برای پژمان، که این روزها مثل همیشه تنهاست
آواره
کنار خیابان
گربه با دست شکسته
درد توی صورتش دویده
وحشت توی چشمهای کوچک خاکستریاش گره خورده
ترسیده
چی شده؟
لرزان
چی میشود؟
تنها
زیر یک ماشین
یک وقتی
حرکت خواهد کرد
تنها
توی خیابان
تنهایی خیره به یک نقطه
گربه با دست شکسته
گوشهی یک خیابان
شلوغ
آدمهایی
همیشه رد میشوند
هیچوقت
کسی
نگاه
نمیکند
کسی دیگر
دارد
میلرزد
میو
میو
گربه با دست شکسته
زیر لب
درد
کسی نفهمد
ترس
کسی نبیند
گربه با دست شکسته
تنهاست
میداند
کسی بفهمد
مرده است
تنهاست
توی تاریکی
توی روشنایی
بین آدمها
دور از آدمها
نزدیک آدمها
تنهاست
یک خیابان
پر از آدمهایی
نمیبینند
نمیشنوند
میو
میو
مگر چند بار دیگر؟
میو
میو
گربه با دست شکسته
کنار خیابان
تنهایی
باید بپرسم از خورشید
ReplyDeleteحتمن روزی می پرسم
از آن بالا هم معلوم است؟
که می داند
جز خورشید
خوب نگاه کن
از آن بالا هم معلو است آیا؟
چشم گرد کن حضرت خورشید
از آن بالا هم معلوم است؟
تنهایی هزار ساله ام را می گویم
که می داند
جز او
-----------
وقتی یک گربه برای گربه ای دیگر بنویسد
معلوم است که حتا ماهی هم تحت تاثیر قرار می گیرد
شعر بد است اگر شعر است
ReplyDelete