Sunday, July 27, 2008

طناب کشی

صداها توی سرم می دوند. لگد می زنند به این ور و آن ور. دارند فوتبال بازی می کنند. سرم دارد می ترکد. چند تا خاطره هستند؟ خدا می داند. همه دارند بلندبلند خودشان را برای بقیه تعریف می کنند و می دوند و داد وقال راه می اندازند. سعی می کنم تمرکز کنم روی زمان، که دارد می گذرد، ومکان، که بفهمم کجا هستم، (مگر می گذراند؟ با این همه تپ تپ دویدن شان، اون هم پا برهنه، وسط مغز گرم و تپنده ی من،) سعی می کنم تمرکز کنم روی خطوطی که می خوانم، سعی می کنم حواسم باشد وقتی تشنه ام شد، بروم آب بخورم. خسته ام. چشم هایم گود افتاده. می خوابم و بیدار می شوم وهیچ. هیچ
* * *
به دیوار نگاه می کنم. چیزی می گویم. می خندی. دلم می گیرد. داری حرف میزنی. نمی فهمی من گریه ام گرفته. دستت روی قلبم است ونمی فهمی بهم ریخته ام. یعنی پوست لخت هم احساسات را منتقل نمی کند؟ صورتم را می بوسی و چشم هایم را نمی بینی وقطره های اشک را. چیزی گم شده. یک جایی درونم چیزی گم شده. مثل یک مشت خرده شیشه که توی کیسه یی از پوست ولو باشد، این طرف وآن طرف می خزم. حوصله ندارم. حتا حوصله ی یک بدن گرم و چسبناک، و آرامش یک اتاق، و یک پنجره یتاریک. توی گوش ت زمزمه می کنم: می ترسم. یک چیز عجیبی همین جاها هست. یک چیز عجیب و ترسناک
* * *
شب ها بچه ها حرف جن پیش می کشند و روح. پشت مرکز، کنار دریاچه ی خشک شده، ظاهرا جن دیده شده. اولین بار خودم دیدم. یعنی شنیدم. صدای حرف زدن می آمد و هیچ کسی نبود. حالا هرکسی یک داستانی تعریف می کند. یکی از بچه ها می گوید جن است. یکی از بچه ها هار شده و ریپ می زند و لگد می زند به سقف و دیوار و فریاد می زند. نصف شب است. نفهمیدم کی خواب مان برد. یک وقتی از خواب می پرم که تاریک است وهوای کولری اتاق را خنک نگه داشته. همه خواب، حس می کنم چیزی توی اتاق است. می ترسم. غلت می خورم و رو بهدیوار چشم هایم را میبندم. توی دلم می گویم پیش من نیا. پیش من نیا
* * *
دلم اتاق خواب خودم را می خواهد
نیم تاریک
پیش کتاب ها وکاغذها و کامپیوتر وموبایل خودم
بدون لباس نظامی
بدون نیاز به دیدن آدم های دیگر
و یک لیوان قهوه ی نیم گرم
و موسیقی ملایم بریتانیایی
و نگاه خیره به دیوار
و تلفنی که زنگ می زند
یک دوست آن سوی خط
یک صدای گرم
و لبخندی بر لب
چقدر چیز های ساده وقدیمی
این روزها این قدر بد
روی قلبم فشار می آورند
آرزوهای ساده ی دور
خیلی دور
...

5 comments:

  1. Anonymous9:42 AM

    aakh..chiz haye sade va ghadimi...
    khaterati ke mesle jen haye sheytune koochooloo adam ro tanha nemizaran...

    ReplyDelete
  2. Anonymous12:49 PM

    چه صمیمی

    ReplyDelete
  3. Anonymous7:21 PM

    حالا اگه جن ها مذکر باشن مهم نیست
    :D

    ReplyDelete
  4. Anonymous2:04 AM

    نترس
    تا
    صبح
    چیزی
    نمونده
    ،
    پسر

    ReplyDelete
  5. Anonymous1:05 PM

    salam aziz mikhastam azatoon ejaze begiram agar ejaze bedid vaghti ke blogetoono UP mikonid linke roozane too blogam bezaram baraye etela resani mo´ntazere javabetoon hastam

    ba za ham mamnoon

    andranic

    ReplyDelete