با من برقص
بعضیوقتها که شب
سایهاش را روی ساحل غلت میدهد
و هوا یک جوری شیرین است
مثل طعم یک بوسه
با من برقص
من
دستهایم را میاندازم بین دستهای تو
چشمهایم را میبندم
موهایم را ول میکنم
در باد سَُر بخورند
نگاهم را
از پشت پلکهای بسته
میدوزم
میان نفسهای
گرم و قوی بدن عضلانی تو
و بدن تو
محکم
محکمتر
من را در خودش
محو
محو
میکند
تا سکوتی
در میان ساحل
سوال: وقتی یک نفر هست که اگر زودتر برگردید پادگان و بخوابید و بعد بدترین سردرد دو سال گذشته بیاید سراغتان که تمام وجودتان بهم بریزد، و فردا صبحش روی موبایلتان سی و سه تا میس کال باشد که نگرانات بودم، نباید لبخند بزنید؟ من خنگم. درست نمیدانم ما با هم بهم زدیم یا نه. فعلا که هر شب صحبت میکنیم. هر شب بهم حسودی میکند. هر شب میخندیم. هنوز نگرانیهایم را بغل میکند میخوابد. گیج بودنهایم را. تنهاییهای شور مزهام. موجهای ساحل که تنها مینشنیم کنارشان و با هم گوش میکنیم، موجها میکوبند، موجها میکوبند
بعضیوقتها که شب
سایهاش را روی ساحل غلت میدهد
و هوا یک جوری شیرین است
مثل طعم یک بوسه
با من برقص
من
دستهایم را میاندازم بین دستهای تو
چشمهایم را میبندم
موهایم را ول میکنم
در باد سَُر بخورند
نگاهم را
از پشت پلکهای بسته
میدوزم
میان نفسهای
گرم و قوی بدن عضلانی تو
و بدن تو
محکم
محکمتر
من را در خودش
محو
محو
میکند
تا سکوتی
در میان ساحل
سوال: وقتی یک نفر هست که اگر زودتر برگردید پادگان و بخوابید و بعد بدترین سردرد دو سال گذشته بیاید سراغتان که تمام وجودتان بهم بریزد، و فردا صبحش روی موبایلتان سی و سه تا میس کال باشد که نگرانات بودم، نباید لبخند بزنید؟ من خنگم. درست نمیدانم ما با هم بهم زدیم یا نه. فعلا که هر شب صحبت میکنیم. هر شب بهم حسودی میکند. هر شب میخندیم. هنوز نگرانیهایم را بغل میکند میخوابد. گیج بودنهایم را. تنهاییهای شور مزهام. موجهای ساحل که تنها مینشنیم کنارشان و با هم گوش میکنیم، موجها میکوبند، موجها میکوبند
مثه احمد محمود توی داستان یک شهر.
ReplyDeleteحمید پرنیان
بابا اینقد گریه مو در نیار
ReplyDeleteفاروق
تو خیلی ما رو دوست داری و ما هم تو رو خیلی بیشتر دوست داریم . براده ها
ReplyDelete