پسری به نام پ: زجر ماه اولشه. بعد تب میکنی. بعد مریض میشی. بعد ... بعد میمیری
…
سدریک، بعد از فرو ریختن تو، من همه چیز را فرو ریختم. بعد از تو، من فراموش کردم خودم را. زندگیام را. آدمهایم را. وجود داشتنمام را. بعد از تو، دستهای من چیزی کم داشت. روح من چیزی کم داشت. بعد از تو من تب کردم و تب توی بدنم ماند. بعد از تو من یادم رفت. بعد از تو من ... من ... من یعنی چی؟ سدریک، بعد از تو روح من از من گریخت. و من تنهاییهایم را فوت کردم به باد. و باد من را با خودش هیچ جایی نبرد. من سنگین بودم. من تنها بودم. من وحشتزده بودم. من ... من کجا ماندم؟ تو که رفتی چشمهایم دیگر نمیدید. تو که رفتی ... تنها یک صدا توی گوش من بود ... آخرین خواستهیی که داشتی ... سدریک، تو که رفتی، فقط تنها خواستهات ماند، و من تحمل دستهای هیچ کسی را نداشتم. هیچ کسی را نداشتم. هیچی نداشتم. سدریک بعد از فرو ریختن تو، همه چیز من فرو ریخت. خیلی بد فرو ریخت ... و تو حتا صدایش را هم نشنیدی. تو حتا ندیدی من نبودم. ندیدی من از من رفته بود. تو حتا نفهمیدی که من را من آتش زده بود. تو تبام را ندیدی. تو من را ندیدی. تو دیگر نمیدیدی. تو من را نمیدیدی. تو ... سدریک، دلم تنگ شده است. دلم برای تمام کسانی که بودند و حالا مردهاند تنگ شده است. و تو که یادت هست، من چقدر زود گریهام میگرفت. من چقدر زود میلرزیدیم. تو که هنوز باید یک چیزهایی یادت مانده باشد ... من ... من
…
پسری به نام پ: زجر ماه اولشه. بعد تب میکنی. بعد مریض میشی. بعد ... بعد میمیری
No comments:
Post a Comment