Wednesday, June 25, 2008

نهنگ های گنده ی دریا

یادم آمد. یادم آمد و توی تاریکی اتاق نشستم روی تخت. چیزی پرسیدی. زیر لب فقط گفتم
i must leave
زمزمه می کردم
you must forgot me
آرام گفتم
forgive me
دنبال لباس هایم گشتم. قلبم تندتند می زد. تو چیزی پرسیدی. گفتم یادم آمده. چیزی یادم آمده. گوشه ی صورتت را بوسیدم و آمدم بیرون. نمی فهمیدی چی شده. عادت داری. به همه کارهای نامنتظره ی من عادت داری. هوا آوار بود. همه چیز مثل آوار توی صورتم می پاشید. بین همه چیز ایستاده بودم و گریستن قدرت می خواهد. قوی نبودم. قوی نیستم. قدرتش را ندارم. اندوهگین به تماشای شب ایستادم، با یک ماه درخشان، بالای سرم بود. هوا سنگین بود. من سنگین بودم، یادم آمده بود. یادم آمد که پارسال آمدم سربازی که فراموش کنم با من چی کار کردی. دیوانه ام کردی، دیوانه ی خودت. گذاشتی بدجوری، خیلی وحشتناک عاشق ت بشوم. گذاشتی دوستت داشته باشم. دیوانه ات باشم. گذاشتی و ... رفتی. افسانه راست می گفت من و تو را از هم جدا کنند آسیب می بینیم. آسیب دیدم، بدجوری آسیب دیدم. تمام این یک سال، از اون صبح خیلی خوب، که جلوی در هتل البرز توی تهران برایم تاکسی گرفتی و من از یک مسیر رفتم و تو از آن طرف خیابان، از یک مسیر دیگر و برگشتم و نگاهت کردم و لبخند زدی و دست تکان دادی. و رفتی. از همان روز صبح داشتی ولم می کردی و من نمی فهمیدم. فکر می کردم می گذرد. گذشت. من نمی فهمیدم با چنگ و دندان داری می جنگی تا از تو دور شود و من. من دوستت داشتم. یادت هست، لبخندت، لبخندم یادت هست؟ دیشب یادم آمد
وقتی همه اش توی دلم زمزمه می کردم؛ تو نیستی. این تو نیستی. تو نبودی که لباس هایم را یکی یکی درآوردی. تو نبودی که تمام بدنم را بوسیدی. تو نازم نمی کردی. تو دوستم نداشتی. تو با من نبودی. افسانه راست می گفت. بعد از این همه سال یادم آدم که چقدر بدجوری دوستت دارم. یادم آمد که از همه چیز مشهد فرار کردم که همه اش، ذره ذره اش تو بودی که هر لحظه من را بهم می ریختی. که نبودی. دیگر نبودی. تو از یادم نمی روی. هرزه شدم. با هر کسی خوابیدم، که جای تو را پر کند. یک جور خلا توی وجودم هی رشد می کرد که هی بزرگ تر می شود. سدریک، هی دارد بزرگ تر می شود. سدریک، آدم ها ... یادت هست؟ من را هنوز یادت هست
؟
من برای این پست وبلاگم عکس خودمان را می خواهم، عکس خودم و تو، دست تو روی شانه ام، من با موهای دم اسبی و تو با موهای کوتاه ژل زده. من عینک دودی قهوه یی زده ام و تو عینک دودی تیره. داریم می خندیم. داشتیم می خندیدیم. من اینجا هستم. دارم خرد می شوم. بهم ریختم باز. دوباره بهم ریختم سدریک. همه چیز یادم آمد و تنهایی تو، تنهایی تو سدریک را هیچ چیزی پر نمی کند
من درد دارم سدریک. من یک نهنگ ول شده توی یک دریایی غریب شدم. آه می کشم و هی آه می کشم. تو دور شدی. تو خیلی دور شدی. من هنوز منتظر، منتظر نشستم، روی اون نیمکت توی پارک کنار پیش دانشگاهی. تو می آیی. خیره ماندم. هر روز صبح خیره می ماندم که می آمدی. از کوچه ی خودمان می آمدی. بغلم می کردی. صورتم را با لب های داغت می بوسیدی. و ما خوشبخت بودیم. ما واقعا خوشبخت بودیم. و من واقعا دوستت داشتم. من واقعا برایت می مردم. من بهت افتخار می کردم. من تو بودم. تو من بودی. عشق واقعی بود. زندگی واقعی بود. همه چیز رنگ داشت. طعم داشت. من دلم تنگ شده سدریک. من وحشتناک دلم تنگ شده. من
...
تو بر نمی گردی
تو
تو ازدواج کردی
تو
تو هیچ وقت دیگه بر نمی گردی
من باور نمی کنم
من نمی توانم باور کنم
کمکم کن
سدریک
کمکم کن

8 comments:

  1. Anonymous10:21 AM

    من درد دارم رامتین و هر وقت خودم رو توی این دریا که تو می نویسی ول می کنم دردهایم خیس می شود رامتین

    هم سرشت

    ReplyDelete
  2. Anonymous3:15 PM

    elahi begardam....ino khundam Rami gerye kardam...
    man ham yadam amad...
    ham harf haye to..
    ham harfhaye khodam
    ham zendegi ke neshaste labe joob o be ma dahan kaji mikone...
    ham tasvire to yadam amad ke tooye park hasti...
    va ham tasviret tooye rahroye daneshgah yadam umad ke baram tarif kardi muhat boland bud...
    hame chi yadam umad..
    man ashk rikhtam..
    man yadam amad..
    heyhhhh

    ReplyDelete
  3. Anonymous11:06 PM

    خسته نشدی هنوز؟
    از نظاره ی غبار بی سوار؟

    ReplyDelete
  4. Anonymous12:53 AM

    دریا اما خیلی گنده تره رامتین

    ReplyDelete
  5. Anonymous3:56 AM

    Ramtin joon darya ham sar va tah dareh,sareh hameh be ye tahi mikhoreh hamisheh,eshghro chejorisho peyda bayad kard ke tah nadashteh basheh? to midoni ?

    ReplyDelete
  6. Anonymous5:10 AM

    تو بر نمی گردی
    تو بر نمی گردی
    تو بر نمی گردی
    تو بر نمی گردی
    تو بر نمی گردی
    تو بر نمی گردی

    faghat hamin

    ReplyDelete
  7. تلخ بود . تلخ بود . بر نمی گرده نه . تموم شد . نه توان امیدواری دادن دارم . نه اندازه ش ام . سیگار تعارف ات می کنم فقط . سیگار می کشی مرد ؟

    ReplyDelete
  8. همیشه همینطوریه

    ReplyDelete