از بین اون دیوارهای لعنتی که اومدم بیرون انگار واقعا دارم بهار را حس میکنم. هشت ماه است که توی فصل بهارم (هه، همهی ایران یخ زده بود و من توی فصل بهار بودم، دلتهاتون بسوزه!) دارم نفس میکشم. شهرهای بزرگ داره بهم حال میده. خیابانهای شلوغ عشقه. موسیقی انگلیسی و داد و هوارهای فارسی را حاله. میدونی، از بین اون دیوارهای کوفتی پادگان و تمام احمقهایی که دلشون به سلام نظامی و خبردار ایستادن خوشه اومدم بیرون – حالا شده برای بیست و چهار روز – و چقدر همه چیز آرومه. کاش کامپی درست بود. نمیدانم چرا بلاگر را باز نمیکند. میخواهم دست به دامن کافی نت بشوم تا این پست و پست قبلی را بگذارم روی نت
...
این وبلاگ قولی دیگه مرتب آپ میشه. خوب، ساده است: دوست پسر جدیدم اینجا را میخونه و من که بروم اون ور کوهها که نمیگذارم فقط صدام بمونه از پشت تلفن که حالا روزی مگه چند دقیقه میشود حرف زد وقتی دقیقهای صد تومان باید پول پاش بدهی؟ اینجا را مرتبتر آپ میکنم که بداند همیشه به یادش هستم. این وبلاگ برای همیشه هست. چون پسرهی چشم عسلی و خوشمزهی من اینجا اومده کنارم و دارم دوباره کلی لبخند میزنم بعد از این همه مدت
...
هی پسره، وایسا
وایسا هنوز کلی حرف مونده
برمیگردی لبخند میزنی توی این صورت نازات و چشمهات برق میزنه
هی؛ وایسا
...
میایستی، دارم این چیز و آن چیز را نشانات میدهم توی اتاق – به افتخار ورود تو یک کم ظاهر انسانی به خود گرفته و یک کم مرتب شده – که یک دفعه میپری بغلام میکنی، میگویی این برای دیروز و محکم بوسمام میکنی، و میگویی این برای امروز و محکم بوسام میکنی و من فقط فرصت میکنم دستهایم دورت حلقه بزنه. میدونی ... با اون قیافهی آرومات از دور که آمدی – آن اولین بار – تو دلم گفتم از دیوار راست میره بالا. با اون قیافهی آرومات از دیوار راست میری بالا
...
میدونی
فکر میکنم بدجوری دارم عاشقات میشوم
میدونی
میآیی دست هم رو بگیریم و کلی تو خط زمان بدو بدو برویم؟
...
این هم بوس امروز توچولو
...
این وبلاگ قولی دیگه مرتب آپ میشه. خوب، ساده است: دوست پسر جدیدم اینجا را میخونه و من که بروم اون ور کوهها که نمیگذارم فقط صدام بمونه از پشت تلفن که حالا روزی مگه چند دقیقه میشود حرف زد وقتی دقیقهای صد تومان باید پول پاش بدهی؟ اینجا را مرتبتر آپ میکنم که بداند همیشه به یادش هستم. این وبلاگ برای همیشه هست. چون پسرهی چشم عسلی و خوشمزهی من اینجا اومده کنارم و دارم دوباره کلی لبخند میزنم بعد از این همه مدت
...
هی پسره، وایسا
وایسا هنوز کلی حرف مونده
برمیگردی لبخند میزنی توی این صورت نازات و چشمهات برق میزنه
هی؛ وایسا
...
میایستی، دارم این چیز و آن چیز را نشانات میدهم توی اتاق – به افتخار ورود تو یک کم ظاهر انسانی به خود گرفته و یک کم مرتب شده – که یک دفعه میپری بغلام میکنی، میگویی این برای دیروز و محکم بوسمام میکنی، و میگویی این برای امروز و محکم بوسام میکنی و من فقط فرصت میکنم دستهایم دورت حلقه بزنه. میدونی ... با اون قیافهی آرومات از دور که آمدی – آن اولین بار – تو دلم گفتم از دیوار راست میره بالا. با اون قیافهی آرومات از دیوار راست میری بالا
...
میدونی
فکر میکنم بدجوری دارم عاشقات میشوم
میدونی
میآیی دست هم رو بگیریم و کلی تو خط زمان بدو بدو برویم؟
...
این هم بوس امروز توچولو
avalin comment az mane ..chon ba hamatun fargh mikonam.....midone dustesh daram faghat kafiye cheshma sho bebande.....mach
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteاومدم كه از همينجا هم يه سلامي بدم
پست آخرم تا اطلاع ثانوي
به افتخار توس
Besyaar khosh halam ,Eyshetan modam ! Hamin Pesarhayeh khob.
ReplyDeleteفعلا اینُ برا امروزم خوندم
ReplyDelete