از خواب پریدم. توی خواب بود که تلفن همراه زنگ زد و تو بودی پشت خط و با هم حرف زدیم و چقدر آرام بودی. هوا نیمتاریک صبح بود. غلت زدم و سردردم آرام شده بود از دیشب که نیمهشب گیج و ناآرام رسیده بودم و هیجان زده از برفی که سرتاسر تهران را پوشانده بود و سینما آزادی و اکران فیلم دوستم. فیلمی که از همان اولهایش دورادور میدیدم دارد ساخته میشود و حالا اکران شده بود و چقدر راضی بودم از چیزی که دیده بودم و شب با کارگردان و دوستم و دو تا هنرپیشه ول خیابانهای مرکزی شهر بودیم و نزدیک نیمه شب جلوی یک آژانس پیاده شده بودم و تا خانه با راننده تاکسی دوست شده بودم. هوا چقدر خوب بود. برف باریده بود در شهر و هوا پاکتر بود. از خواب پریدم. مسکن اثر کرده بود. سرم درد نداشت. به مغزم فشار آوردم چی شده بود. خواب تو را دیده بودم. خواب دیده بودم که زنگ زدی و با هم داشتیم حرف میزدیم. یک لحظه مغزم پرید توی دویست و شش قرمز رنگ، وقتی از توی لیست جشنواره داشتم برنامهی اکران فردا را نگاه میکردم. فردا پنجشنبه بود. هفدهم بهمن ماه بود. امروز فردا بود. من بیدار شده بودم. هوا نیمتاریک بود. سدریک همیشه میگفتی مگر میشود یک شانزده بهمن ماه عادی و معمولی بیاید و رد شود؟ شانزدهم بهمن ماه رد شد و من در تهران بودم و غرق بودم و برف باریده بود و ... و شانزدهم بهمن ماه غیرعادی و غیرمعمولی رد شده بود. هشت سال کامل شده بود که من تو را میشناختم. که تو من را میشناختی. که ما، ما بودیم. صبح بود. جایی بودم در شرق تهران. جایی گیج خواب. دلم هیچ چیز خاصی نمیخواست. دو ساعت بعد که دوست بیدار شد. وقتی حرف زدیم و من یک کم گریهام گرفته بود، گفتم مواظب باش من امروز گند نزنم. پنجشنبه بود، شب مهمان داشتیم، یک عالمه مهمان
از دفتر نشر که بیرون آمدم گفتی انقلاب هستی. همدیگر را پیدا کردیم و توی کتابفروشیها گشتیم دنبال یک کتاب عرفانی از سهروردی که تو میخواستی و برگشتیم خانه و من توی راه یک کم شیرینی گرفتم، از آنهایی که دوست دارم، ساده و کم شکر. سیگار گرفتیم و مجله و حرف زدیم و برف میبارید و سیگار مزه کردیم و برگشتیم خانه و خودمان را مهمان کردیم به یک نصفه لیوان شراب محشر سرخ و حرف زدیم و من گیج بودم و سعی میکردم به هیچی تو فکر نکنم سدریک و سعی میکردم فکر کنم فقط به فلسفه و سر جورج فریزر و حرفهایی که بود و اینکه ایران دخت، مجلهی جدید قوچانی چطور است و هفتهنامهی مردم و جامعه چطور است و حرفها و حرفها و رفتیم خرید و آمدم و سالاد درست کردم، اصلاح کردم، لباس عوض کردم، موهایم را با ژل خیس و کرم زدم و افترشیو زده بودم و کرم لب زدم و آمدم پایین. تا چهار صبح یک رامتین خوب بودم که فقط خیلی بیشتر از حدش سیگار کشید و بیشتر از آنچیزی که باید مست کرد و تا چهار صبح فکر نمیکردم و بازی کردیم و خندیدیم و حرف زدیم و همه چیز خیلی خوب بود. فقط نتوانستم یک قدم هم برقصم. نتوانستم معمولی باشم. سیگار خوب بود. مشروب خوب بود. گیج خوردن خوب بود. بحث کردن خوب بود. خندیدن به جوکها و شوخیها خوب بود. همه چیز خوب بود. زیاد نخوابیدیم. صبح بیدار شدم و به چشمهای تو نگاه کردم که کنارم بودی. و فکر کردم دیشب، وقتی سر بر شانهی هم خوابیده بودیم، من تنهاتر بودم، یا تو
بعد از تمام این سالها برگشتم و به خودم نگاه کردم، به پسری که اضافه وزن پیدا کرده باز و گیج است و سرش چقدر شلوغ است و چقدر گیج. بعد از تمام این سالها شنبه است باز. بهمن است باز. من به هیچ چیزی فکر نمیکنم. کرج برف میبارد. کتاب میخوانم. مینویسم. ادیت میکنم. سردردام دارد با مسکن کدئین خوب میشود. موسیقی خوب است. ماهواره قطع است، نمیدانم چرا. حوصله ندارم بدانم چرا. بعد از این همه سال سدریک، هنوز نشستهام و زندگی را نگاه میکنم. و رهام چقدر راست میگفت، که حتا روزها هم باور نمیکند من بیدار باشم. چقدر راست میگفت احسان وقتی برایم اساماس زد پیشی بد من چطور است؟ چقدر راست میگوید هوا، وقتی برف میبارد. و من رویا میبینم و رویا میبافم و فکر میکنم چیزی عوض میشود. فکر میکنم چیزی عوض میشود
ما را اعدام کردنند
ReplyDeleteصبحی پاک
دور از ابر های سیاه
همانگونه که جوزف ک اعدام شد
بی هیچ دلیل
ما را اعدام کردنند
چون قهوه را همیشه تلخ می خواستیم و موسیقی را همیشه بتهون
ما را اعدام کردنند
همچون دوست ریموند کارور
که زیادی شورش را درآورده بود
و فقط زیادی شورش را درآورده بود
ما را اعدام کردند دوست عزیز
چون قهوه را تلخ می خواستیم و
موسیقی را بتهون!
وای اینجا چقد خوبه
ReplyDeleteشعر خوب، نوشته خوب، هوای خوب
و دردهای دلهره آور رامتین
سلام و خسته نباشید.یه خواهش دارم و اون اینکه یه کم سایز فونت نوشته هات رو بزرگتر کن.همیشه بهت سر میزنم و نوشته های شما رو میخونم
ReplyDeletewww.eshaareh.bloghaa.com
سلام مرد.
ReplyDeleteخوشحالم که حتی برای چند دقیقه ای تونستم مطالبت رو بخونم و از زندگی فارغ بشم.
یه تشکر بهت مدیونم
همین×