به یک جایی رسیده بودم که فکر میکردم که دیگه حتا نمیخواهی صدای من را بشنوی که روی صفحهی همراه اسم تو نوشته شد. بعد باز رفتی و هوار باری که زنگ زدم و فقط شب سال نو بود که جواب دادی یعنی سال نو شده است ... سال موشها ... سال من. سالی که من در فروردیناش به دنیا آمدم و حالا دوباره موشها دوره افتادهاند اینجا و آنجا را پر بکنند و من ... بگویم دلم گرفته دروغ گفتهام. دلم نگرفته. از اینکه از تمام آن شهرهای بزرگ لعنتی دورم واقعا راضیام. به دلم نشسته. توی این سه ماه آن قدر کار کردهام که خودم هم کف کردهام (حالا باید یادم بیاوری هر باری که یک شعر میگفتم و توی لبهایم را میبوسیدی؟ با لبهای گرم و نفس آتشینات؟ حالا باید یادم بیاوری که نیستی؟) نیستی؟ و من
...
نبودی فاحشه شده بودم. نبودی گفتم به درک. خودم را تسلیم وحشیترین موجودی کردم که میتوانی تصوراش را بکنی. و چه کار کرد؟ حاظر نشد با من سکس داشته باشد. لعنتی ...بعد از ماهها زنگ زده بود حرف بزنیم و چه مانده بود؟ چیزی
مانده
...
این آهنگ محمد اصفهانی را دوست دارم. کوتاه است و زیبا: ... دود شوق برآمد ... تو ساعتی ... ننشستی ... که آتشی بنشانی ... و آه ... این آهنگ زجردار ... این آهنگ که انگار از درون ِ خود ِ من بلند میشود
...
سال نو شده است. من دوباره به خانه برمیگردم. همین روزها برمیگردم و بعد تهران میروم (آن غول شکم گندهی پشمالوی جلقی) و میروم چند روزی توی اتوبانها غرق شوم
خندیدی
بهم خندیدی. گفتم بیایم فقط همدیگر را میبینیم یا کمی بیشتر؟ خندیدی که شاید
...
لعنتی دارم دوباره وبلاگ مینویسم. میدانم که نمیخوانی. میدانم که اصلا این صفحه را نمیخوانی. مینویسم. یک روز ... یک روز شاید برگشتی و گفتی کو؟ این همه سال رفتی و چی؟ بگویم این صفحه را بخوان
...
وبلاگ برای دوست داشتن
http://saayeetariki.blogspot.com/
http://empathema.blogfa.com/
...
نبودی فاحشه شده بودم. نبودی گفتم به درک. خودم را تسلیم وحشیترین موجودی کردم که میتوانی تصوراش را بکنی. و چه کار کرد؟ حاظر نشد با من سکس داشته باشد. لعنتی ...بعد از ماهها زنگ زده بود حرف بزنیم و چه مانده بود؟ چیزی
مانده
...
این آهنگ محمد اصفهانی را دوست دارم. کوتاه است و زیبا: ... دود شوق برآمد ... تو ساعتی ... ننشستی ... که آتشی بنشانی ... و آه ... این آهنگ زجردار ... این آهنگ که انگار از درون ِ خود ِ من بلند میشود
...
سال نو شده است. من دوباره به خانه برمیگردم. همین روزها برمیگردم و بعد تهران میروم (آن غول شکم گندهی پشمالوی جلقی) و میروم چند روزی توی اتوبانها غرق شوم
خندیدی
بهم خندیدی. گفتم بیایم فقط همدیگر را میبینیم یا کمی بیشتر؟ خندیدی که شاید
...
لعنتی دارم دوباره وبلاگ مینویسم. میدانم که نمیخوانی. میدانم که اصلا این صفحه را نمیخوانی. مینویسم. یک روز ... یک روز شاید برگشتی و گفتی کو؟ این همه سال رفتی و چی؟ بگویم این صفحه را بخوان
...
وبلاگ برای دوست داشتن
http://saayeetariki.blogspot.com/
http://empathema.blogfa.com/
بیشتر شبیه آن است که انگار یک هو از خواب پریدم و در بیداری دارم هزیون می بافم!
ReplyDeleteتو هم دلت خوش است ها!
هست؟
نه مطمئنن دل من خوش تر است!
خودم هم خوش ترم!
تو چطوری؟
خوبی؟
نه! مطمئنم این بار باز هم من بهتر از تو ام!!!!
ولش کن سلام را بچسب!
سلام
linkat kardim omidvaram hameh chiz behtar shavad !
ReplyDelete