امشب یک دفعه حس کردم که تو حامله شدهیی. یک حس که توی رگهایم رشد میکرد و تا چشمهایم بالا میآمد و به درد میرسید در شقیقههایم. میگرن دارم. برای دومین شب. یک مسکن دراز و سفید با نصف لیوان چای یخ سر کشیدم. شام خوردم. یک لیوان پر دلستر با طعم استوایی بلعیدم. چشمهایم درد دارند. فکر میکنم وقتاش که برسد، تو چه دردی میکشی
به بدنات فکر میکنم. به کمرت که چقدر باریک است. و چقدر لاغری. فکر نمیکنی بچه غذا میخواهد؟ تو خودت هم غذا نمیخوری. فکر میکنم سلولهای بچه توی شکم تو رشد پیدا بکند و بالاخره یک بهانهیی پیدا بشود تا این شکم بالا بیاید
بعد فکر کردم به کتابی که خیلی وقت پیش خوانده بودم، یک نسخهي پانصد صفحهیی از اثری دربارهی حاملگی. همان جا بود که فهمیدم بچه نه ماه تمام چپه توی شکم مادرش است، انگار از پاهایش آویزان و احتمالا انگشت شصتاش را مک میزند و فکرهای فلسفی میکند به جهان که به اندازهی حرکت پاهایش است. و لگد میزند
تو بچه لگد بزند میخواهی ویار بگیری؟ دخترهای روس آوازهای هیجانزده میخوانند. چشمهایم درست نمیبینند. تو ماههای حاملگیات به آخرهایش که نزدیک بشود چه جوری میشوی؟ دست به کمر میگیری و سخت پلهها را بالا میروی؟ یعنی میخواهی سیگار را ترک نکنی و بچهمان معلول باشد؟
فکر میکنم توی ماههای حاملگی چقدر از من دوری. با هواپیما رفتی. از پلههای فرودگاه رفتم پایین. بیرون سالن هوا گرم بود. تاکسی گرفتم و توی خیابانهای خلوت شهر راهی شدیم. توی اتوبان اوج گرفت و به شهر نگاه میکردم گوشهی سمت چپ ماشین و معنایی نداشت. توی اتاق هوا تاریک بود. روی تخت دراز کشیدم و به تو فکر کردم. و تو به من فکر میکردی، به قول خودت به یک تکه سنگ بیاحساس
امشب حس کردم حامله شدی. فکر کردم از کدام سکسمان؟ از همانی که روی زمین بود و آخر شب، وقتی نفسات بند آمد و بعد گفتی بهترین این سفرت بود؟ یا همانی که بعدازظهر من وحشی بودم و تو نمیخواستی و آخرسر متلک انداختی که نمیتواند تا شب صبر بکند. باید یکی از همین دو تا باشد
امشب فکر میکردم تو پسری، ولی چه اهمیتی دارد؟ مگر تو بچهی من و خودت را نمیسازی؟ مگر نتوانستن بین ماها معنا هم میدهد؟ و لبخند زدم و حالا باید بروم یک لیوان دیگر از همان دلستر بخورم. وحشت نکن. خودم را وزن کردم. همان هفتاد و دو کیلو هستم، تازه با لباس، و لاغرتر هم خواهم شد، ولی تو باید غذا بخوری، بچه غذا میخواهد، حاملهیی دیگر، تازه ویار هم میگیری و غر هم میزنی
No comments:
Post a Comment