این پست اینقدر خصوصی است که همهتان میتواند با چشمهایی باز بخوانیدش. هه
.......
توله گرگ سفید پشت گوشی موبایل دست گذاشت روی یکی از قانونهای قدیمی گربهگرگی خودمان. یادم آورد که هر گربهگرگی که تا تولد 27 سالگیاش شوهر نکرده باشد، ترشیده و روی دست بقیه مانده و بقیهي گرگها باید برای بقیهی عمر جمعاش بکنند و گربه هر چقدر هم میو میو بکند به کیر کسی هم نیست. بعد هم اضافه کردند که مساله پیدا کردن شوهر برای من نیست، مساله این است که من شوهر را تکه پاره نکنم که نماند و برود. من تخصص شوهرپراکنی دارم. یعنی شوهر دستم میآید و بعد حداکثر چند هفته پرت شده توی کوچه و من هم پشت سرش فحش میدهم، خِرررررر و پنجولیاش میکنم
البته من که میدانم همهی این شر ِ شوهر از دست این ننه رهام من بلند شد که رفت شوهر کرد؛ و شوهرش حتا بابای من هم نبود، و یکی از توی دانشگاه بلند کرد، و این نکبت شوهر را انداخت توی فامیل. خیر نبینی ننه. بعدش هم این دختر خالهی گرگ من رفت شوهر کرد و نمیدانم چه جوری کار به جایی رسیده که خاله باربد نازنین من داشت از شوهر حرف میزد. اوی. اوف. پیف. نمیفهمم چرا باید آدم زندگی ولگرد و خوب و آرام و منطقی و با پسر خودش را رها بکند و به این رفتارهای هرزهی قرن بیستمی و استریتی دست بزند؟
حالا درست که گربه دستش به گوشت نمیرسید میگفت پیفپیف، ولی هی هی، من شوهر ندارم و تا چند ماه دیگه هم بیست و هفت سالم میشود و بعد شدم ترشیده. البته هنوز تا یایسگی راه دارم که بعد از سی سالگی است. ولی خوب، هووم، فعلا که ولیم و خوشیم و لیس میزنیم
.......
چند هفته پیش یک مهمانی توی یک دهکدهی تفریحی و توی یک باغ خصوصی در حومهی شهر ما بر پا شد. سر بسته به میهمانها گفتند که جشن دوستپسری دو تا شازده است. هزار در هزار مرتبه شکر که من دعوت نشدم. مجلس عروسی دو تا پسر بود و با چه برنامههایی. از خنچه گرفته تا مهریه. فردایش که برای من ماجرا را تعریف کردند، یک چندشی شدم که آن طرفاش را خودم هم ندیده بودم. به دوست سابقام که در مهمانی تا جا داشت خندیده بود گفتم، عزیز دلم، ما را بکشند هم استریت نمیشویم. حالا هر چی از این رفتارها میخواهید بکنید، ماها همان گی هستیم و عوض هم نمیشویم. عروسی هم بگیریم باز هم دهاندریدههای سابق هستیم و بس
.......
البته من آنقدرها که استریتوفوبیا دارم، دچار هازبندوفوبیا نیستم. البته استریتها را آخرش باید ریخت توی جوب. حوصلهات را سر میبرند در حد تیم ملی. اجبارا تحملشان میکنم. ولی هازبند یک چیز نایابی است مثل پسر باکره. اگر شما یک پسر باکرهی بالای شانزده سال توی کل دنیا پیدا کردید، و پسر هم یعنی گی، من هم یک شوهر پیدا میکنم و پایش میمانم. این خط این هم نشان
ولی من واقعا نمیفهمم چرا آدم باید یکی را چنگ بزند توی زندگی خودش و بعد هم هی به زور کتک و عشق و سکس نگهش بدارد و بگوید این مال منه؟ همین دوست سابق من، مثلا دوستپسر داشت و لابد هنوز هم دارد. ولی خوب دوستپسرش دروغ میگفت، همهاش دعوا میکرد و مرتب هم خیانت میکرد. این ابله هم مینشست توی خانه زار میزد. احمق که هست، توی این شکی نیست، ولی در این حد؟ خوب چرا نمیرفت زندگی بکند و اینقدر خفت و خواری نکشد؟ من نمیفهمم. لابد نمیفهمم که امسال چند تا شازده گل خوب را انداختم توی جوب
.......
در هر صورت بهار سال آینده علاوه بر جشن تولد، جشن ترشیدگی هم خواهم گرفت. اوکی دختر خاله؟ حالا تو مراحل ترشیدگی را برایم رصد میکنی و توی دلت جشن گرفتی که من سعی کردهام تا ترشیدگی را دور بزنم، ولی عزیز دلم، آخرسر هم ور ِ دل خودت ماندم تا پنجولیام بکنی. هیهیهی
من یه پسر باکره بالای شونزده سال پیدا کردم و پاش هم موندم!
ReplyDeletePesare bakere ! Ay... Yani taze bayad behesh anatomi dars bedi ?
ReplyDeleteبهبهد خوب الان که باکره نیست دیگه
ReplyDeleteنه نارنجه
قرار نیست من باکره را آناتومی درس بدهم
قراره اگه چنین چیزی بود من تعصب هایم را کنار بگذارم و شوهر بگیرم
همینه دیگه
مییییییییییییو
Albate age pirezanaye adabiyat dast az saret bardaran.
ReplyDelete