Monday, October 29, 2007

پسرای کوچه پشتی




سال‌های دبیرستان بود. جفنگ بازی‌های آن سال‌ها و خل و چل بودن. پر‌انرژی بودن و فعال بودن و هیچ وقت خسته نشدن. توی همان سال‌ها بود که یک دوستی در کلاس داشتم که موسیقی کار می‌کرد. پیانو. توی حیاط ِ مدرسه یک پسری بود که ازش خوش‌ام می‌آمد و هیچ‌وقت هم بهش نگفتم. کنار همان پسره بود که یک دفعه یک پسری ایستاد که پیانو کار می‌کرد. دست‌اش را گرفتم و بردم گذاشتم توی دست ِ دوست ِ‌ پیانیست ِ خودم. بعد هم اون‌ها را گذاشتم به حال خودشان رفتم یک جای ِ دیگر یک شر‌ی بریزم. اون دو تا اسم ِ کوچیک‌شون عین هم بود. شدن دوست صمیمی. سه نفری شدیم دوست ِ‌ صمیمی. توی آپارتمان ِ دوست اولیه بود که اون دو تا می‌نشستند وراجی می‌کردند در مورد موسیقی و من حوصله‌ام که سر می‌رفت، هدفون می‌گذاشتم روی گوش‌ام (کامپیوتر دوست‌ام همیشه روشن بود) و همیشه می‌رفتم «پسرای ِ کوچه پشتی» گوش می‌کردم. پاپ ِ انگلیسی را همیشه دوست داشتم. همیشه. و این صدای زنده‌ی ِ گیرا ... خدایا چقدر قشنگ بود

. . .


هفت، هشت سالی گذشته است از آن روز‌ها. یکی از اون دو تا هم‌نام، رفت تهران موسیقی بین‌الملل خواند و حالا دارد کار‌هایش را می‌کند از ایران برود. دومی روان‌پریش شد. درس را گذاشت کنار. معافیت سربازی گرفت و بعد دوباره نشست به درس‌خواندن. الان دانشگاه می‌رود. من همان سال اول رفتم دانشگاه. بعد هم دانشگاه تمام شد. بعد سرباز شدم. در نیروی دریایی ِ ارتش. بعد رفتم سربازی. حالا دو ماه از خدمت ِ مزخرف گذشته است. حالا


. . .


نه. چیزی نگذشته. هنوز همه چیز همان شکل گذشته است. حالا هم حوصله‌ام سر می‌رود، هدفون می‌گذارم روی گوش، می‌گذارم یک کلیپ از پسرای ِ کوچه پشتی پخش کند. می‌گذارم صدای آواز ِ انگلیسی روح‌ام را آرام کند. فکر نمی‌کنم کهنه شده. فکر نمی‌کنم قدیمی شده. مگر قدیمی هم می‌شود؟ سر بر می‌گردانم، آن دو تا هنوز پشت سرم نشسته‌اند دارند وراجی می‌کنند در مورد پیانو. چشم‌هایم را می‌بندم و گوش می‌کنم. آن موقع نمی‌فهمیدم چه می‌گویند توی آواز‌های‌شان. حالا قشنگ می‌فهمم. حالا خودم مثل بلبل انگلیسی صحبت می‌کنم. حالا


. . .


می‌آیی کنار‌ام بشینی یک کم پسرای کوچه پشتی گوش کنیم؟ قشنگ است ها، خیلی قشنگ است

. . .

5 comments:

  1. Anonymous5:57 PM

    چقدر خوشحالم از اینکه دوباره برگشته ای
    مژده خوبی بود که در این بامداد گرفتم
    دعا میکنم که دیگر همیشه اینجا ببینمت
    ***
    من ترا بوسيدم
    تا فراموش كنم قصه شيدايي را
    تا بياميزم با رنگ هوس
    واپسين لحظه تنهايي را
    من ترا بوسيدم
    بهر تو از ره دور
    ارمغان دگري آوردم
    مخمل نرم نوازشها را
    بر لب گرم تو جاري كردم
    بيگناهم به خدا خنده و دعوت و اغوا از توست
    اي سراپا ترديد
    موجم و دامن دريا از توست
    آتشم واي مكن خاموشم
    اي سرا پا ترديد
    اي اميد گذران!!!مرو از آغوشم...

    ReplyDelete
  2. Anonymous12:08 AM

    سلام.تازه وب شما رو تازه پیدا کردم.نوشته های خیلی قشنگی داره که همشو خوندم.بهتون لینک دادم .منم مث خودت هستم و هم احساس تو
    www.vaaraan.blogfa.com
    خوشحال میشم سر بزنی

    ReplyDelete
  3. Anonymous1:34 AM

    وبلاگ پسر بیست و شش آپ شد
    www.vaaraan.blogfa.com

    ReplyDelete
  4. Anonymous5:15 AM

    سلام.
    از طریق وبلاگ یکی از دوستان هم احساس با وبلاگتون آشنا شدم و نمی دونم همجنسگرا هستید یا نه لطفا اگر هستید اجازه بدید روی پسر لینکتون کنم.

    ReplyDelete
  5. Anonymous3:20 PM

    سلام.من یک لزبینم.از نوشته هات خوشم میاد پس لینکتو تو وبلاگم می ذارم.اگر خواستی سری به من بزن.بای
    lesbiangirl.wordpress.com

    ReplyDelete