Sunday, May 10, 2009

این من هستم


این پست را کیا شاه‌حسینی برای «پسرای کوچه پشتی» نوشته است. احتمالا کیا هم به رامتین و ماهی در این وب‌لاگ ملحق و مرتب خواهد نوشت. پست بعدی این وب‌لاگ یک شعر از رامتین و پست بعدی آن، یک داستان از ماهی خواهد بود


صدای پا می‌آید. من، نشسته‌ام
ساعت‌ها می‌گذرند، مرد ِ آروزهایم نشسته، برگه امتحانی زیر دستش، ورق می‌زند
من، نوزده ساله شدم دیروز، شلوار جین داشتم و تی‌شرت و کتونی و کاپشن کوتاه
می‌خواستم تو را هم داشته باشم، درون ِ کاپشن ِ پفکی خودم
، من، پیر شدم انگار، که غذا نمی‌خورم، لباس نمی‌خرم، بیرون نمی‌روم
من، نمی‌توانم، بدون ِ عشق، بدون ِ عشق، ب‌ د و ن ِ عشق
من، عادت داشته‌ام از بچگی؛ عشق داشته باشم تو خودم
من، باید با کسی باشم، نیست کسی، که عشق داشته باشم به او
...و زندگی من انگار فقط در جستجوی آینده است...
... یکسال بعد، دو سال بعد، سه سال بعد
این روزها، که جوانم، کسی را ندارم
چند سال بعد که زشت شدم، من... کجاام؟
من کجای این شهر می‌توانم با کسی باشم... که عین ِ آدم زندگی کنم
من، ... من دور وبرم پر هست از آدم‌هایی که نمی‌خواهم
آدم‌هایی که هر روز به من می‌گویند: تو چقدر خوشگلی، تو بهترینی
که تمام این خوشگلی و بهترینی به کار ِ جندگی ِ ساعتی می‌خورند
... که بگذار اگر روزی تو را ببینند که جوش داشته باشی، ابرو بر نداشته باشی، موهای صورتت را نزده باشی
که من، ... هزاران هزار انرژی دارم در خود، شهوت دارم توی خودم، زندگی دارم توی خودم
... نمی‌توانم که تنها باشم، همین است که تنهایی دارد مرا می‌خورد... توی همین خانه
... و چه جالب که ساعات ج‌ن‌ده‌گری من از پیش تعیین شده‌اند...
من تو را می‌خواهم مرد من، که عینک می‌زنی، برای شاگردانت فلسفه می‌بافی و عشق
... من ... "باید" کاری کنم
.
من، کاری کردم- گفتم عاشقت هستم- چه شد؟ کجا رفتی؟
که برای کسی باشم اصلن؟ تمام زندگی‌ام... که من تنها نمی‌شوم... من "ت ن ه ا" هستم
که من از مردهای با گیجی ذاتی لذت می‌برم... من از راه رفتن در خیابان با تو، سکوت بین ما
لذت می‌برم
... به هر بهانه دنبال ِ حرفی، روانی می‌شوم
من از کارها، یکسال بعد، دو سال بعد، سه سال بعد را یاد گرفتم
من، تنبل بار آمده‌ام، که عادت نکرده‌ام به دنبال عشق بگردم... من دوستانی دارم
... خشن، اخمالو، بی‌حوصله
... که انگار زندگی هم فقط مثل ِ من "ح ر ف" می‌زند فقط
من زیبایم، خوب...!‍ کجا به کار می‌آید این زیبایی؟
... که فقط بتوانم برای دیگران نقش بازی کنم... خودم، نباشم
من از دورن ِ این حرف‌ها، کارها، فقط می‌فهمم که باید کاری کنم، که هر روز که از جایم پا می‌شوم، دارم کاری می‌کنم، کاری، کاری، کاری
...

3 comments:

  1. دردهایی که تمامی ندارند...

    ReplyDelete
  2. آره الان که جوونیم تنهاییم بعد که زشت میشیم باز هم تنهاییم.
    www.eshaareh1.bloghaa.com

    ReplyDelete
  3. جنونی دارم از هجران که با زنجیر نایم باز... اگر امشب گذارندم روم میخانه میخانه

    ReplyDelete