آرش سعدی لطف کرده است و مرا به بازی شب یلدا دعوت کرده.
باید پنج مرتبه اعتراف بکنم و پنج نفر را هم دعوت کنم برای اعتراف، یک چیزی است در
مایههای نمازهای یومیه و پنج تنِ آل عبا. حالا نه اینکه من مذهبی باشم یا دوستان،
ولی من حتی ناسیونالیسم هم نیستم و همچنین اعتراف کردن جذاب است. پس اعترافهایم
را بشنوید:
اول – من یک آدم نیستم، یک آدم فضایی هم نیستم، یک گربهام. پنجول
هم میکشم و فضول هم هستم و میو هم میکنم. میو.
دوم – اولین بار که فهمیدم گی هستم، بچه بودم، هنوز دبستان هم
نمیرفتم، مهمان داشتیم و مهمانمان دو تا پسر داشت و من نمیتوانستم از یکی از
پسرها چشم بردارم و بعد ما در حیاط خانهمان حوض گنده داشتیم و آنها شنا کردند و
بعد مامان پسره او را برد زیرزمین آنجا دوش داشتیم و من هم مخفیانه رفتم از پشت
دیوار نگاه کردم پسره لخت بود و هیچی تناش نبود و دوش میگرفت و من اجزای بدناش
یادم نمیرود.
سوم – من دوست دختر هم داشتم. وقتی فهمید واقعاً چی هستم، خیلی
گریه کرد و من هیچکاری نمیتوانستم بکنم. دلاش را به بدترین شکل ممکن شکسته
بودم. توی خیابان گریه کرد و رفت. همیشه کابوس میبینم این را. تقصیر من بود؟
جامعهام میخواست من یک شکل مشخصی زندگی کنم ولی نمیتوانستم. همیشه وقتی به دوست
دخترم فکر میکنم، فکر میکنم چه آدم بدی هستم من.
چهارم – من فرشته نیستم، اهرین هم نیستم. کلاً هیچ چیز خاصی نیستم
و از برچسب زدن روی همهچیز زندگی و رابطه و دوستی و سکس، حوصلهام سر میرود.
واقعاً هیچکدامشان آنقدرها هم مهم نیستند. نمیتوانند باشند. همهچیز در این
زندگی، خیلی، خیلی سادهتر از چیزی است که فکرش را کردهایم.
پنجم – دوست پسرم منو میکشد، ولی من تا پنج سال پیش، خیلی دلم میخواست
پورن استار بودم.
پنج تن آلِ عبا عبارت میشوند از یک عدد آدمخوار، یک عدد
امید، یک عدد کیا، یک عدد الهام و یک عدد سینا معروف به فنچ. لطفاً هر کدام نمیخواهید
در وبلاگ خودتان بنویسد یا کلاً وبلاگتان را دیلیت کردهاید، همینجا اعتراف کنید.
مرسی.
احتمالا برای همینه که توسط یک آدم خوار خورده نشدی
ReplyDeleteچون اصلا تو یک آدم خوار نیستی :دی
بوس
فکر کنم. هرچند واقعا مطمئن نیستم خورده شدم یا نه
ReplyDeleteاینی که میگی یه گربه ای منو یه جوووووووری میکنه
ReplyDeleteخوبه
Delete