Friday, May 22, 2009

Go Slowly


نویسنده و عکس: کیا


شب بود، ساعت هشت
جلسه، نقد و بررسی، به ظاهر هنری
تو حرف می زدی
من؛... کر بودم
از دور، صندلی ِ آخر، دنج
تحمل ِ سخت ِ هوای داغ ِ اطراف
به خاطر ِ بودن ِ تو، آن جلو
حرف می‌زدی
من؛... کر بودم
،می دیدم
،حرف که می‌زدی
دست تکان می‌دادی
دست‌های نازک و کشیده
فکر می‌کردم
که چقدر شبیه دست‌های من‌اند
دوست داشتم دستم را می‌گذاشتم
روی دست ِ خیست
اندازه می‌گرفتم
اگر اندازه بودند، چفت می‌کردمشان
می‌گذاشتمشان روی گردنم
و موهای تو را که خوراک چنگ زدنند
مرتب، رو به بالا، خاکستری
می‌دانی، راستش را بگویم
اصلن میل جنسی به تو نداشتم، ندارم
فقط تو را می‌خواهم، برای با تو بودن
مثلن سفر، شمال، دو روزه
ماشین، خوراکی، موسیقی
از صندلی عقب
دستم را حلقه کنم دور ِ گردنت

می‌دانی، دوست دارم صورتم را بگذارم روی صورت ِ تو

دریا، آّّب، شور

لب دریا، آتش، شلوار جین- بالا زده، پای ِ لخت
...
،صندلی عقب
،آخر
،دنج
.
.
.
...آب‌ها مرا می‌برند

3 comments:

  1. لزومی نداشت "پلکانی" بنویسیش

    ReplyDelete
  2. میل جنسی نبود پس چرا میخوای بری صندلی عقب؟
    شوخی کردم.خوش باشی.
    www.eshaareh1.bloghaa.com

    ReplyDelete
  3. Anonymous9:17 PM

    صندلی عقب خوبه
    دریا خوبه
    شلوار جین خوبه
    همه چیز خوبه

    دوست داشتم

    ReplyDelete