Thursday, November 24, 2016

دو گزارش از وضعیت زنان همجنس‌گرا و افراد تراجنسی


همین مرور را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید


«احساس می‌کردم میمونی در یک باغ‌وحش هستم و آنها دارند مرا تماشا می‌کنند.»

این را عسل می‌گوید، وقتی بعد از انجام عمل تطبیق جنسیتش از تایلند به ایران بازگشت و در فرودگاه، مامور مرز، همکارهایش را صدا زد تا با هم مدارک او را دست به دست کنند و به او بخندند.

او حالا ایران نیست. ولی روایت آنچه بر او گذشته، در کنار صحبت‌ها ده‌ها فرد تراجنسی و زن همجنس‌گرای ایرانی امروز تبدیل به پایه‌های دو گزارش سازمان اقدام آشکار جهانی (ایگل‌هرک سابق)، مستقر در شهر نیویورک امریکا، شده است تا در دو زبان فارسی و انگلیسی، توجه جوامع بین‌المللی حقوق بشر و همچنین فعال‌های داخل و خارج از کشور را به وضعیت این بخش از دگرباشان جنسی ایران جلب کنند.
گزارش ۸۴ صفحه‌ای «گزارش حقوق بشر: وضعیت افراد تراجنسیتی در ایران» و گزارش ۶۸ صفحه‌ای «گزارش حقوق بشر: وضعیت زنان همجنس‌گرا در ایران،» تازه‌ترین آثار این سازمان هستند که در کنار فعالیت‌های خود در محدوده موضوع دگرباشان جنسی و حقوق بشر آنان، مشاور رسمی سازمان ملل متحد و سازمان‌های وابسته به آن در این موضوع نیز محسوب می‌شود.

این سازمان، این مرتبه انگشت بر دو بخش جامعه گذاشته که چندان همانند مردان همجنس‌گرا، آشکارا در موردشان بحث نمی‌شود: اولی چون قانون به شکلی نصف و نیمه وجودشان را بسته به انجام فرآیندهای درمانی تایید کرده، دومی چون از محدودیت‌های حاکم بر زن ایرانی، در کنار محدودیت‌های معطوف به همجنس‌خواهی، رنجی مضاعف می‌برد: تراجنسیتی‌ها و زنان همجنس‌گرا.

حسین علیزاده، مسئول بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان اقدام آشکار جهانی، می‌گوید حالا که این دو گزارش منتشر شده‌اند، امیدوار است که « فقط چیزی نباشد که ما خارج از ایران از آن استفاده کنیم، بلکه منبعی باشد که بعدها کسی خواست داخل ایران پژوهشی انجام بدهد هم در واقع بتواند به این اثر رجوع بکند، با توجه به پاورقی‌ها و با توجه به مطالب گفته شده، یک تصویر روشنی بدست بیاورد.»

تحقیقی پنج ساله برای رسیدن به تصویری واقع‌گرا

حالا که دو گزارش منتشر شده‌اند، ساقی قهرمان از سازمان دگرباشان جنسی ایران (ایرکو)، مستقر در شهر تورنتو، می‌گوید که «تا حالا چیزی به این کاملی نداشتیم که فضا را به کمال باز کند، توضیح خوبی به ما بدهد و بعد بگوید که در این فضا و محیط اجتماعی و سیاسی، افراد در این شرایط چطور زندگی می‌کنند.»

علیزاده توضیح می‌دهد که این دو گزارش ساده به نتیجه نرسیده‌اند: پنج سال تمام، تیمی زیر نظر او بر روی این گزارش کرده. این تیم، دو مرتبه به ترکیه و یک مرتبه به کانادا سفر کرده. یک تیم متخصص، گزارش این تیم را بازبینی کرده تا عاقبت به نتیجه موجود رسیده‌اند.

هرچند علیزاده یک علت اصلی طولانی شدن آماده‌سازی این گزارش را در روشن نبودن وضعیت افراد تراجنسی در داخل ایران می‌بیند. از نظر او، برخلاف وضعیت زنان همجنس‌گرا در ایران که مشخص است و در واقع همه می‌دانند این ممنوع است، ولی در موضوع تراجنسی‌ها، تناقض گسترده دیده می‌شود.

او در ادامه می‌گوید، «این موضوعی است که خیلی‌ها در موردش نوشته‌اند، ولی چیز دقیقی در این مورد وجود ندارد و یکی از شاید بهترین دست‌آوردهای این گزارش در این است که یک تصویر به نسبت کاملی از وضعیت ترنس‌ها در ایران نقش می‌زند.»

سپس علیزاده مثال می‌زند، «وقتی به رسانه‌ها مراجعه کنید، اطلاعات ضد و نقیض ریاد است و حرف‌های جدید و قدیم متفاوت از هم هستند. ما سعی کردیم تا ته و توی این قضیه را دربیاوریم، ببینیم که چقدر محدودیت‌ها وجود دارد، چقدر در واقع آزادی‌ها وجود دارد، یک تصویر ارائه بدهیم که نه سیاه باشد و نه خیلی بیش از حد غیر واقع‌بینانه باشد.»

هدف خانواده، جامعه و البته، حکومت

علیزاده می‌گوید برای او و تیمش درک این موضوع بااهمیت است که حکومت مسئول تمامی اشتباهات در زمینه رفتارها در موضوع دگرباشان جنسی نیست. او می‌گوید، «در هر دو گزارش مثال‌هایی از افرادی است که خانواده‌ها حامی‌شان بودند و آنها با وجود تمام مشکلاتی که بوده، وضعیت خیلی بهتری داشتند.»

او می‌خواهد جامعه ایرانی مسئولیت خود را درک کند و متوجه بشود فارغ از رفتارهای دولتی، افراد، تک به تک در آسیب رساندن به افراد قرار گرفته در موقعیت‌های ضعیف‌تر جامعه نقش دارند. «اگر ما از خودمان شروع نکنیم، چه کسانی که داخل کشور و چه کسانی که خارج از کشور هستند، این مشکل هرگز حل نمی‌شود. نمی‌شود فقط دولت را مقصر بدانیم که این کارها را انجام نمی‌دهید.»

درنهایت او امیدوار رسیدن به روزی است که تحولات جامعه، بانی تغییر در رفتار حکومت هم باشد، برای همین گزارش‌های منتشر شده را سیاسی ارزیابی نمی‌کند و معتقد است این دو اثر، تاثیرگذاری اجتماعی را هدف خود قرار داده‌اند. «جامعه بشری دائما متحول است، بنابراین ما باید به مسئولیت شخصی‌مان توجه کنیم. چون اگر هر کدام از ما به مسئولیت خودمان عمل کنیم، در خیلی از مواقع، مشکلات اجتماعی هم حل می‌شوند.

تاریک‌روشنای تراجنسی بودن در ایران

گزارش مرتبط به وضعیت حقوق بشر افراد تراجنسی، با واژه‌نامه‌ای شروع می‌شود که به خواننده مفاهیم اولیه مرتبط به این گزارش را توضیح می‌دهد. فصل‌های اصلی کتاب بعد از مقدمه‌ها و روش تحقیق، تاریخچه، چالش‌های قانونی برای افراد ترنس، حق برخورداری از سلامت، تبعیض‌های اجتماعی و آزارهای مردم جامعه و پیشنهادات به مجموعه‌ای از سازمان‌های دولتی و غیر دولتی ایران از جمله چندین وزارتخانه، نظام وظیفه و قوه‌قضایی هستند.

علیزاده می‌گوید نهایت هدف این گزارش برای افراد تراجنسی داخل کشور این است که «ما امیدوار هستیم که دوستان ما در ایران به یک دیدگاه فرا ترنسی برسند که گسترده‌تر از نگاه محدود دولتی به آنها باشد. یعنی دیگر خودشان را به چشم مریض نگاه نکنند.» این یعنی که «به افراد آگاهی بدهیم که آقا جان، چیزی که شما می‌خواهید، چیز عجیب و غریبی نیست، لازم هم نیست بگویی بیمار هستی، شما به عنوان یک انسان حق خواستن این‌ها را داری.»

او البته می‌گوید باید نگاه جامعه و وضعیت تراجنسی‌های ایران را مقدم بر هر چیزی در نظر گرفت. «آنها در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که بسیار به این قضیه بی‌تفاوت است یا نگاهی منفی به آن ندارد. بنابراین تنها حمایتی که دارند، همان حمایت نصفه و نیمه دولتی است که چیز زیادی هم نیست. ولی همان را هم از دست بدهند، دیگر چیزی ندارند.»

هرچند که علیزاده معتقد به نگاه حکومت به افراد تراجنسی است که آنان را بیمار می‌شناسد و بدون اینکه این افراد وارد فرآیند درمان بشوند، وجود آنها را قبول نمی‌کند.

«مساله هویت، موضوع بیماری نیست که علاج داشته باشد. شما به خاطر احساس‌ها و علایق درونی‌تان، می‌فهمید به جنس موافق یا مخالف علاقه دارید. لازم نیست برای این پیش ۶۰ تا دکتر بروید و قسم و آیه بخورید و دو سال مرحله طی کنید. همان‌طور که دولت نباید به شما بگوید با کی ازداوج کنید، همین‌طور هم نباید به شما بگوید که هستی. یک انسان بالغ، خودش این را معین می‌کند و دولت هم بایستی به آن احترام بگذارد.»

قهرمان هم با علیزاده موافق است که جامعه تراجنسی‌های ایران باید با نگاهی متفاوت و بازتر، مشکلات و موضوع‌های مرتبط به زندگی خود را رساتر مطرح کند و می‌گوید، « هنوز ندیدم داخل ایران، کسانی که عمل داشته‌اند، آشکارا اعتراض کنند و بگویند که این عمل‌ها دارند آنها را بیمار و ناقص می‌کنند و یا بیایند بگویند حالا که عمل کردیم، چرا حق کار نداریم؟ چرا حق نداریم در خانه‌ خودمان زندگی کنیم و امنیت داشته باشیم؟»

هراس‌های همراه همجنس‌خواه بودن در ایران

گزارش زنان همجنس‌گرا، فضایی تیره‌تر را نقش زده است. کتاب همانند گزارش افراد تراجنسی، با واژه‌نامه و مقدمه‌ها و روش تحقیق شروع می‌شود و سپس فصل‌های فضای سیاسی-قانونی، تبعیض و جرم‌انگاری، آزار و اذیت‌ها در سیستم قضایی، آزار و اذیت‌ها در نظام درمانی، آزارهای بخش‌های دیگر، آزادی بیان، تشکل و تجمع، پناهجویی، مقاومت و سپس پیشنهادات می‌آیند.

همانند گزارش افراد تراجنسی، این گزارش هم جزییات را طوری کنار هم چیده است تا خواننده بتواند به تصویری به نسبت جامع از وضعیت کنونی افراد همجنس‌گرا دست پیدا کند، بتواند وضعیت کنونی آنان را با گذشته – به خصوص سال‌های پیش از انقلاب اسلامی – مقایسه کند و بتواند درک کند آینده چه خواهد بود.

قهرمان امیدوار است که آینده ولی متفاوت از زمان حال باشد. «خیلی‌وقت‌ها بهش که فکر می‌کنم، عصبانی می‌شوم از اینکه چرا یک زن لزبین روی پای خودش نمی‌ایستد و به تفاوت‌های خودش با یک زن دگرجنس‌گرا اشاره نمی‌کند؟ باز هم علت را به گردن نقش‌های زنانگی می‌اندازم که در جامعه وجود دارد. ولی درست که زن لزبین هم از کمبود حقوق زن استریت در جامعه رنج می‌برد و نمی‌تواند کار بکند، ولی به نظرم این دلیل نمی‌شود.»

بازنویسی آینده: گام‌های بعدی

«یک سری مطالب هم درازمدت است، شاید در چندین و چند سال آینده نتوان بهش رسید، مثل تبعیض جنسی در ایران، مثل اینکه لزبین‌ها به خاطر همجنس‌گرایی نمی‌توانند حق و حقوق داشته باشند. ما این‌ها را ثبت کردیم و برای جامعه بین‌المللی گذاشتیم، اینکه چقدر در ایران و داخل بشود بر رویش کار کرد، باید صبر کرد و دید با دوستان داخل کشور به کجا می‌توان رسید.»

این حرف آخر حسین علیزاده است: باید کار کرد و تلاش کرد تا افراد را بتوان به آگاهی مجهز ساخت، بعد بتدریج بتوان جامعه‌ای بهتر، برابر و مبتنی بر حقوق بشر برای تمامی افراد خلق کرد و درنهایت بتوان به قوانینی عادلانه رسید. امیدواری، صبر و کار کردن کلید رسیدن به تمامی این‌ها در آینده‌ای نه چندان دور است.

علیزاده می‌گوید، «ما امیدواریم که حکومت و جامعه را به این سوق بدهیم که صحبت بازتری از این قضیه داشته باشیم. یعنی بحث را تبدیل کنیم به اینکه برای حقوق بشر افراد، به عنوان انسانی که کار می‌خواهد، انسانی که احتیاج به حمایت اجتماعی دارد، ما چه کار می‌توانیم انجام بدهیم.»


Monday, November 14, 2016

در اورلاندو: دگرباشان جنسی بعد از انتخاب دونالد ترامپ


صبح روز بعد از کشتار اورلاندو، همانند صبح روز بعد از انتخابات ماه نوامبر آمریکا، دنیای حامیان حقوق دگرباشان جنسی در آمریکا پر از اندوه و ناگواری به‌نظر می‌رسید. درک این احساسات، یا توضیح آن به دیگران، ممکن نبود: چرا باید انسانی در اورلاندو به داخل یک کلاب برود و دیگران را به رگبار ببندد و ده‌ها نفر کشته شوند؟ چرا باید نزدیک به ۶۰ میلیون نفر به فردی رای بدهند که می‌تواند آزادی‌های اجتماعی را محدود کند، دروغ می‌گوید، فحاش است و معاون اولش در معرفی قوانین بر علیه اقلیت‌ها و زنان، از جمله جامعه دگرباشان جنسی، نقش موثری داشته؟
زمان ولی گذشت و در اولین آخرهفته بعد از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر برای هفته برون‌آیی با غرور در اورلاندو جمع شدند تا در پنجمین ماهگرد کشتار دگرباشان جنسی در این شهر، یاد و خاطره درگذشتگان را زنده کنند. همچنین به یادها بیاورند که جنبش دگرباشان جنسی، از کجا به این نقطه رسیده، از چه تلخکامی‌هایی گذشته، چطور قوانین محدود کننده را کنار زده تا حق ازدواج برابر داشته باشد، بتواند آشکارا در جامعه حاضر بشود و خواستار حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود باشد.
هرچند حالا در این نقطه، دگرباش جنسی هراسی (هموفوبیا) از سطح جامعه کنار نرفته، از شدت حملات از روی نفرت هم چیزی کم نشده است.
مثالش اولیور زاماریپا، از خانواده‌ای مهاجرِ مکزیکی که در ساحل غربی ناپدید شد. جنازه‌اش را چند روز بعد پیدا کردند: بچه‌ای دبیرستانی بود که متفاوت از بقیه لباس می‌پوشید.
مثال دیگر، شبی که نتایج انتخابات آمریکا به تدریج اعلام می‌شد، کریس بار، مسافر کانادایی در شهر سانتا مونیکا در کالیفرنیا، رودروی جوانانی قرار گرفت که هیجان‌زده از انتخاب ترامپ، سرش را به لبه استخر کوفتند و او را خونین بر جای گذاشتند، شعارگویان به راه‌شان ادامه دادند.
انگار روبه‌روی نگاه‌های نگران، فضای اجتماعی آمریکای شمالی به سمت تاریکی گام برمی‌دارد و ما را در مقابل یک سوال باقی می‌گذارد: چطور می‌توان جلوی این دور باطل را گرفت؟ چطور می‌توان از تاریکی گذر کرد؟ چطور می‌توان جلوی انسانی را گرفت تا دیگری را از روی نفرت به قتل نرساند – چه قاتل جسم یک نفر باشد و چه قاتل روان یک فرد باشد، چطور می‌توان جلویش را گرفت؟

هراس‌های پیش رو
نفرت از دگرباشان جنسی پیش‌تر هم وجود داشته، بعد از این هم وجود خواهد داشت. دونالد ترامپ یا مایک پنس، معاون اول او،  خالق این نفرت نیستند. هرچند جنگی فرهنگی در کنار به قدرت رسیدن این دو در جامعه آمریکایی رشد می‌کند و تغییر اجتماعی، به خصوص مقوله حقوق دگرباشان جنسی را در مقابل عقاید بیشتر مذهبی، زیر سوال می‌برد.
مثالش خبرهای ترسناکی که این روزها مرتب به گوش‌ها می‌رسند:
             تماس‌ها به خطوط تلفنی داغ مبارزه خودکشی در سازمان‌های مدافع حقوق دگرباشان جنسی افزایش یافته، در کنار آن، خبرها از گسترش جرایم از روی نفرت می‌گویند؛
             افراد نگران آینده حق ازدواج همجنس‌خواهان هستند، چون پنس معاون اول ترامپ، در ایالت ایندیانا که پنس فرماندار آن است، برای درخواست ازدواج با همجنس جریمه و مجازات زندان معین کرده بود؛
             افراد نگران گسترش قوانینی مانند قوانین دفاع از آزادی مذاهب هستند که پنس مدافع آن است و اجازه تبعیض بر پایه هویت و گرایش جنسی را به دیگر افراد می‌دهد، مثلا بر پایه علایق مذهبی به افراد اجازه می‌دهد تا در مغازه‌ها و فروشگاه‌های خود به دگرباشان جنسی خدمات ندهند؛
             افراد نگران این هستند که تراجنسی‌ها مجبور شوند در سرتاسر کشور برای رفتن به دست‌شویی کارت شناسایی نشان بدهند و جرم باشد که به دست‌شویی زنانه یا مردانه‌ای وارد شوند که برابر جنس ثبت شده بر روی کارت شناسایی‌شان نباشد؛
             افراد نگران بودجه‌های دولتی مبارزه با اچ‌آی‌وی و حمایت از افراد مبتلا به این ویروس هستند، چون پنس پیش‌تر خواسته بود بودجه‌های دولتی صرف سازمان‌هایی نشوند که مدافع رفتارهایی هستند که می‌توانند باعث گسترش ابتلا به اچ‌آی‌وی بشوند و به جای آن خواستار هدایت بودجه‌های دولتی به برنامه‌های درمان همجنس‌گرایی شده بود.
این‌ها فقط نمونه ده‌ها خبر تلخ از آینده‌ای مبهم هستند. هرچند که خبرها همه تلخ نیست: در ناامیدی بسی امید است. مثالش کیت براون، اولین فرد آشکارا دوجنس‌گرا در آمریکا که فرماندار یک ایالت شده: او به زودی به عنوان یک فرد آشکارا متعلق به جامعه دگرباشان جنسی، بر مسند فرمانداری ایالت اورگان خواهد نشست.

گذر از تاریکی
اول بیایید به کشتار اورلاندو متمرکز بشویم و توجه کنیم جامعه انسانی بیشتر از آنچه فکرش را می‌کنیم، به هم پیوند خورده است. درون این جامعه، ما به هم با لنزهای برچسب خورده نگاه می‌کنیم. از موقعیت و جایگاه اجتماعی، رنگ، نژاد، پوشش، ثروت گرفته تا مدل تلفن همراه، بر نگاه‌های ما بر همدیگر تاثیر می‌گذارند. ما ته وجود خودمان فکر می‌کنیم که صاحب حق قضاوت بر افراد بر پایه تفاوت‌هایمان هستیم.
ولی بعد روایت یک نفر جلوی رویمان قرار می‌گیرد که به حریم دیگران هجوم برده و آنان را به قتل رسانده است. او با چه برچسبی به مقتول‌هایش نگریسته؟ آیا آنها را به چشم خود، انسان دیده یا که نه؟ اگر آنها را انسان دیده، آیا توانسته آنها را انسان‌هایی برابر خودش ببیند؟
موضوع به شکل دیگری در این میانه خودش را نشان می‌دهد: چطور می‌توانیم به همدیگر طوری نگاه کنیم که به خودمان در آینه نگاه می‌کنیم یا به صمیمی‌ترین دوستان و اعضای خانواده خودمان می‌نگریم؟
اگر قاتل اورلاندو می‌توانست انسان‌ها را برابر همدیگر ببیند و بدون برچسب‌های تفاوت‌ دهنده تماشا کند، قاعدتا می‌توانست برایشان حریم قائل بشود. در این حریم، می‌توانست به آنها اجازه دهد تا برای خودشان صاحب زندگی بشوند و از زندگی خودشان سود یا لذت ببرند. می‌توانست درک کند که تفاوت‌ها نیستند که زندگی را بر ما تنگ می‌کنند، این نگاه درونی ماست که بانی خشم ته وجودمان شده است.
یا به بیانی دیگر، آدمی اگر برابر دیگر انسان‌ها باشد و صاحب حریم خصوصی، صاحب حق بزرگ‌تری هم خواهد شد: حق متفاوت بودن. هفته‌های پراید در شهرهای مختلف آمریکای شمالی که قاتل اورلاندو در نزدیکی آغاز آنها دست به کشتار خود زد، زمانی برای ستایش همین تفاوت‌ها هستند. تفاوت‌هایی که بانی خلق دنیایی مناسب زندگی همگان می‌شوند.
پراید دگرباشان جنسی حرف ساده‌ای می‌زند: ما انسان‌هایی برابر همدیگر با حق متفاوت بودن هستیم و اصلا و ابدا قرار نیست تا کپی برابر اصل همدیگر زندگی کنیم. قرار هم نیست همه دنباله‌رو یک مذهب و عقیده و سبک زندگی باشیم. ما متفاوت از همدیگر هستیم، به تفاوت‌های همدیگر احترام می‌گذاریم و در کنار همدیگر به خوبی و خوشی زندگی می‌کنیم، جای همدیگر را هم تنگ نمی‌کنیم.
هزاران نفر در اورلاندو در اولین آخرهفته بعد از انتخابات یادآور همین بودند: ما می‌توانیم در کنار هم باقی بمانیم، چاره‌ای جز این نداریم. یک کره زمین وجود دارد، نه دو تا. یک آمریکا وجود دارد، نه چند تا.
تلاش برای ترمیم جامعه
نتایج انتخابات آمریکا نشان دهنده یک موضوع بود:‌ جامعه این کشور با سرعتی مشابه فعال‌های اجتماعی‌اش جلو نرفته است. هنوز راه دارد تا این سرزمین بتواند به اکثریت مردم نشان داد که هر کسی بر تن و جسم خود حق دارد. می‌تواند به عنوان یک انسان بالغ و عاقل، تصمیم بگیرد که سقط جنین داشته باشد یا نه، با همجنس‌خواه رابطه برقرار کند یا نه، جنسیت زن یا مرد باشد یا نه.
هنوز این سوال وجود دارد که دولت چقدر می‌تواند بر حق یک انسان بر جسم خود، تاثیر بگذارد. در یک جامعه ایده‌آل، دولت نمی‌تواند مشخص کند آدمی چه کسی است، چطور زندگی می‌کند، با چه کسی رابطه برقرار می‌کند، با چه کسی تشکیل خانواده می‌دهد یا اینکه چطور روزگار خود را می‌گذراند.
هرچند تصویر ایده‌آل انسان‌هایی که برابر همدیگر هستند و به همدیگر با چشم برابری‌خواه می‌نگرند و دولت بر زندگی خصوصی آنان، بر جسم و وجود آنان تصمیمی نمی‌گیرد، هنوز با واقعیت جامعه فاصله دارد. بعد از انتخابات موضوع راه‌های ترمیم جامعه گسترده‌تر از قبل به گوش می‌رسد: اینکه چطور جامعه را به گفت‌وگویی سازنده رساند، چطور بتوان بخش‌های فاصله گرفته کشور را در کنار هم قرار داد تا راه‌حل‌های مشکلات موجود  به دست آیند.
این حرف تازه‌ای نیست، جامعه همیشه در حال تحول است تا درنهایت به پیشرفت برسد. پیشرفت‌هایی که تفاوت مابین نگاه بر پایه تفاوت جامعه‌ای آمریکا با عربستان سعودی در موضوع‌های اجتماعی گوناگون، از حضور اجتماعی زنان گرفته تا فعالیت‌های جامعه دگرباشان جنسی می‌شود. سوال این است که آیا جامعه را می‌توان به عقب راند؟
در حال حاضر ولی جامعه را می‌توان به تکه‌های یک پازل تعبیر کرد: هزارها قطعه که در کنار همدیگر به یک تصویر جامع می‌رسند. سوال اصلی در این است که آیا می‌توان برای رسیدن به تصویری ایده‌آل، بخشی از جامعه را ترمیم کرد، ولی بخش‌هایی از آن را نادیده گرفت؟
به عنوان مثال، آیا می‌توان حقوق زنان را نادیده گرفت، ولی بانی اصلاحات اقتصادی شد؟ آیا می‌توان به فقر نیمی از جامعه بی‌توجه ماند، ولی به رفاه بخش ثروتمندتر جامعه توجه کافی نشان داد؟ یا می‌توان حقوق دگرباشان جنسی را نفی کرد، آنان را سرکوب و جرم‌انگاری کرد، ولی در مبارزه با بیماری‌های روانی موفق ماند؟
دولت تازه آمریکا ممکن است بخواهد تلاش کند تا شرایط برای دگرباشان جنسی سخت‌تر کند، ولی به عقب راندن یک جامعه بزرگ، هزینه گزافی به همراهش دارد که پرداخت آن در توان هر دولتی نیست. مثالش ترامپ که در اولین صحبت‌هایش بعد از انتخابات گفت که موضوع ازدواج برابر همجنس‌خواهان تمام شده و به نتیجه رسیده است. او گفت که به دنبال ملغی کردن قانون ازدواج برای همه نیست.
جامعه را می‌توان به جلو هدایت کرد یا به عقب، ولی این را سیاستگذاری‌های دولتی تحمیل نمی‌کنند: این سیاستگذاری‌ها مرزها را مشخص می‌کنند، ولی وابسته به رای مردم تغییر می‌کنند. هر قانونی را می‌توان اجرا نکرد. قوانین مختلفی در هر جامعه وجود دارند که الزاما اکثریت جامعه آنها را رعایت نمی‌کند. رای مردم هم متغییر است: در انتخابات هفته گذشته کمی بیشتر از ۵۳ درصد واجدین شرایط بر سر صندوق‌های رای حاضر شدند. اکثریتی خاموش می‌توانند در انتخابات بعدی، نظر متفاوتی بدهند: کافی است تا بخشی از آنها دو سال دیگر، یا چهار سال بر سر صندوق رای حاضر شوند و مسیر حرکت دولت را تغییر دهند.
جامعه همین‌الان هم اگر بخواهد و صدای رسایی برای خود اتخاذ کند، می‌تواند هر رییس‌جمهوری را کنترل کند، حتی اگر اسمش ترامپ باشد و معاونش پنس باشد.

راه‌ها به حقوق بشر ختم می‌شود
سال‌هاست گفته می‌شود، «حقوق دگرباشان جنسی، حقوق بشر است
هیلاری کلینتون، نامزدی که طرفدار این اندیشه بود و از جمله برنامه‌های اصلی‌اش، برنامه‌های مبارزه با قلدری در مدارس و موسسه‌های آموزشی بود، نتوانست برنده انتخابات باشد، ولی این به معنای حذف دگرباشان جنسی از حقوق بشر است؟
جواب این سوال نه است. آمریکا نویسنده قوانین بین‌المللی در زمینه حقوق بشر نیست. این موضوع هرچند بیشتر از دولت، به تک به تک افراد در پذیرش مسئولیت فردی‌شان مربوط می‌شود. وقتی بتوانیم قبول کنیم که تفاوت‌ها مانع نگاه برابرخواهانه مابین انسان‌ها نیستند، بلکه لنزهایی که به نگاه‌هایمان زده‌ایم، بانی خلق این چنین تبعیض‌هایی می‌شوند، آن وقت دیگر می‌توانیم بر نگاه درونی‌مان کار کنیم و فارغ از اعتقادهای درونی‌مان، با همدیگر کار کنیم تا دنیایی متفاوت بسازیم.
به این شکل است که می‌توان از کشتار اورلاندو به دنیایی برابر رسید: دنیایی که در آن انسان‌ها صاحب حقوق بشر هستند. از جمله حق زندگی، رهایی از شکنجه، با منع برده‌داری، با حق آزادی بیان و تجمع، با حق برخورداری از یک محاکمه منصفانه، آزادی فکر، عقیده و مذهب، حق مباحثه، حق تجارت و حق داشتن گرایش جنسی و هویت جنسی.
به همین شکل می‌توان از خبرهای تلخ انتخابات هفته گذشته آمریکا گذر کرد و به آینده‌ای روشن فکر کرد: فراموش نکنیم، خبرهای تلخ همیشه بوده‌اند، همیشه خواهند بود. جنبشی که دگرباشان جنسی را گرد هم آورده، روزهای سخت خودش را داشته، روزهای خوش خودش را هم داشته و همیشه به راه خود ادامه داده است.

نوبت به ما انسان‌ها رسیده است تا حقوق بشر را قبول کنیم و در بین خودمان اجرا کنیم. از خودمان و خانواده، دوست و آشنا شروع کنیم و شاهد این بشویم این موجی است جامعه را در می‌نوردد، تغییری حاکم می‌کند. یا آن طور که مثال کانادایی می‌گوید، جهشی است از زمان حال به آینده و در آن همه‌چیز عوض خواهد شد.

روزهای انتظار پناهجویان دگرباش بعد از کودتای نافرجام در ترکیه

همین گزارش خبری را در صفحه دگرباش وب‌سایت رادیو زمانه بخوانید

اسمش امیرحسین است، فعال برابری جنسی و جنسیتی، همچنین یک کنشگر مدنی است. دو سال پیش، یک هفته مانده به اینکه ۱۸ ساله بشود، در شهر آنکارا به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد رفت و درخواست پناهجویی داد.
روند پرونده‌اش دنبال شد تا نوبت به ادامه کار در سفارت کانادا رسید – مرحله‌ای که برای انتقال به کشور نهایی لازم است. امیرحسین هم‌اکنون یک سال است در انتظار دریافت فرم‌های سفارت کانادا و وقت مصاحبه و آزمایش پزشکی است.
در اوایل سال ۲۰۱۶، شنیده‌های پناهجوها این بود که پرونده‌های پناهجویان دگرباش ایرانی بایستی تا سال ۲۰۱۷ منتظر دریافت وقت مصاحبه از سفارت کانادا باقی بمانند. تعداد کارمندان سفارت کانادا محدود است و تعداد پرونده‌های در دست بررسی به دلیل بحران جنگ داخلی در سوریه افزایش یافته است. اکنون اما ماموران سازمان ملل با برخی از این پناهجویان تماس گرفته‌اند  و گفته‌اند  که باید تا سال ۲۰۱۸ صبر کنند.
امیرحسین هم مانند ده‌ها پناهجوی دگرباش دیگر، از سفارت کانادا یک جواب دریافت می‌کند، صبر کنید. هرچند این صبر با هفته‌های بعد از کودتای نافرجام در کشور ترکیه برای او وحشت و هراسی مضاعف به همراه آورده است.
این داستان این روزهای زندگی او است، مثالی از آنچه بر پناهجویان دگرباش ایرانی در ترکیه می‌گذرد.
امیرحسین خودش را کوییر می‌شناسد و می‌گوید، «پناهندگی آدم را محافظه‌کار می‌کند، ولی من کله‌ شقی‌ام را دوست دارم، احساس خیلی بدی بهم دست می‌دهد وقتی کله شق نیستم.» نقاشی می‌کشد، آشپزی را دوست دارد و عاشق صحبت رودررو با آدم‌ها در موضوع حقوق زنان و حقوق دگرباشان جنسی است.
او در یکی از شهرهای دانشجونشین در غرب ترکیه زندگی می‌کند، هرچند خودش اجازه تحصیل در این شهر را ندارد.

آدم‌ها برایم مهم هستند
امیرحسین از کودکی به این نتیجه رسیده بود که دوست ندارد تاکید فعالیت‌هایش بر فضای مجازی باشد. به جای آن، گفت‌وگوی رودررو با آدم‌ها را می‌پسندید. با دوست و آشنا گرفته تا راننده تاکسی و اتوبوس یا ملاهای قم، «سعی می‌کردم به صورت رودررو با آدم‌ها صحبت کنم، به خاطر اینکه آدم‌ها برایم مهم هستند. به نظرم، فیس‌بوک خیلی از تجربه‌ها را از آدم می‌گیرد. الان که دنیای مجازی را تجربه می‌کنم، این دنیا باعث می‌شود تا آدم‌ها نتوانند خیلی خوب با همدیگر ارتباط برقرار کنند. من سعی می‌کردم از حقوق زنان و دگرباشان در جامعه‌ای مذهبی صحبت کنم.»
هرچند همین صحبت‌های بی‌پرواست که زندگی او را به خطر می‌اندازد. «این اواخر دیگر آینده‌ام داشت زیر سوال می‌رفت. خانواده‌ام خیلی اذیت می کردند و خانواده “پارتنرم” حتی بیشتر اذیت‌مان می‌کردند و دیگر زندگی‌ام روی هوا رفته بود. فکر کن دیگر مدرسه هم نمی‌رفتم، من درسم خیلی خوب بود، آدم درس‌خوانی بودم. همه‌اش کارم شده بود همین، تحقیق کنم، بنویسم، با آدم‌ها حرف بزنم.»
اتفاق‌های مختلف دست به دست هم می‌دهند تا امیرحسین راه خروج از ایران را انتخاب کند، هرچند نمی‌دانست قرار است چه در پیش روی‌اش باشد، ولی لبریز از هراس و در عین حال امیدواری بود.
«در هواپیمای آمدن به ترکیه آن‌قدر مضطرب بودم که حتی کادر پرواز هم فهمیدند حالم خوب نیست. وقتی هواپیما وارد ترکیه شد، نفس راحتی کشیدم، فکر کردم معجزه شده. فکر می‌کردم می‌روم و تمام چیزهایی که از دست دادم، همه را دوباره به دست می‌آورم.»

فضای ترسناک پناهندگی
زندگی در میان پناهندگان را امیرحسین در این جمله خلاصه می‌کند: «فضایی که بین پناهندگان ایرانی دیدم، فضای ترسناکی است. آدم‌ها وحشتناک غیر قابل اعتماد هستند.»
اولین روزهای پناهندگی در شهری ناشناس با اعتمادی سپری می‌شوند که نتیجه‌اش از دست دادن پس‌انداز اوست.
قبل ورود به شهر، «به کسی معرفی شدم. او را نمی‌شناختم ولی رفتم آنجا. او هم مرا پیش کسانی گذاشت که آدم‌های جالبی نبودند. دو ماه در آن خانه بودم، پول ازم مستقیم ندزدیدند، ولی با مانور متقلبانه پول‌هایم را ازم گرفتند، یعنی مثلا به بهانه پول پیش یا چیزهایی مانند آن.
بعد بی‌پول شدم و بیرون ماندم. زمستان بود، رفتم دفتر سازمان ملل و گفتم مرا به کمپ بفرستید، گفتند نمی‌شود. بعد دوستم از آمریکا برایم پول فرستاد. خانه‌ای گرفتم که حمام نداشت و یک سال و نیم آنجا بودم. یک ماه نشده خانه جدید آمدم. یک خانواده مسن رادیکال مذهبی آنجا بودند. با آنها زیاد مشکل نداشتم، آنها بهم گیر می‌دادند و زیر سبیلی رد می‌کردم.
خانه مثل سربازخانه بود، میله‌های آهنی، چهار تا تخت، دست‌شویی بیرون ساختمان، حمام عمومی نزدیک ساختمان که در حقیقت یک انباری بود.
یکی از بدترین خاطراتم این است که بیرون حمام می‌رفتم. مشکلی با هویت کوییر خودم ندارم؛ زیادی به زنانه و مردانه بودن خودم اعتقادی ندارم. ولی خب اینجا مردی هستم که زنانه شناخته می‌شود. مردی که سینه دارد، سینه‌هایش هم بزرگ است و موهایش هم بلند است و ابروهایش اندازه دمپایی ابری است، پشم و پیل هم دارد. می‌دانی، توی حمام عمومی فضای جالبی نیست. حتی یک بار نزدیک بود بهم تجاوز بشود.»
حالا بیش از یک ماه است که او در خانه‌ای زندگی می‌کند که حمام دارد، آشپزخانه دارد و در آنجا فضای خصوصی‌تری در اختیار اوست. هرچند نگرانی امیرحسین را رها نمی‌کند.
«فکر کن برایت پول نرسد و مشکل هم داشته باشی و هی به این و آن رو بیاندازای. هر چقدر هم کمکت کنند، هر چقدر هم آدم‌های خوبی باشند، سخت است برایم. فکر می‌کنم این جهان پوچ است، ولی ما می‌توانیم در آن قشنگ زندگی کنیم، البته اگر بهانه‌های قشنگ داشته باشیم. من فکر می‌کنم پناهنده‌ها بهانه‌های قشنگی برای زندگی ندارند، مخصوصا وقتی که دگرباش جنسی هم باشند.»

قضاوت شدن به صرف ظاهر
امیرحسین محکوم به خانه‌نشینی است، به خاطر ظاهرش. خودش دلایل بی‌کاری را چنین توصیف می‌کند:
«قبلا توی خانه نمی‌توانستم آشپزی کنم، چون گاز و دیگر وسایل را نداشتم. ولی الان یک ماه است که می‌توانم آشپزی کنم، بنابراین این به برنامه روزانه‌ام اضافه شده. مطالعه می‌کنم، می‌نویسم، نقاشی می‌کشم. کار نمی‌توانم بکنم، حتی خود سازمان ملل واسطه شد تا کار برایم جور بشود، ولی به خاطر همجنس‌گرا بودنم و ظاهرم مرا نگه نداشتند. اینجا فکر می‌کنند مردی که زنانه باشد، زور ندارد و نمی‌تواند کار کند و این نهایت کثافت مردسالاری است.
هر کجا رفتم، مرا به خاطر ظاهرم قضاوت کردند، حتی یک خانم انگلیسی اینجا کافه دارد. رفتم پیش او کار کنم، بهم گفت که تو پسر خوبی هستی، تو را از طریق دوست‌هایت هم می‌شناسم، ولی تو اگر بیایی اینجا، دیگر برایم مشتری نمی‌آید.
فکر کن خیلی نامحترمانه است چنین چیزی را به تو بگویند، چون صرفا تو این شکلی هستی. تقصیر خودت هم نیست. من بگم موهایم را کوتاه کنم. خب، سینه‌هایم را چه کار کنم؟ سینه‌هایم را هم ببرم؟ نمی‌توانم که، صدایم را، لحنم را چه کار کنم؟»

شب کودتا و هراس‌های بعد آن
امیرحسین هم مانند دیگر پناهندگان، حق و حقوق محدودی در اقامت موقت خود در این کشور دارد. حق ندارد از شهری که برایش انتخاب شده خارج بشود و در شهری دیگر زندگی بکند. حق ندارد درس بخواند. شرایط پیدا کردن کار به شکل قانونی در عمل برایش وجود ندارد.
کودتای نافرجام در ترکیه، چهارچوب زندگی را بدتر از آنچه بود بر امیرحسین تنگ‌تر می‌کند.
«توی تلگرام حوالی ۱۰، ۱۱ شب خواندم که کودتا شده و وحشتناک نگران وضعیت دگرباش‌ها شدم. نمی‌دانستم کی کودتا کرده، یا چی شده، ولی می‌دانستم که جنگ و درگیری مسلم است. کودتا این ورش باخت است، آن ورش هم باخت است و فکر می‌کردم این به ضرر ما می‌شود.»
بعد هم که «آدم‌های خیلی مسلمان در حمایت از اردوغان بیرون آمدند، نصف شبی صدای اذان که بلند شد، فهمیدم اینجا قبلا که جای دگرباش‌های جنسی نبود، الان اصلا نیست.»
هفته‌های بعد کودتا برای او خبرهای نگران کننده به همراه می‌آورند. ویسام، یک پسر همجنس‌گرای سوری در شهر استانبول ربوده می‌شود و او را می‌کشند، به جنازه‌اش بی‌حرمتی می‌کنند و بدنش را تکه تکه می‌کنند. هینده، یک تراجنسی فعال اجتماعی هم ربوده می‌شود و به قتل می‌رسد.
در کنار آن، خبر از کتک خوردن آدم‌ها در کوچه، خیابان، پارک یا داخل خانه‌هایشان تبدیل به رویدادی روزمره برای آدم‌هایی مثل امیرحسین شده است. آنچه در نتیجه تمامی این‌ها برای او به دست آمده، هراسی بی‌پایان است از آنچه ممکن است اتفاق بیافتد.
«بعد قتل وسام و هینده، این‌قدر وحشتم زیاد شده که دیگر بیرون نمی‌روم، چون می‌دانم اگر کتک بخورم پلیس از من دفاع نمی‌کند.
یک بار کتک خوردم، کبود شدم. هشت و نه شب بود. مردم به پلیس زنگ زدند. من که ترکی بلد نیستم، به خاطر ظاهرم پلیس جلوی کسانی که کتکم زده بودند مرا از مقر پلیس اتباع خارجی بیرون کرد. اگر فردا یک مشکلی پیش بیاید، این‌ها می‌دانند چون طرف خارجی و چون همجنس‌گراست می‌شود کتکش زد و پلیس هم هیچ کاری نمی‌کند.
شش روز بعد کودتا توی خیابان راه می‌رفتم، یک خانمی نچ نچ کرد. با دخترش بود. بهش بد نگاه کردم که چرا نچ نچ می‌کنی. نگذاشت قدم از قدم بردارم، مواهیم را پیچاند توی دستش و کشاندم به سمت عقب. چهار تا چیز گفت و هولم داد به جلو. دستش هم پرچم گرگ‌ بود. یک پرچم آبی است وسطش یک گرگ سفید که پرچم پان ترکیست‌هاست.
چند روز پیش رفته بودیم به یک فروشگاه مواد مورد نیاز روزانه‌ام را بخرم، روز هم بود. یک دختر و پسری هرهر به ریشم خندیدند تا وقتی من حساب کردم و رفتم با انگشت مرا نشان می‌دادند و بهم می‌خندیدند. لباس هم چیز خاصی نبود، خیلی عادی بودم.»

جوانی که تلف می‌شود
«بعد این کودتا بیرون نمی‌روم، حتی وقتی حالم بد است و این مرا افسرده‌تر می‌کند. حالم را بدتر می‌کند. پناهندگی خودش سخت است، حالا فکر کن توی خانه هم باشی، بعد اتفاقی هم توی زندگی‌ات نیافتد. هرچقدر هم من آدم فعال و بنویسی باشم، اینجا زندگی که نمی‌کنیم، داریم وقت هدر می‌کنیم.»
اقامت در ترکیه برای امیرحسین تبدیل به زندانی شده که در آن مجازات می‌شود به خاطر دقیقا همان چیزی که در ایران محدودش کرده بود، مجبورش کرده بود تا از کشور فرار کند.
«من ۱۹ سالم است و دانشگاه نمی‌روم، این برایم فاجعه است. صرفا به خاطر اینکه همجنس‌گرا هستم توی ایران نتوانستم درس بخوانم، اینجا به خاطر همجنس‌گرا بودن پناهنده شدم و حالا به خاطر همجنس‌گرا بودنم دارم مجازات می‌شوم. همه چیزم را ازم گرفتند، مگر من چقدر می‌توانم تحمل کنم؟
فکر می‌کنم اگر زندگی‌ام پایان می‌یافت بهتر بود. الان فقط به این خاطر زنده‌ام که می‌گویم این‌قدر را تحمل کردی، فردا هم روش. ولی اگر امروز پناهندگی‌ام را توی ایران می‌دیدم، مطمئنا خودم را می‌کشتم.»
درنهایت می‌گوید اگر می‌توانستم به دولت کانادا یک جمله بگویم، چنین می‌گفتم: «اگر می‌توانستم زودتر وارد کانادا بشوم، من در آینده شهروند مفیدتری می‌شوم. اینجا اگر تلف هم نشوم، آسیب‌های جدی بهم وارد می‌شود. من مشکل داشتم که آمدم اینجا. اینجا مثل این می‌ماند که مریضی را بیاوری بیمارستان با دست و پای زخمی، اگر بهش نرسی، بعد یک مدت این تلف می‌شود. این صبر کن، صبر کن‌ها حداقل‌اش این است که روح مرا دارد از بین می‌برد.»
امیرحسین ولی امیدوار است که آینده متفاوت باشد، فردا می‌تواند شکل دیگری پیدا کند. به همین امید منتظر است، منتظر که تلفن زنگ بزند و به او وقت مصاحبه سفارت کانادا را بدهند و بالاخره از کابوس ترکیه بیدار می‌شود.
کانادا به دلیل فعالیت جنبش‌های حقوق دگرباشان جنسی، امکانات تأمین اجتماعی، نگاه کم وبیش سوسیالیستی به عدالت اجتماعی، کشور نهایی بهتری برای دگرباشان جنسی ایرانی است. اما اکنون به نظر می‌رسد که بحران جنگ سوریه تمام مناسبات پناهنده‌پذیری در جهان را برهم زده است.
انتظار امیرحسین برای انتقال به کانادا ممکن است به نتیجه نرسد. انتخاب سازمان ملل بود که پرونده امیرحسین، مانند بسیاری دیگر از افراد جامعه دگرباشان جنسی، به سفارت کانادا ارسال بشود. ولی پس از اینکه یک سال امیرحسین انتظار کشید تا خبری از سفارت بگیرد، اخیرا با او تماس گرفته‌اند و از او خواسته‌اند تا به آمریکا برود. امیرحسین می‌گوید این ظلمی است در حق او، یک سال زندگی‌ اوست که در شرایط سخت به مخاطره افتاده تا انتظار هیچ را بکشد.