Wednesday, August 19, 2009

باید بنویسم تا ساعت‌ها تکرار نشوند، مگرنه تا صبح جیغ می‌کشم و مشت می‌کوبم به دیوار


از وقتی با تو زده‌ایم توی خط و خال هم، دارم به این موضوع فکر می‌کنم که من تخصص این را دارم، من استعداد این را دارم که آدم‌ها را از توی زندگی‌ام پرت کنم بیرون. انگار هیچ‌وقت نبوده‌اند. انگار هیچ‌چیزی اتفاق نیافتاده است. انگار همه چیزی همان خیال‌ها و تصویرهای پریشانی بوده که همیشه هستند، خواهند بود، می‌مانند. این یکی از ویژگی‌های گه من است. همه‌اش هم به خودم می‌گویم خوب تو یک گربه‌یی، گربه‌ همه به چی وفا کرده که به کسی وفادار بماند. ولی حرفم این نیست
امروز صبح روحیه‌ام مستعد بود، منفجر شدم. وقتی حرف یک عوضی را خواندم که نوشته بود یک سری آدم نشسته‌اند مست کرده‌اند خندیده‌اند به گ‌ی بودن من. من هم گفتم خوب که چی؟ اگر می‌شناختم کی بود، اگر می‌دانستم کی هست، می‌توانست افتخار این را داشته باشد تا یکی از آن رفتارهای نادر من را ببیند، وقتی تمام وجودم آتش می‌گیرد و هجوم می‌آورم سمت طرف و تکه پاره‌اش می‌کنم. اگر بود می‌کوبم صورت‌اش را خرد می‌کردم و توی گوش‌هایش داد می‌زدم اگر هم‌ج‌ن‌س‌گرا بودن من این‌قدر خنده‌دار است این‌قدر بخند تا جون‌ات دربیاد بی‌شرف
نمی‌دانم تا یک چیزی می‌شود، چرا من صاف سقوط می‌کنم وسط آن سال‌های مزخرف دبیرستان که من فکر می‌کردم آدم‌ها انسان تشریف دارند و می‌شود به آن‌ها اعتماد کرد و مثلا به دوست‌هایت بگویی من گ‌ی هستم. آدم احمق مثل من پیدا می‌شود؟ خر بودن هم حدی دارد، من هیچ‌وقت حد و مرزها را به تخم‌ام نگرفتم. نشان دادن این مساله یک چیزی بود و سه سال تحقیر شدن یک مساله. فکر می‌کردم دارم وسط ژنو زندگی می‌کنم و توی سال اول دبیرستان جلوی چشم چند نفر از یک پسر فرنچ کیس گرفتم. خر؟ الاغ؟ گاو؟ چه موجودی را می‌شود مثل من پیدا کرد؟ بوسیدن لب‌های آن پسر همان و لقب ج‌ن‌د‌ه‌ی دبیرستان را گرفتن همان
تمام این سال‌ها زحمت کشیدم، خودم را کشته‌ام تا یک کم تصویر انسان پیدا کنم توی خانه‌، بین دوست‌هایم، توی کارم. نه سال لعنتی گذشته و همه‌ی آن چیزها تمام شده است. من از دبیرستان رفتم و چند روز از شروع پیش‌دانشگاهی نگذشته بود که سدریک را کشف کردم یا... یا همان‌طور که خودش همیشه می‌گفت او من را تور زد. چه تور زدنی. دست من را گرفت از وسط آن منجلاب پرت کرد توی دست‌های خودش با یک چیز تازه‌یی به اسم عشق، یک چیز مرموز، مرطوب و لیز که بین انگشت‌های ما هفت سال خندید تا
...
امروز صبح وقتی اراجیف آن آدم عوضی بی نام و نشان هموفوبیک را می‌خواندم، توی ذهنم گفتم چه فرقی می‌کند؟ چه فرقی می‌کند. اما ساکت شدم یک دفعه. یک سکوت مزخرف گند همه چیز را پر کرد. بعد صورت‌های آدم‌ها یادم آمد. بعد آن سال‌ها یادم آمد. بعد همه چیز ناامن شد. بعد من ترسیده بودم. الان شب شده است. الان ساعت یک صبح است. فکر کن، دارم مریم دی ‌جی‌ گوش می‌کنم، آدم باید چقدر بدبخت باشد مریم دی جی زده باشد ریپیت پخش شود. فردا باید بیدار شوم کار کنم، بببینم عصر می‌توانم بروم یک جلسه‌ یا نه،‌ شب مهمانی خانوادگی است. امروز گند بود. رفتم مثل همه‌ی وقت‌هایی که حالم خوب نیست خراب شدم جلوی کامپیوتر و هی کتاب دانلوود کردم تا خوش‌اخلاق شوم. کلی کتاب خوب ریختم توی حلقوم کامپیوترم. تعداد کتاب‌های آرشیو گ‌ی‌ام را رساندم به هفتاد و چهار جلد و چه کتاب‌های محشری است، همه‌شان دزدی،‌ همه‌شان تازه چاپ شده،‌ همه‌شان پسرانه. امشب نشستم دو قسمت پشت سر هم از کوییر از فولکز نگاه کردم و آخری‌اش همانی بود که با هم دیده بودیم و من خواب‌آلو بودم و سرم را گذاشته روی شانه‌ی تو و... و حالا میانه‌ی تابستان است. فقط سه ماه گذشته است. من استعداد خودویران‌گری دارم. استعداد پرت کردن همه‌ی چیزهای خوب به بیرون. استعداد گه بودن، سگ بودن، الاغ بودن
...
باید می‌نوشتم، باید یک مشت فحش می‌دادم به خودم و زمین و زمان و همه‌ی چیزهای دیگر، مگرنه امشب خوابی وجود نداشت

7 comments:

  1. بخوابی خوب میشی

    ReplyDelete
  2. andre'2:54 AM

    http://www.youtube.com/watch?v=uhpRRZ2qEIk

    همممم
    خیلی فرق می کنه
    حداقل برای خودت
    خیلی ها ممکنه نفهمن اما این که خودتی و در عین حال خیلی ها خودشون نیستن
    خیلی ها این استعداد رو ندارن
    حتی اگه فقط اینهایی باشه که گفتی.
    برای همین فحشتو بده و به جایی ات هم نباشه. همه این توانو ندارن که عوض شن. تا ابد گه می مونن.

    ReplyDelete
  3. بیخود کرده که به این گربه ی ملوس ما خندیده
    بگو کی بوده تا خودم شناسنامه ی باطل شده اش رو تحویلت بدم!
    کلا از این آدم های عوضی زیاد پیدا میشن
    با فکر کردن به این مسائل جز این که زندگی آدم تلخ شود چیزی درست نمی شود
    به نظر من که حرف های این آدم ه9ا را مستقیم رو تخمت دایورت کن

    ReplyDelete
  4. قوی باش ..
    قوی باش پسر ..

    ReplyDelete
  5. همه یک دوران خاکستری دارن که تا احوالشون بد میشه می افتن توش
    باید ازش خنده بسازی و بهش بخندی که یادآوریش دیگه تلخ نباشه

    ReplyDelete
  6. وا چرا اینجوری شدی یه دفعه؟ پریود شدی پسرم؟! خب، خوب میشی... از اواسط پست قبلی مشخص بود که در تو تحولاتی داره اتفاق می افته!

    ReplyDelete
  7. منحنی شور1:52 AM

    خوشحالم کردی سر زدی ...اینو جدی میگم ..
    یه جوریی هستی تو که تلخی کشیدی و می فهمی ..
    میدونم قوی هستی ... مثل تو بودن و احساسات تو رو داشتن شهامت میخواد ..
    تو از زیرش در نرفتی و من از همین خوشم میاد آقای مترجم ..

    ReplyDelete