Sunday, December 23, 2012

شعر شعار - چهارشنبه‌ی اندوه


توضیح: من چقدر عصبانی بودم. خبر را تلفنی شنیدم، یادم نیست حتی از کی. ولی عصبانی بودم. دفتر کارم تمام نشده بود و در مترو ولیعصر منتظر رسیدن قطار بودم و آدم‌ها را نگاه می‌کردم و طول ایستگاه را می‌رفتم و برمی‌گشتم. تلفن داشتم، داد کشیدم. این را بعد نوشتم، همان شب. عصبانیت هولناکی دارد. ولی چهارشنبه اندوه بود. هاله سحابی را در تشییع جنازه‌ی پدرش کشته بودند. 13 خرداد 1390 بود. بعدها دیگر «شعر شعار» ننوشتم. شعر عصبی ننوشتم. این آخرین‌شان بود.

شکل نامعلومی آه‌ها به خیابان‌ها شکل می‌دهد
پیچ‌وتاب می‌خورند کنار هم صورت‌های ما در طول این مسیرهای
ایستاده   نشسته    در انتظار مانده
در شکل‌های مختلفی از گوشی‌های تلفن‌همراه
در شکل‌های مختلفی از سیگارها
در شکل‌های مختلفی از روزنامه‌ها
(امروز صبح
عکس تو را هم چاپ کرده‌اند
در کنار دسته‌گلی از کلمات دروغ
و لبخند هم می‌زنی
لبخندهای گرم هم می‌زنی)
در شکل‌های مختلفی از هدفون‌ها
(و بدن تو را با خون غسل می‌دهند
بدن تو را با ضربه‌های باتوم غسل می‌دهند
بدن تو را با فحش غسل می‌دهند
بدن تو را که موم‌گرفته‌ی سکوت‌ها
لبخندهای گرم می‌زد
غسل هم می‌دهند)
در شکل‌های مختلف سکوت‌ها
نگفتن‌ها
در خیابان‌هایی لبریز پانتومیم زندگی خورده
زندگی    بر پایه‌های دقیقه‌های حرکت قطارهای مترو
حرکت اتوبوس‌های بی‌آر‌تی
تنظیم شده          دنبال شده           جامانده

من
من جا مانده بودم
این قطارتان به جایی نمی‌رفت
من میان انسان‌هایی ناشناس           در میان انسان‌هایی سنگ
غریبه‌تر ایستاده بودم
می‌خواستم برقصم             جیغ بکشم           لباس‌هایم را جر بدهم
ولی خیابان                      خیابان پیچ خورد
تلوتلو خوردند                   قطار رفت
انسان‌ها به درب قطار آویخته بودند
انسان‌ها به ابهت باشکوه دودهای تهران آویخته بودند
من جا مانده                    بر این سکوی خالی

(تو بگو خدایی نیست جز خدای یگانه
بگو خدایی نیست جز این تکه عکس پاره
تو
تو بگو جنازه‌ات را به‌کدام سو ببرند
تا از نگاه‌های مهبوت         دور بماند؟
بگو جنازه‌ات را به کدام خداشان بسپارند
تا فراموشی بگیرد
طعم مرگ‌ات؟
بگو چه دروغ تازه‌تری بخوانند
چه دروغ دیگری ببافند
تا دفن شبانه‌ات    معنایی بدهد؟
بگو خدایی نیست جز خدای یگانه
بگو خدایی نیست جز او)

تلوتلو خوردند
سکوی خالی با هوایی مسموم از کولرهای وزوز
منگ‌ترم کرده بود
و صدایی قدم‌هایی نزدیک‌ام می‌شدند
من جا مانده بودم              من تلوتلو نخورده بودم
من هدفون‌ام را از گوش‌هایم برداشته بودم
این شهرتان صدا ندارد
این آدم‌هاتان لبخند ندارند
من می‌ترسم
(جنازه‌ی تو را از دست خانواده‌ات بلند می‌کنند
جنازه‌ي تو را به آمبولانس خودشان می‌کشانند
در این چهارشنبه‌ی اندوه که صدا
صدای قهقهه‌ی شغال‌های عمامه‌پوش است
صدا
صدای قهقهه‌پوش گارد سپاه پاسداران است
صدا
سکوت تهران است ایران است جهان است
و تو را یک بار دیگر می‌کشند می‌کشند می‌کشند می‌کشند
و مگر تمام می‌شوی؟                     تمام می‌شوی؟)

من گریه کرده بودم
بر برگ‌برگ کتاب‌هایی سانسور می‌شدند
برگ‌برگ لحظه‌هایی سانسور می‌شدند
بر دانه‌دانه آدم‌هایی سانسور می‌شدند
من گریه کرده بودم
و ابراهیم و محمد و مسیح و موسی و نوح و یعقوب
سانسور شده بودند
که اشتباه بود
نفس کشیدن اشتباه بود
علی اشتباه بود
محمد اشتباه بود
ابراهیم اشتباه بود
مارکس اشتباه بود
هیتلر اشتباه بود
گاندی اشتباه بود
همه‌مان همه‌مان همه‌مان همه‌مان اعتراف کرده بودیم
که اشتباه بود اشتباه بودی اشتباه بودم اشتباه بودیم
اشتباه اشتباه اشتباه اشتباه اشتباه اشتباه

آه‌های پیچ‌وتاب خورده‌ی خیابان‌ها خیابان‌ها خیابان‌ها من گام بر می‌داشتم
بر تکه پاره عکس‌های آویخته بر ساختمان‌ها بر خدا بر ایدئولوژی بر اسلام
تا به درب خانه‌ برسم خانه در باز بشود خانه نفس‌هایی باشد از لحظه‌هایی دور از همه‌چیزتان
همه‌چیزتان همه‌چیزتان همه‌چیزتان لبخند بزنم
(جنازه‌ی تو را به تاریکی شب می‌برند)
لبخند بزنم
(جنازه‌ي تو را می‌برند)
در این چهارشنبه پنج‌شنبه جمعه شنبه یک‌شنبه دوشنبه سه‌شنبه
در این چهارشنبه‌ی اندوه
اندوه



2 comments:

  1. Anonymous4:06 AM

    چه دردنامه ی تلخی ...
    آن روز را خوب به یاد دارم
    بربام خانه نشستم و بسیار گریستم به گمانم یک پاکتی سیگار کشیدم
    شعرِشعارٍتو خیلی معقولتر از کاری بود که من کردم

    ReplyDelete
    Replies
    1. نمی‌دانم کار درست چه می‌توانست باشد. کشتن یک انسان در مراسم تشییع پدرش فاجعه‌ای است که کاری معقول واقعا در برابرش وجود ندارد. من آن روز خیلی راه رفتم، داد زدم بدون صدا و حتی با صدا پشت تلفن و فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم اشتباه ما کجاست؟ کجا بوده؟
      و من نمی‌تونم سیگار بکشم، آسم دارم و تپش قلب و میگرن و سردردهای عصبی
      و
      ....

      Delete