Wednesday, October 28, 2009

در جست‌وجوی زمان از دست رفته


این موش امیدرضا است، یک همستر به نام دکارت. از وقتی دکارت را دیدم، به این باور رسیدم که تنها چیز واقعی توی دنیاست. همه چیز را بو می‌کشد و از من خوش‌اش نمی‌آید. همه‌اش کابوس می‌بیند که من می‌آیم و انبار نان و شیرینی‌اش را می‌خورم. یک بار از خواب بیدار شد و ایستاد رو به صورت من دست‌اش را توی هوا مشت کرد و بعد رفت نان‌هایش را بو کشید و بعد برگشت خوابید. تمام روز را می‌خوابد و شب‌ها همه‌اش می‌رقصد. تنها چیزی است که توی سه هفته‌ی گذشته توانسته من را بخنداند. امیدرضا یک جوری رفتار می‌کند که دکارت مهم نیست، ولی همین تازگی‌ها رفته برایش یک پورن استار خریده، که یک چیزی است توی مایه‌های خداهای باستانی کوه المپ. اسم‌اش شوهر است و می‌گویند کرامات دارد و پرواز می‌کند و جیغ هم می‌کشد. فعلا پورن استار پا نمی‌دهد و با دکارت دعوا دارند. دکارت برنامه ریخته چند روزی به پورن استار غذا ندهد تا پا بدهد، دنیا این جوری است دیگر، همه چیز بر پایه‌ي سکس می‌گردد، حتا بین موش‌ها. شاید حوصله کردم و داستان‌های دکارت را نوشتم. البته از این شایدها توی زندگی زیاد هست، می‌دانید که

2 comments:

  1. قطعاّ(این قطعیت از نظر من هست و از جای دیگه ای سرچشمه نگرفته جز ذهنِ مریضِ من)وقتی بین دکارت و پورن استار یه جایِ کار می لنگه...همون موقع ،زمان بوجود اومدن سوژه ای به نام رابطه هست
    فکر می کنم که رابطه ایجاد بشه
    هر چند پیشگویی هست این فکری که توی خط قبلی کردم
    و پیشگو
    کارش پیشگویی چیزی هست که غیر قابل پیشگویی هست
    قربانت خرمگس
    www.khanghah.wordpress.com

    ReplyDelete
  2. دوست گرامی.. با نوشتن مطلبی در خصوص ترنسکشوالها به دیگران در شناختن و درک آنها کمک کنید تا با هم گامی در جهت مبارزه با ترس و نفرت از ترنسها برداریم.
    روز ترنسفوبیا (29 آبان) را بیاد داشته باشیم.
    با احترام و سپاس

    ReplyDelete