تحتتاثیر «اینگونه» سروده
و اجرای شاهین نجفی نوشته شده در اول ژانویه 2014
تماشای سوختن تو از فاصلهای نزدیک
در تلالو شمعها، مشروب و آهنگی که میخواهی
در دود سیگار
شبیه درونت جیغ بکشد
و
لبخندزنان باقی ماندن
از فاصلهای نزدیکتر خیره ماندن به
نفسهای به خواب فرو رفتهات
در کودکی گمگشتهات آرام گرفته در
کابوسهای آرام چشمهایت
در لمس آشوبهای زندگیات که ارواح
خستهای بر تخت تاب میخورند
وقتی شعلههایت گر گرفتهاند بر این
خاکستر
وقتی گذاشتهای لبخندهایت را میان لبهایت
ببوسم
و بگویم همهچیز همهچیز طبیعی است
همهچیز
بیاندازه طبیعی است.
همهچیز اشتباه شد وقتی یاد گرفتی در
سکوتات گریه کنی
یاد گرفتی چطور در اشکهایت بخندی
یاد گرفتی همهچیز انباشته شود ته قلبات
ته وجودت ته نگاهات
یاد گرفتی چطور در خندههایت، در جستوخیزهایت،
در قاهقاههایت، در مستیهایت،
در سیگارهایت، در شهوتهایت، در آغوش
تمام ناشناسهای ممکن،
چطور میشود گریههایت را سپرد دست
پسری که پشت سرت ایستاده بود
ایستاده بود تو را به آغوش بکشد و تو
تو فراموشاش کردی گذاشتی سایهاش از
تو رد بشود
گذاشتی خودت از خودت پر بکشد
گذاشتی در فاصلهای نزدیکتر به مرگ
پسرت خیره بمانی
گذاشتی به سوختن و سوختناش، قاهقاه
بخندی
وقتی همهچیز اشتباه شده بود وقتی همهچیز
ویرانه شده بود
وقتی هیچ بر هیچ بند نشده بود
در تلالو شمعها در جیغهای خوانندهای
به زبانهایی دیگر بر صفحه مانیتور
خیره مانده بودی جامی به جامی نواختن
با لبخندی به سلامتی...
با لبخندی گشاد افتاده بر لبها خیره خیره بر تو
تو که تکرار میکنی تاریخ را
کنار میزنی پسرکات را کنار میزنی و
اشتباه میکنی اشتباه میروی
اشتباه و اشتباه و لبخند میزنی
و یاد میگیری بیصدا گریه کنی یاد میگیری
بیاشک بخندی
یاد میگیری در دستهای ناشناسهایت
قایم شوی
یاد میگیری در توحشِ دیگران سراپایت
خسته شود
یاد میگیری چطور میشود در هنگامه
سوختن چشم بست و خوابید
و بوسهای دیگر بر لبهایت
بوسهای دیگر بر نوک انگشتان دست مستات
و از نزدیک نزدیک نزدیکتر خیره ماندن
لبخند زدن سوختن
به خاکستر سوختن گر گرفتن
و کمی نزدیکتر
کمی نزدیکتر
No comments:
Post a Comment