سيب زمينيهاي پخته را پوست ميكنم. با چاقو نصف ميكنم. به قطعات تقريبا مساوي، روي پيازهاي سفيد خرد شده، ميريزم. تخممرغها را يكي از سربازها پوست ميكند. ريزشان ميكنم. ظرف سس را باز ميكنم. چهار قاشق بزرگ مايونز ميريزم و هم ميزنم. در ظرف پلاستيكي را ميگذارم. روي پيشخوان سه تا ظرف هست. يكي سيب زميني خرد شده. يكي پياز خرد شده. يكي گوجهفرنگيهاي خرد شده. لنگ كبريت ماندهايم. حوصلهام سر ميرود. از باشگاه ميآيم بيرون. هوا يك جور باد گرم خاص خودش را دارد. قدم ميزنم. ماه آن دوردستهاست. در كانكس خبري نيست. دور هم نشستهاند به حرف زدن. تخمه شكستن. آقاي راننده صدايم ميزند. ميگويد: ميدانم وضعت از من خرابتره. ميداند با حرص و ولع تخمه ميشكنم. روي تخت مينشينم، آرام. مشت ميكنم و تخمههاي شرابي رنگ هندوانه، زير دندانهايم قرچ صدا ميدهد. حوصله ندارم. دو روز است ميتوانم كار كنم. هنوز هيچي نشده، سه تا از كتابهايم را خواندهام. شعور ندارم خوب. مثل گاو مي خوانم. نخوانم چه كنم؟ اينجا سكوت است آقا. سكوت. آقاي دوست هنوز ... حس كافكايي بهم دست داده. توي اين هواي هميشه دمدار و نفسهاي آرام و صداي كولر گازي كه همه جا هست. جنون تنهايي است. يا شايد جنون ... خوب شايد خود جنون باشد. جنون خالي. جنون گوسفندي. جنون گاو. به فيزيك فكر ميكنم به نظريهي تاثير پروانه. به اين كه هر كولر دارد هوا را گرم تر ميكند. حوصله ندارم. تخمه ميشكنم
...
بچهها لِف لِف مي:نند. غذا را خودم ميكشم. املت را لقمه ميكنم. غذاي محبوبم. حيف فلفل نداريم. توي ذهنم حك ميكنم يادم باشد بخرم. فكر ميكنم شدهام قهرمان يكي از رمانهاي زويا پيرزاد. فكر ميكنم به فوايد يك پسر جي در پادگان. به اين كه فرق انواع مختلف گوجهفرنگي را ميدانم. به اين كه بلد است به غذا طعم بدهد. بلد است لبخند بزند. بلد است گوش كند. دئودرانت را ميشناسد. اسپري خوشبو كنندهي هوا ميخرد. لباسهاي رنگارنگ ميپوشد. مثل يك خانوم خوب مواظب همه چيز هست. و عاشق مايونز. و هميشه ميترسد چاق شود. و عاشق خيره شدن به انحناهاي بدن ديگران. ميدانند شعور ندارم. كسي كاري به كارم ندارد. شب است. باز هم كتاب ميخوانم. باز هم كتاب مي خوانم. موسيقي گوش ميكنم
تيتر: نام كتابي از صادق هدايت كه تويش ميگويد به جاي گوشت لوبيا بخوريد. بهتره
آقاهه: آره. اينجا دريا هم دارد. يك درياي آبي خوشگل خل
favayedeh pesareh g ro kheili khob umadi pesar,goshnam kardi ba in tarifat az ghazaha!
ReplyDeleteكه دريا هم داره، خُب اين ساحل ِ اين خوشگله صدف هم داره!؟
ReplyDeleteبه قطعات تقريبا مساوي
ReplyDelete.
.
.
khodesh!
سلام وبلاگت رو واسه اولین باره میبینم کم سعادتی ماست مبارکه
ReplyDeleteتو چرا این همه گم میشی!؟ آخه بستنی خریدنم گم شدن داره! اونم تواین خیابونای مستقیم!؟ صاف میری احمد آباد، بستنی میلانو یا میرفتی سه راه راهنمایی، جلوی همون پل سفیده، بستنی هایدا! دیدی چه راحت بود!؟
ReplyDeleteخوبه ها آدم گاهی یه فایده هایی داشته باشه بالاخره . خوش به حالت . یهو نمیدونم چرا دلم خواست فایده داشته باشم . لابد من نیستم
ReplyDeleteche delam barat tang shod baz!!! bishoor!
ReplyDeleteboland sho bia blogfa! to ke in hame delet upidan mikhad...
ReplyDeletehttp://animalhelpers.blogfa.com
ReplyDelete