Monday, December 08, 2008

پسری که با پسر می خوابید

یک نفس عمیق کشیدم. اتاق تاریک بود. شب بود. تنها بودم. خسته. دراز کشیده بودم. فکرم رسید به نگاه کنجکاوت. از گیت مترو رد شدی و آمدی سمت من. نزدیک که شدی می ترسیدی. من اخمو بودم. بداخلاق، نیم ساعت دیر کرده بودی. من توی متروی شلوغ منتظرت بودم. از شلوغی متنفرم. سرم گیج می رفت. خوب نمی شناختم ات که. تلفنی که غر می زدم را قطع کردم. پسر پشیمان جلویم ایستاده بودی و لب هایت مماس بود با گوشی خنگول موبایل ات، توی دست کشیده، سفید، مبهوت کننده ات. چشم هایم توی نگاه ات بود. توی اتاق افسر نگهبان بودم. دور. خیلی دور. تو هزار و چهارصد کیلومتر بالای سر من توی تهران بودی. بغض داشتی. خسته بودی. دلت گرفته بود. قد بلند بودی، ولی دلت که کوچیک بود. چشم هایت که کوچیک بود. دست هایت که کوچیک بود: فقط آن قدر که توی دست های من جا بشود. ولی ما دست هم را که نگرفتیم که. زیرچشمی هم را می پاییدیم و قدم می زدیم، بعد باز هم قدم زدیم. حرف زدم. حرف زدی. بعد دوست بودیم. بعد رفتیم شیر کاکائو خوردیم توی یک کافه دانشجویی. کافه پر از دختر شد. تمام میزها پر از دختر شد. بعد همه شان حال شان گرفته شد. چن من و تو فقط توی چشم های هم زل زده بودیم. من فقط وقتی بلند شدیم برویم دیدم که دخترها هستند. چند تا دختر آمدند جای ما نشستند. کافه شد دخترانه. تو خوب بودی. مهربان بودی. خوشگل بودی. شش سانت هم از من قد بلندتر بودی. مگه چند نفر توی دنیا هستند که من ایستاده می توانم سرم را بگذارم روی شانه های شان؟ ولی ما همدیگر را بغل نکردیم که. تو باید می رفتی کلاس و بعد پیش گربه هایت. من ناهار خانه ی عمو مهمان بودم. بعد ما با هم دست دادیم. بعد من را سوار تاکسی کردی بروم سیدخندان. بعد من از توی تاکسی نگاه ات کردم. بعد من رفتم. بعد یک تکیه از قلب من مانده بود بین انگشت های کشیده ی تو. بعد تو با قلب من رفتی. جایی را نمی دیدی که. من نگاه ات را دزدیده بودم. بعد من نگاه ات را آوردم جنوب. بردم کنار ساحل. نگاه ات با مهتاب درخشید. ما توی تنهایی هم غرق شدیم. و سکوت بود. سکوت محض. حرکت موج ها بر ساحل. و تاریکی. بوی آب. بوی ماسه. من و تو با هم شدیم یک پری دریایی. توی آب بدن مان گرم شد. دور شدیم. شنا کردیم. دورتر رفتیم. رفتیم. رفتیم. به سمت مهتاب. مهتاب. آسمان
پیوست: می دانی بدیش چیه؟ این که دنیا دست آدم هایه که دروغ می گویند

4 comments:

  1. Anonymous9:23 AM

    salam
    man hamishe weblogeto ba feed mikhunam
    hichvaght comment nemizaram..
    in dafe umadam behet begam ke in postet aali bud..(kolan [osthaye ehsasit)
    manam alan delam voseye bfe avalam tang shod :(

    ReplyDelete
  2. Anonymous9:24 AM

    ahan ..uamde budam begam merci ke yadam raft :-p

    ReplyDelete
  3. Anonymous3:17 AM

    شيطون تهران مياي به ما هم سر بزن!

    ReplyDelete
  4. از بس که کوچولویی آدم میترسه بهت دس بزنه

    ReplyDelete