Tuesday, September 09, 2008

درخت ِ خاطره ها

هوووم
چشمم زدی
اینجا بلاگر باز نمی شه
بچه ی بد
فکر کنم تایپ کنم میل کنم خودت بگذاری توی نت
ها
چی می گویی؟
...
ببین
این پست را بگذار توی وبلاگ من
می روی به

bad
username: ramtiin
pass: ?

عکس یک درخت گنده هم برایم بگذار
مرسی
بوسی
رامی خنگول

.
.
.
درخت ِ خاطره ها

ما سه تا دوست بودیم، مشهد بودیم، یک سال و خورده یی پیش بود، ما سه تا دوست بودیم که توی یکی از کوچه های نزدیک سجاد قدم می زدیم، آقای سفید داشت خودش را آماده می کرد که برگردد کرج، برود توی دنیای نقاشی های خودش، کتاب ها و فیلم ها و دانشگاه و هر چیز دیگری که مال خودش بود، مثل کلکسیون پسرهایش. آقای خاکستری می خواست برود سربازی. آقای آبی ارشد قبول شده بود. قرار بود از مشهد برویم، هر سه تای مان

آقای خاکستری چیز زیادی با خودش نمی برد. لباس ها، موبایل، کاغذ برای یادداشت کردن. آقای سفید هم یک ساک کوچک بیشتر نداشت. آقای آبی توی فکر بود. بیشتر وسایلش را می خواست ببرد. یعنی کتاب ها، سی دی های موسیقی؛ آرشیو فیلم، تمام هدیه ها، و البته تمام کلکسیون های توشله های شیشه یی خوشگل و ناز. آقای آبی یک گونی دفترچه خاطرات داشت. خاطرات را نمی خواست. مال گذشته بود. آقای خاکستری گفت بدهد به او. برایش نگه می دارد. قول می دهد نخواند. فقط نگه بدارد. آقای خاکستری معتقد بود که این دفترچه ها حاوی بخش مهمی از تاریخ جی مدرن ایران است و باید حفظ شوند

آقای آبی قبول نکرد. گفت از کجا معلوم بعدن از رویش یک رمان ننویسد؟ خوب. راست می گفت. آقای خاکستری ویار نوشتن داشت. هر چیزی را می نوشت. قلم ش مثل یک شتر مرغ گنده بود که آرام و قرار نداشت

آقای خاکستری گفت: هوووم

بعد حرف این شد که آقای آبی می خواهد دفترچه هایش را چال کند

آقای سفید گفت: آره، سال بعد هم توی بهار، اون جا یک درخت خاطره سبز می شود، میوه هایش هم دفترچه خاطرات هستند

و سه نفری خندیدم

* * *

درخت خاطره یک درخت بزرگ است از تیره ی گلابی. سایه ی خیلی خوبی دارد. ولی باید مواظب بود. توی شاخه های این درخت پر از مار است. مارها محو و مست بوی برگ های درخت می شوند. در مناطق گرمسیری، در میان جنگل های انبوه می روید. میوه های گنده ی طلایی رنگ دارد، به شکل گلابی. اما درون شان لایه لایه است، مثل برگ. هر لایه یک طعم به خصوص دارد. بعضی لایه ها سمی هستند. می گویند خوردن بیش از حد میوه ی این درخت موجب جنون می شود. از گونه های در حال انقراض ... تلخیص شده از دانش نامه ی بریتانیکا

* * *

آقای آبی تهران است. آقای سفید یا کرج است یا تهران. آقای خاکستری جنوب است. آقای خاکستری توی یک سال گذشته دوازده کیلو وزن کم کرده، لباس هایش برایش گشاد شده اند. می خواهد برود سفر و می خواهد یک جین تازه بخرد. ترجیح می دهد تی شرت های سایز مدیوم بپوشد، یک کم برایش تنگ هستند، اما خوشگلش می کنند

درخت خاطره می گویند تازه جوانه زده. مطمئن نیستیم توی هوای مشهد میوه بدهد. می گویند که فقط درخت هایی که بالای یک صخزه، رو به دریا باشند، میوه خواهند داد. البته می گویند طوطی های گنده هم در این زمینه نقش دارند. شاید هم میمون ها نقش داشته باشند

* * *

چیز اول: براده ها، پست اول، درباره ی درخت. یعنی من خیلی حسودم
چیز دوم: چرا سرماخورده گی من خوب نمی شود
چیز سوم: چرا شماها همه چیز را جدی می گیرید؟ مثل پست قبلی این وبلاگ. میو میو
چیز چهارم: خوابم می یاد. کی می یاد بغلم کنه؟ من خیلی لوسم
.
درباره عكس
oak Tree in Winter at Lacock Abbey Salt print from a calotype negative, early 1840s. 19.5 x 16.6 cm. From the negative in the FTM, LA3065. Schaaf 1981

8 comments:

  1. Anonymous11:03 AM

    مرسی رامی جان ... از فضایی که خلق کردی لذت بردم ... فکر می کنم خاطره ها رو اگه نکاری هم خودشون دست به کار می شن ... مثل گرده افشانی ... یه روز که دفترچه ی خاطرات رو باز کنی ... یا حتی فقط تو ذهنت یه خاطره رو مرور کنی ، بادهای موسمی ِدیوانه میان و گرده ی خاطره ها رو با خودشون می برن ... بعدش اگه جایی کسی یا چیزی باشه که تو اون خاطره باهات مشترک باشه و اگه بلد باشه که به اون خاطره فکر کنه شاید باد گرده ی اون خاطره رو هم بیاره ... شاید یه روز یه جا یه درخت از آبستن شدن این گرده ها به دنیا بیاد ... با میوه های زیاد ... با مارهای زیاد
    شاید
    یه روز
    یه جا

    ReplyDelete
  2. سلام آقای خاکستری
    آمدم خدمت‌تان عرض کنم در تهران - و بلکه بسیاری دیگر از شهرها غیر از مشهد - نمی‌گویند توشله، و اصلا هم نمی‌دانند که توشله همان تیله است
    ضمنا در مورد این که درخت خاطره‌ها از تیره‌ی گلابی است و در مورد جنون کاملا موافق‌ام
    ضمن این که هرچقدر بیشتر این درخت را آب بدهی بزرگ‌تر می‌شود
    باقی بقای‌ات

    ReplyDelete
  3. سلام خیلی ممنون به وبلاگم سر زدی و نظر گذاشتی خیلی خوشحال میشم اگر اجازه بدی لینک وبلاگتو بذارم. از نوشته هات خیلی خوشم اومد. ممنون

    ReplyDelete
  4. Anonymous12:55 AM

    من چه رنگی یَم؟

    ReplyDelete
  5. برای لینک دادن باید اجازه خواست؟
    من بی اجازه همینجور گذاشته م

    ReplyDelete
  6. Anonymous9:25 AM

    تو چرا همه اش خواب ات میاد؟
    بوس و بغل
    :)

    ReplyDelete
  7. che derakhte ghashangi , midooni ke cheghadr doostet daaram ?

    ReplyDelete