Saturday, January 01, 2011

Live Protected


گذشته: کاندوم یک چیز عجیب و غریب است که به درد من نمی‌خورد، مزاحم است و تازه کی جرات دارد برود و یک بسته‌اش را بخرد؟ و در هر صورت، حس آدم را می‌گیرد

من واقعا و دقیقا همین شکلی فکر می‌کردم

.......

دیشب که چند ساعت مانده به نیمه‌شب اروپا و آمریکای شمالی، آتش‌بازی‌ها را در شهرهای اوکلند و سیدنی نگاه می‌کردم، توی سرم بود که سال گذشته‌ي میلادی، بیشتر و بیشتر از چی توی دنیا شگفت‌زده شده‌ام؟ از سقوط‌مان توی همه‌ی آمارهای دنیا؟ از جنگ قدرت داخل خانه‌مان؟ از مرگ؟ از این‌که با یک دختر سر لخت رفتیم کل خیابان را طی کردیم و توی یک کافی‌شاپ نشستیم و حرف زدیم و برگشتیم و هیچ‌کسی هیچی نگفت؟ از کارهای عجیب و غریب خودم؟

نه. هیچ کدام این‌ها نبود. بالای سر سیدنی نورها منفجر می‌شدند و فکر می‌کردم که شگفت‌انگیزترین چیز توی کل سال گذشته‌ی من، این بود که فهمیدم بهترین دوست‌های سابق‌ من، اصلا نمی‌دانند کاندوم چیست و چه جوری باید از آن استفاده کرد. فهمیدم که هیچ درکی از بیماری‌های جنسی ندارند. فکر می‌کنند فقط آب را داخل نریزی کافی است. البته انگار که برای آن‌ها کافی است

.......

پارسال فهمیدم حتا دوست‌های من که همیشه کاندوم همراه‌شان دارند هم آخرسر بدون کاندوم می‌پرند توی بغل همدیگر

.......

حالا: همه‌ی داروخانه‌ها باکس‌هایی از انواع مختلف کاندوم را دقیقا جلوی چشم خریدارهای‌شان گذاشته‌اند. حالا می‌توانی بروی و هر مدل خواستی بخری و هر مدل لابریکانت خواستی بخری و هر مدل تقویت‌کننده و حس‌دهنده خواستی بخری. و کلا هر کاری دلت خواست بکن. مثلا جلوی فروشنده با پارتنر موقت‌ات یا دائمی‌ات جر و بحث بکن که من الان نمی‌خواهم این خاردار رو، ساده‌اش را بگیر. کلا همه‌ اوکی هستند

.......

نمی‌دانم چرا این‌قدر خرافاتی هستم. مثلا من همیشه کاندوم را از یک جا می‌خرم، لابریکانت را از یک جای دیگر. فکر می‌کنم اگر از یک جا بخرم، طرف چشمک می‌زند و می‌گوید من هم بازی! چرا؟ نمی‌دانم چرا. یک بار نزدیک نصفه شب رفتم داخل یک داروخانه‌ی خیلی شلوغ شبانه‌روزی. یادم نیست کدام شهر بود. دوست گرام توی ماشین منتظر بودند. آرام به یک آقای فروشنده گفتم لابریکانت می‌خواهم؟ گفت چی می‌خواهید؟ توی چشم‌هایش خیره شدم و بلند گفتم لابریکانت

آقای فروشنده که معلوم شد صاحب مغازه است توی چشم‌های من خیره ماند و داد زد: یک لابریکانت بده آقا. دو سه دقیقه منتظر شدم و بعد دوباره داد زد: لابریکانت آقا چی شد پس؟ بعد لابریکانت رسید. پرسیدم کجا باید حساب کنم؟ آقا رو به صندوق آن ور مغازه داد زد: لابریکانت آقا را حساب کن

حداکثر همین می‌شود که کل مغازه بفهمند تو سکس داری و خانوم‌ها و آقایان یک جوری سرخ و سفید برگردند و به تو خیره بمانند و ساعت هم جلوی چشم همه چند دقیقه به نیمه شب را نشان بدهد و تو لبخند بزنی و از توی مغازه بدوی بیرون و توی ماشین جیغ بکشی و بخندی و داستان را برای دوست گرام تعریف کنی و بعدش تازه چقدر خوب شد، هوووم

.......

حالا: کی بدش می‌آید که بیشتر از نیم ساعت توی یکی بماند؟ کی بدش می‌آید که بیشتر از نیم ساعت یک نفر توی او بماند؟ هوووم؟ یک دوست عزیز آمده بود همه را تست زده بود و می‌گفت این‌ها خروس هستند همه‌شان. می‌گفت دو سه تا تکان و آخ، تمام می‌شود. نمره‌ی مهمان‌نوازی می‌داد به هر شهر. به شهر ما از ده داده بود سه. مجبور شدم دست به کار بشوم و نمره‌ی شهرمان را برسانم به نه. می‌دانید، با کاندوم می‌شود

.......

BE PROTECTED ALL THE TIME HONEY

.......

یکی از مفرح‌ترین سرگرمی‌های دنیا این است که با دوست‌هایت بروی بیرون و انواع کاندوم را بحث بکنی. و آخرسر یک بسته‌ی جدید بخری و توی جیب‌هایت باشد و بعد روی یک جدید امتحان‌اش بکنی و لذتی تازه را تجربه بکنی. سال جدید را می‌خواهم پر بکنم از لذت‌های جدید و مزه نشده

6 comments:

  1. رامتین جان این پست منو خاطرات مشترکی انداخت
    ما هم یکی از تفریحاتمون خرید لابریکانت هستش! اما یه بار سوتی دادیم در حد تیم ملی:
    من و دوستم رفتیم خرید و جلوی فروشنده دوستم به من نشون میداد و من میگفتم نه این خوب نیست نمیخوام! فروشنده که اتفاقا یه خانم بود کلی چپ چپ نگاه کرد و ...
    و جالب اینجا بود که فرداش فهمیدیم فروشنده خانم دوست مامان دوست من بود!
    بهرحال از این چیزها پیش میاد!

    ReplyDelete
  2. Anonymous10:26 AM

    هوووم
    آره بهبد جان
    پیش می آید دیگر
    ولی تفریح اش خدا است
    مگه نه؟

    میو
    رامتین

    ReplyDelete
  3. Anonymous5:44 PM

    فکر کنم اینجا هم موفق به کامنت گذاشتن بشم :دی البته به شرطی که منم توی باشگاه کامنتی های
    رامتین باشم :پی
    قربانت گردم هنوز با اونجایی نرسیدیم که خومون برین لوبری کانت اینا رو بخریم، الان فعلا برامون می خرند :دی
    ایشالا یه چند سال دیگه که بال و پر گرفتیم میریم خاطره می سازیم.
    البته من کله خرم و با صدای بلند داد می زنم، آقا یه بسته کاندوم بده از اون خوباش، یه موقع پاره نشه. برای سکس معقدی می خوام :دی
    لوبری کانت هم بده پسره دردش نیاد :پی

    ReplyDelete
  4. Anonymous10:09 PM

    نه عزیزم باشگاه را برداشتم و کل محدودیت هایش را برداشتم مشکلات حل بشوند
    حالا می رسی و لابریکانت این ها را هم می خری
    بزرگ شو بیا کارت داریم بچک

    رامتین

    ReplyDelete
  5. زمانی که در ایران بودم هیچوقت خودم کاندوم نخریدم فقط از کاندومهای اهدایی دوستان استفاده می کردم شاید به علت اینکه شریک جنسی متعدد نداشتم مشکلی برام پیش نیومد اما وقتی از ایران خارج شدم و اولین بیماری مقاربتی رو گرفتم، فهمیدم که "بی کاندوم هرگز" البته من لوبریکَنت جدا نمیگیرم همون مقدار لوبریکَنت روی کاندوم رو ترجیح میدم دوست ندارم خیلی رون باشه! در کل مطلب جالبی نوشتی و به موضوع مهمی توجه کردی امیدوارم هممون از این ببعد سکس سالم داشته باشیم

    ReplyDelete
  6. خوب آدم بعضی وقت ها باید رسما یک بلایی سرش بیاید که بعد به کاندوم ایمان بیاورد. امیدوارم بیماری ات هولناک نبوده باشد و خوب شده باشی

    ReplyDelete