاشتم بلندتر باشد و چون مهم نیست موسیقی چه باشد، فقط گذاشتم بلندتر باشد و بکوبد، محکم‌تر بکوبد.
نوشته بودی خوشحالی؟ نگرانم بودی. می‌فهمیدم نگرانم هستی. ولی نبودم، خوشحال نبودم چون تمام این خنده‌ها که تو در عکس‌های فیس‌بوکم می‌بینی بوی گند دروغ‌هایم را می‌دهند. چجوری بگویم خوشحالم وقتی بیشتر و بیشتر می‌نوشم و بلندتر و بلندتر می‌کنم صدای موسیقی را تا این سکوت وحشتناک ته وجودم را پر کند و صدای مزخرف بحث‌های توی سرم را خفه کند ولی نمی‌کند ولی تاثیری ندارد؟
آمدم بنویسم خوشحال نیستم ولی منفجر شدم. انرژی درونم، تمام حرف‌های خفته ماه‌های گذشته پاشید بیرون و حالا تو مبهوت باقی مانده‌ای از اینکه من با چه روان‌پریشی طرف هستم اینجا دیگر؟ و سکوت می‌کنی تا من به سکوت تو عادت کنم، سکوت می‌کنی تا به نبودن‌های آینده‌ی تو عادت کنم. و من قرار است عادت کنم به چی به کجا به چطور؟
نوشتی برایم که چهار سال پیش همین راه را رفتی و به بن‌بست‌هایش رسیدی حالا کجا می‌تازی تو؟ و من گوش نمی‌خواهم، نمی‌توانم بکنم وسط این سکوت درون این هیاهو و نمی‌فهمم دقیقاً چه خبر است دقیقاً چه اتفاقی دارد می‌افتد فقط می‌دانم همه‌چیز به‌طرز وحشتناکی سریع ذوب می‌شود و تمام باورهایم، خواسته‌هایم، خاطره‌هایم، همه چیز محو می‌شود و محدود به صدایی، به تصویری درون مانیتور و این قفس، هرچقدر هم زیباست منظره‌هایش و هرچقدر هوس‌انگیز است صدای موسیقی و عطر شراب و خنده‌ی مهمان‌هایش، یک مهمانی طلسم‌شده بیشتر نیست.

شده‌ام شبیه به یک نقاش، یا یک شاعر، خسته است دیگر و افتاده است به جان کارهای گذشته. جرواجر می‌دهد پخش می‌کند به زمین و زمان و به آتش می‌کشد. ماجرا فقط این است که تمام این‌ها حقیقی نیست چون دیگر اثری نمانده است برای آتش کشیدن. یک وقتی پسر برایم نوشت در موبایل: پل‌های پشت سرت را خراب کن. نوشتم در حال همین کار هستم. پل‌ها خراب شده است و ورای آن‌ها فقط برهوت است باقی مانده و حالا راه برگشتی هم نیست. لبخند نزنم چی کار کنم این وسط؟ درنهایت همه‌چیز ختم به مرگ می‌شود، کمی زودتر یا کمی دیرتر ولی تفاوتی نمی‌کند. خودت خوب می‌دانی، مرگ را دیدم و می‌دانم وقتی تمام می‌شود، چشم‌هایت چقدر آرامش پیدا می‌کنند، چون دیگر می‌دانی، می‌دانی، می‌دانی تمام شده است و لازم نیست حتی یک نفس عمیق کوفتی و منگ و مسخره دیگر بکشی.

Saturday, October 19, 2013

دستی‌ست که بر گردن یاری بوده است، سروده پرند شوشتری




دستی‌ست که بر گردن یاری بوده است
سروده پرند شوشتری
انتشارات گیلگمیشان
پاییز 1392
کانادا، تورنتو

...

نمی‌توانم برایت شعر بنویسم

چون دوست‌ات دارم

و می‌ترسم

نمی‌توانم بگویم که دوست‌ات دارم

چون دوست‌ات دارم و می‌ترسم

شب‌ها نمی‌خوابم روزها هم

می‌دانی که خواب اتفاق بدی ست

پس کار می‌کنم و کار می‌کنم بدون این‌که کار کنم

چون پول ندارم
و تو را دوست دارم


Friday, October 18, 2013

برخواسته

برای دادا

تصویرهای نداشتن‌ات
بر انگشت‌هایم وسعت می‌گیرند
تمام نبوده‌ها      بوسه‌ها           عکس‌ها          مهمانی‌ها
تمام ساعت‌های تنهایی در شب
تمام دست‌های گره‌خورده در درازای خیابان‌ها
برای تمام لحظه‌های اجازه ندادنم          تا زندگی خودم باشم
آغوشی برای تو باشم
لبخندهای تنهایی همدیگر بمانیم
برای تمام سیگارهای افسوس در میانه‌های مستی
برای تمام آوازهای غمگین زبان‌های ناشناس
وقتی نبودی چون نخواستیم
چون اجازه‌اش ندادیم اجازه‌اش ندادند اهمیتی ندادیم
وقتی دست‌هایت به پرده آویخته بود
پرده به شب آویخته بود           و شهر در امتداد خیابان‌های ترسناک نیمه‌شب‌اش
تمام نمی‌شد
وقتی خودم را از خودم جدا می‌کردم
وقتی اجازه نداشتم اجازه ندادم خودم‌هایم به خودم برگردد
وقتی تنهایی را با لقمه‌های غذایم قسمت می‌کردم
جویدم  جویدم  مصمم بودم      جویدم
وقتی ساعتم را دور انداختم شمردن روزها را سال‌ها را
                                                دور انداختم
وقتی نگاه نکردم هفته‌ها مثل طوفان‌های حاره‌ای می‌گذرند
نداشتن تو در نداشتن‌های خودم جمع شد
لبریز شد
من در دیوارها غرق شدم
قفس‌هایی که می‌ساختم همانجا            یکی بعد از دیگری
بعد از دیگری
در این شهر               این کشور                  این ساختمان‌ها
خوب                      عالی                       فوق‌العاده وحشتناک
وحشتناک                  وحشتناک                  وحشتناک
وحشتناک شب‌هایی که تمام نمی‌شدند
روزها که تمام نشدند              نشدند
آویخته به پرده آویخته به شهر آویخته به مترو به اتوبوس
رفتن رفتن رفتن جلوتر رفتن
وقتی اجازه‌اش را نمی‌دادی
وقتی قدرت‌اش نمانده بود        اجازه‌اش را بدهم
وقتی خودم بارها جدا شده بود از خودش
هرکدام‌شان راهی شده بودند به شهری به کشوری
وقتی دیگر نتوانستی خودت را جمع بزنی
نتوانستی خودت را توی آینه نگاه کنی خودت را پیدا کنی
دست بکشی انگشت‌هایت به انگشت‌هایت برسد
وقتی دیگر جدا افتادی از آخرین قطعه‌ات دورتر نمی‌توانستی بروی
وقتی آخرین قطعه‌ات توانی نداشت جدا شود این مرتبه هم از خودش
وقتی امیدواری بیماری تنهایی نمانده بود
مستی نمانده بود زمان روز
شب نمانده بود
وقتی نداشتن‌ات
و دیگر           دیگر              اجازه‌اش را ندادن
ندادن
و شروع دوباره در شمردن ثانیه‌ها
در تلاشی دیگر برای درک زمان
در تلاشی دیگر برای باقی تکه‌هایم خودهایم خودم
در تلاشی برای آنچه دیگر ممکن نمی‌شد.
نمی‌شد.                             نشد.
در تصویرهای نداشتن‌ات                   نداشتن‌ات
نداشتن‌ات

Tuesday, October 15, 2013

بازداشت همجنسگرایان ایرانی در کرمانشاه: تفتیش جنسیتی و هراس دائم برای زندگی


متن منتشر شده مقاله من و مهدی سزاوار در وب‌سایت زمانه را اینجا بخوانید. در این پست، نسخه اولیه و ویرایش نشده مقاله را می‌خوانید


نوشته مهدی سزاوار (وکیل) رامتین شهرزاد (روزنامه‌نگار و مترجم)
نکته: در این مقاله، لینک‌هایی ضمیمه است، لطفاً برای خواندن مطالب و مقاله‌های بیشتر، بر لینک‌های ضمیمه کلیک کنید.
هجوم به زندگی
خبر را اولین مرتبه وب‌سایت رسمی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران در استان کرمانشاه[1] منتشر کرد: «یک شبکه چند ده نفری همجنس‌بازی و شیطان‌پرستی در شهر کرمانشاه متلاشی شد». خبری که به سرعت توانست راه خودش را در رسانه‌های ایرانی باز کند[2] و مقاله‌ای تفسیری در مورد آن در روزنامه‌ گاردین[3] نیز منتشر شود.
خبر تازه‌ای نیست، چه همجنسگرا باشی چه دگرجنسگرا، نیروهای انتظامی و اطلاعاتی ایران به شما این اجازه را نمی‌دهند تا گردهم به مهمانی، رقص و شادی مشغول باشید. بارها این خبر در خبرگزاری‌های مختلف آمده است که به یک مهمانی یورش برده‌اند و حتی در برخی موارد، صحبت از این شده است که افرادی در هنگام فرار از دست نیروهای انتظامی و امنیتی، آسیب‌های جانی دیده ‌باشند[4].
چرا هجوم نیروهای امنیتی (و نه انتظامی) به یک مهمانی همجنسگرایان ایرانی، می‌تواند متفاوت باشد از این موضوع که حکومت ایران مکرر به جمعیت‌های خصوصی مردم کشور، یورش می‌برد؟ این عادت جمهوری اسلامی ایران است که در زندگی خصوصی مردم خود دخالت کند و به حریم خصوصی مردم خود، یورش برد.
تفاوت را در خبر وب‌سایت سپاه می‌توان دید: «... پس از مراقبت و تحت نظر بودن چند ماهه توسط نیروهای امنیتی...» اخبار غیررسمی می‌گفت سازمان‌های امنیتی ایران، سال‌هاست شهروندان با گرایش جنسی متفاوت را تحت نظر خود گرفته‌اند و در چند مورد در اصفهان، شیراز و کرمان، به جمع‌های آنان یورش برده و افرادی را هدفمند و با برنامه قبلی، بازداشت کرده‌اند. برای نخستین مرتبه، سپاه پاسداران رسماً چنین امری را در وب‌سایت رسمی وابسته به خود، تایید می‌کند.
یعنی تفاوتی معنادار در اینجاست که در دیگر مهمانی‌ها، نیروهای امنیتی و انتظامی، متوجه یک مهمانی می‌شوند و به آن یورش می‌برند. در اینجا، ماه‌ها افرادی را تحت نظر گرفته‌اند، آن‌ها را دنبال کرده‌اند و به مهمانی آن‌ها یورش برده‌اند. همچنین به‌شکلی کاملاً گزینشی، تعدادی را بازداشت کرده و تعدادی را رها کرده‌اند.
تفتیش جنسیتی
پسر سی و چند ساله‌ ایرانی، از خانواده‌ای قدیمی و اصیل از شهر شیراز به پناهندگی در ترکیه آمده است. در ایران، ثروت خانوادگی‌اش به او این اجازه را می‌داد تا سبک زندگی‌اش را به سلیقه خود اختیار کند. بعد از آنکه نیروهای اطلاعاتی ایران او و دوستان‌اش را ماه‌ها زیرنظر گرفته بودند و در یک مکان عمومی، آن‌ها را بازداشت کردند، سعی کرد همچنان به زندگی خودش در ایران ادامه دهد.
هرچند بعد از ماه‌ها رفت و آمد به دادگاه، سپس اجرای حکم شلاق و دریافت جریمه، با این واقعیت روبه‌رو بود که آشکارا نیروهای امنیتی ایران او را تحت نظر دارند، او را به بازجویی می‌خوانند و آرامش زندگی او، گرفته شده است. او غیرقانونی از کشور خارج شد، دروضعیتی که مجبور به کار سیاه در کارخانه است تا بتواند امرار معاش کند. زندگی او به گزارش ماه مارچ 2013 دکتر احمد شهید نیز راه یافت[5].
او یکی از چند صد نفری است که این روزها در کشور ترکیه منتظر هستند تا پرونده‌ پناهندگی‌شان به نتیجه‌ای برسد. همجنسگرایان ایرانی، سال‌هاست نقض حریم خصوصی زندگی خودشان را از طرف سازمان‌های امنیتی شاهد هستند. این سازمان‌ها، ایرانی‌های همجنسگرا را از طریق شبکه‌های اجتماعی شناسایی می‌کنند، آن‌ها را تحت نظر می‌گیرند و زندگی تمامی آن‌ها را بتدریج ویران می‌سازند.
حکومت ایران همجنسگرایی را نه تنها به عنوان یک پدیده طبیعی به رسمیت نشناخته است، بلکه با تمام قدرت خود، در مسیر معرفی آن به عنوان محصولی خارجی و نمادی از انحطاط فرهنگ غرب که در تضاد با منافع ملی و فراملی کشور است، قدم برمی‌دارد.
خلاء قانونی
چندی پیش بود که از طرف نمایندگان مجلس شورای اسلامی تصویب طرحی گنگ به نام «طرح قانونی مقابله با گروه‌های انحرافی»[6] مطرح شد که در آن به صحبت از مجازات افراد متفاوت، به حبس تعزیری بیش از پنج تا ده سال یا شلاق از ۳۱ تا ۷۴ ضربه یا هر دو مجازات، بدون تعریف دقیق این اصطلاح و مصادیق آن پرداخته بودند. در این قانون پیش‌بینی شده بود که افراد در صورت فعالیت تبلیغی در فضای حقیقی یا مجازی، به حبس تعزیری بین دو تا پنج سال یا شلاق از ۳۱ تا ۷۴ ضربه و در صورت عضویت در فعالیت‌های غیرمجاز، به حبس تعزیری بیش از شش ماه تا دو سال یا شلاق از ۳۱ تا ۷۴ ضربه محکوم شوند. احتمال دارد این طرحِ قانونی در مجلس ایران تصویب شود.
بحث تصویب چنین قانونی، در وضعیتی مطرح می‌شود که قانون اساسی ایران، در اصل بیست و سوم، تفتیش عقاید را ممنوع اعلام کرده است اما معنای این قانون چیست و در اجرا چه می‌شود؟ چه ارتباطی بین عقیده و سبک زندگی در این میان وجود دارد؟ حکومت ایران، بر چه مبنایی دست به تفتیش جنسیتی افراد می‌زند؟ یعنی افراد با گرایش و هویت جنسی متفاوت را شناسایی می‌کند، آن‌ها را تحت نظر می‌گیرد و زندگی آن‌ها را بتدریج ویران می‌سازد.
مشابه پرونده دستگیرشدگان کرمانشاه، افرادی دیگر با اتکا به بعضی از مواد قانون مجازات اسلامی ایران[7]، محکوم به شکنجه، زندان یا مجازات نقدی شده‌اند: ماده 498 قانون مجازات اسلامی می‌گوید «هرکس با هر مرامی، دسته، جمعیت یا شعبه جمعیتی بیش از دو نفر در داخل یا خارج از کشور تحت هر اسم یا عنوانی تشکیل دهد یا اداره کند که هدف از آن برهم زدن امنیت کشور باشد و محارب شناخته نشود، به حبس از دو تا ده سال محکوم می‌شود.»
ماده 500 همین قانون می‌گوید: «هرکس علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به نفع گروه‌ها و سازمان‌های مخالف نظام به هر نحو فعالیت تبلیغی کند به حبس از سه ماه تا یک سال محکوم خواهد شد.» در ماده 513 نیز در فصل دوم قانون مجازات اسلامی، یعنی فصل اهانت به مقدسات مذهبی و سوءقصد به مقامات داخلی، آمده است: «هرکس به مقدسات اسلام یا هریک از انبیای عظام یا ائمه طاهرین (ع) یا حضرت صدیقه طاهره (س) اهانت کند، اگر مشمول حکم سب‌النبی باشد، اعدام می‌شود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.» در خلاء قانونی موجود، مقامات قضایی، وقتی در مواجه با چنین پرونده‌هایی عنوان مجرمانه و حقوقی ندارند، با استناد به چنین مواد قانونی، متهم را به جرم‌هایی سنگین، محکوم می‌کنند.
در این قوانین نه کلمه‌ای به اسم «همجنس‌باز» آمده است نه «شیطان‌پرست». هیچ‌کجا هم توجیهی برای نظارت پنهانی بر زندگی مردم یا هجوم به جمع آنان نیامده است. این ناعدالتی فاحشی است که در وضعیت خلاء قانونی و نبودن مصداقی دقیق از عمل مجرمانه فردی، در قانون بگردیم و تا محکومیتی مشابه با حداکثرِ تطبیق تفسیری موازی با آن مواد قانونی یافته و فرد را به مجازاتی محکوم کنیم که قانون پیش‌بینی نکرده است.
رسیدگی غیرقانونی، اطلاعاتی و امنیتی
تمام داستان نابه‌سامانی قانونی به اینجا ختم نمی‌شود، زیرا خطری بزرگ‌تر به نام رسیدگی اطلاعاتی و امنیتی وجود دارد و در اینجا دیگر خبری از تعریف‌های قانونی نیست. در پرونده‌های دگرباشان جنسی در ایران، بررسی غیرقانونی است و برخلاف مقررات و آئین‌نامه‌ها انجام می‌شود. یعنی روندی، غیر از روند معمول قضایی موجود است که به پرونده‌های دستگیری همجنسگرایان در ایران شکل می‌دهد. در این پرونده‌ها با یک روند مشخص، همراه با اصول و مواد قانونی مطابق با اصول قانونگذاری در کشور مواجه نخواهید شد.
متن بیانیه پر از افتخار سپاه در موضوع بازداشت همجنسگرایان در شهر کرمانشاه، چند کلیشه ذهنی این ارگان حکومتی را آشکارا بیان می‌کند: آن‌ها را عضو یک باند، همجنس‌باز و شیطان‌پرست معرفی می‌کنند. باندی که ضاله است و باید متلاشی شود. همچنین آن‌ها تحت نظر بوده‌اند، توسط سازمان امنیت سپاه، سازمانی که رئیس آن مشخص نیست، بودجه‌ آن مشخص نیست، اهداف، سیاست‌ها و برنامه‌هایش مشخص نیست، همچنین مشخص نیست که به جز رهبر ایران، به چه کسانی پاسخگو است. درعین‌حال این سازمان، خشن، با برنامه‌هایی از پیش تعین شده و بدون هماهنگی با دیگر ارگان‌های کشور، دست به عمل می‌زند.
چهار نکته حقوقی در پرونده کرمانشاه
به غیر از عدم رعایت حقوق قانونی و حریم شخصی افراد، در دستگیری‌هایی مانند دستگیری اخیر در کرمانشاه، با نوعی جدیدی از اتهام در رابطه با متهمانی مشکوک به همجنس‌خواهی روبه‌رو هستیم. در ابتدا، تفاوت در اتهام‌پراکنی نسبت به این افراد است، هم در مرحله تفهیم اتهام و هم در مراحل بازجویی و این روند تا رسیدن به مرحله دادرسی دنبال می‌شود تا عنوان قانونی که در حکم دادگاه به فرد دیکته شود. در تمامی این روند، فرد بازداشت شده امکان دست‌رسی واقعی به یک وکیل حرفه‌ای و آشنا به وضعیت دگرباشان جنسی را نخواهد داشت تا او را راهنمایی موثر به نفع اثبات بیگناهی خود کند[8].
دوم، نام همجنس‌گرایی و شیطان‌پرستی[9] را در کنار همدیگر برای افراد دگرباش جنسی استفاده می‌کنند. در قانون مجازات اسلامی ایران عنوان مجرمانه‌ای به نام شیطان‌پرستی نداریم اما چگونه است که این خلاء قانونی، جلوی مسئولین نهادهای اطلاعاتی چون سازمان امنیت سپاه را نمی‌گیرد تا دست به اتهام‌پراکنی و جرم‌انگاری‌ای نزنند که در هیچ‌جایی قوانین مدون ایران موجود نیست.
سوم، در متن گزارش سپاه مشاهده می‌شود که: «... این گروه که به بهانه برگزاری جشن تولد در یکی از تالار‌های شهر به رقاصی و... مشغول بودند...» از لحاظ قانونی چگونه می‌شود دقیقاً گرفتنِ جشن تولد را مصداق جرم برای نهادی امنیتی بیان کرد تا به آن یورش ببرد؟ آیا سپاه پاسداران موفق به کشف وسیله‌ای جدید به نام «بهانه‌یاب»، برای نقض بیشتر حقوق و حریم شخصی افراد شده است؟
چهارم، موضوع وحشت‌آفرین در این پرونده، ترکیب اتهاماتِ سنگینی است که همراه می‌شود با اشاره به قومیت‌های دیگر و اتباع کشورهای دیگر. هرچند اخبار خصوصی می‌گویند هیچ تبعه کشوری دیگر در این مهمانی حاضر نبوده است اما اشاره به قومیت‌های مختلفی مانند کرد و عرب و یا اتباع خارجی، عاملی است نگران کننده که امکان تشدید نقض حقوق این افراد را به همراه دارد. چون دولت ایران به‌شکلی سیستماتیک حقوق اقلیت‌های قومی و اتباع خارجی را در پرونده‌های مختلف قضایی خود نقض می‌کند. اگر این دولت نتواند عنوان درست مجرمیت را برای افراد همجنسگرا بیابد، می‌تواند پرونده‌ اقلیت‌های جنسی را با فعالیت سیاسی و مدنی یا اقلیت قومی گره بزند و موجب تشدید مجازاتی گردد که آن هم خالی از وجاهت قانونی کافی است.
مسئولیت‌پذیری نسبت به شرع، قوانین داخلی و بین‌المللی
آیت‌الله خمینی[10]، هیچ‌گاه این تاکید را کنار نگذاشت که دین و سیاست در ایران با هم یکی هستند، یعنی بر این اساس، دین و قانون باید همگام با همدیگر باشند. درنتیجه وقتی صحبت از بازداشت جمعی به میان بیاید، حرف فقه شیعه و قانون داخلی به میان می‌آید. در کنار آن، بحث قوانین بین‌المللی مطرح است که جمهوری اسلامی ایران آن‌ها را تایید، تصویب و امضاء کرده است و متعهد است این قوانین را اجرا کند و همچنین متعهد است نسبت به این قوانین به سازمان‌های بین‌المللی پاسخگو باشد[11].
قوانین بین‌المللی، برابر تفسیرهای شورای حقوق بشر سازمان ملل و همچنین سازمان‌های مشابه، گرایش و هویت جنسی را در زمینه مواردی قرار داده‌اند که می‌بایست نسبت به آن‌ها حساسیت قائل شد[12]. این موارد، جزو موارد تبعیض هستند و باید بر اجرا شدن حقوق بشر این افراد، همچنین بر امنیت زندگی این افراد، در زمینه‌های مختلف از زندگی روزمره گرفته تا اشتغال، مسکن و امکانات بهداشتی و سلامت جسم و روان نظارت شود تا حقوق شهروندی این افراد از جامعه نیز رعایت گردد.
سازمان جهانی بهداشت در کنار دیگر سازمان‌های جهانی مرتبط به جسم و روان، همجنسگرایی را سال‌هاست بیماری نمی‌شناسد[13]. حکومت ایران تلویحاً می‌گوید همجنسگرایی بیماری است[14] و نیازمند درمان است. حتی اگر بخواهیم به حرف دولت ایران توجه کنیم، باید این سوال پرسیده شود که چگونه دولت دست به تفکیک جنسیتی می‌زند، قوانین شرع در مورد رعایت حق و حریم افراد را زیر پا می‌گذارد، به قوانین داخلی در زمینه‌ ممنوعیت حضور حکومت در حریم خصوصی افراد نیز توجه نمی‌کند. همچنین درنهایت حکومت ایران به قوانین بین‌المللی نیز اهمیتی قائل نمی‌شود و در همان زمان، با افتخار تمام می‌گوید افرادی از جامعه را ماه‌هاست تحت نظر داشته است و آن‌ها را بازداشت کرده است و بدون آنکه در دادگاهی، اتهامی صادر شده باشد، آن‌ها را مجرم می‌شناسد به عنوان‌هایی کلی.
شرع اسلام آشکارا حق و حقوقی برای فرد مسلمان یا فرد مومن قائل شده است. آیا روند فعالیت سازمان امنیت سپاه برابر است با شرع اسلام؟ یا برابر است با فتواهای شرعی آیت‌الله خمینی؟ سوال‌های بسیاری وجود دارد که رئیس سازمان امنیت سپاه، می‌بایست به آن پاسخگو باشد. آیا سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، قوانین داخلی مصوب حکومت اسلامی خود را رعایت می‌کند؟ وقتی از دیدگاه حکومت ایران نگاه کنیم و حداقل‌های قانونی و شرعی رعایت نشده باشد، حالا چه کسی پاسخگو است و به چه کسی پاسخگو است؟
همجنسگرایی وجود دارد
از مشهورترین حرف‌های رئیس‌جمهور سابق ایران، محمود احمدی‌نژاد، صحبت‌های او در دانشگاه کلمبیا امریکا در نبود همجنسگرایی در ایران است. او رفته است اما در دولت حسن روحانی، سیامک قادری[15] هنوز در زندان است. خبرنگار مقیم تهران که در همان زمان، با چند همجنسگرا در ایران مصاحبه کرد و این مصاحبه‌ها را در وبلاگ‌اش منتشر ساخت تا بگوید رئیس‌جمهور ایران حقیقت را نمی‌گوید.
همجنسگرایی در ایران وجود دارد. سپاه پاسداران و دیگر سازمان‌های امنیتی، انتظامی و قضایی، این بخش از جامعه را تحت نظر گرفته‌اند. آن‌ها را به کلماتی از پیش مشخص مانند شیطان‌پرستی متهم می‌کنند. این سازمان‌ها، در برخی موارد، هویت قانونی مشخصی نیز از خود ندارد. قوانین جهانی و اطلاعات روز پزشکی، تاکید می‌کنند همجنسگرایی امری طبیعی است و باید حق و حقوق شهروندان همجنسگرا، مانند دیگر افراد جامعه، برایشان موجود و محقق باشد.
یورش به مهمانی همجنسگرایان کرمانشاه، نشانه‌ای است کوچک از آنچه بر این جمعیت ایرانی می‌گذرد. همجنسگرایان وجود دارند، زندگی می‌کنند و گردهم‌آیی‌های خود را دارند. حکومت ایران تلاش می‌کند دست به تفکیک جنسیتی بزند و جنسیت‌های اقلیت در جامعه را پاکسازی کند. امری که نه برابر شرع شیعه است، نه برابر قوانین داخلی است، نه برابر قوانین بین‌المللی است.
به این شکل، حکومت ایران، آشکار تمامی قوانین موجود را نقض می‌کند و به این نقض قوانین، افتخار هم می‌کند. حالا و در این نقطه، چه کسی پاسخگو است؟ چگونه می‌شود مانع از وحشت و رعبی شد که به زندگی شخص به شخص شهروندان همجنسگرای ایرانی نفوذ کرده است. باید حساسیت به این موضوع را در داخل و خارج از ایران، بالا برد. این شهروندان ایرانی مانند هر انسان دیگری حق زندگی دارند، حق گردهم‌آیی دارند، می‌بایست امکانات معمول زندگی را داشته باشند.
هیچ‌کسی، نمی‌تواند و نمی‌بایست این حق را از آنان بگیرد اما بعد از یورش به مهمانی‌ها و گردهم‌آیی‌های شهروندان همجنسگرای ایرانی در اصفهان، شیراز و کرمان، حالا یورش به مهمانی کرمانشاه را نیز شاهد هستیم. چگونه می‌شود در کشوری صحبت از قانون کرد که ارگان مسلمان این کشور، به حق حریم افراد، قید شده در قوانین اسلام، توجه‌ای ندارند؟ چگونه می‌شود قوانین را رعایت کرد وقتی نه شرع اسلام رعایت می‌شود نه قوانین داخلی ایران و نه کسی اهمیتی جدی برای قوانین بین‌المللی قائل است؟ شهر بعدی کدام خواهد بود؟ یورش به کدام مهمانی خواهد بود؟