همین متن معرفی را در وبسایت ایرکو بخوانید
داستان جدا شدن تدریجی جامعه دگرباشان جنسی ایران و درخواستهای پناهجویی و پناهندگی آنان در دیگر سرزمینها را به هزار و یک شکل گوناگون میتوان بیان کرد. رامتین شهرزاد، این مرتبه روایت شخصی خودش از پناهندگی و پناهجویی را در قالب شعر سپید نوشته است.
دفتر شعر «روز از شب گذشته بود، اسمی نداشت،» تازهترین شعرهای اوست که در ترکیه، شهرهای استانبول و دنیزلی و در شهرهای منطقه ونکوور کانادا نگاشته شدهاند. کتاب در مجموع شامل بر ۳۰ شعر است و انتشارات گیلگمیشان آن را در روز ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۶ منتشر میکند. ۹ سال پیش، محمود احمدینژاد، در همین روز به دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک رفت و ادعا کرد در ایران همجنسگرا وجود ندارد. انکاری که همچنان مقامات کشوری ایران به شکلهای گوناگون آن را ادا میکنند.
انکاری که باعث شده تا هویت جنسی و گرایش جنسی و حقوق دگرباشان جنسی از صحبت رسانهها و دانشگاهها و مدارس ایران دور بماند. انکاری که دگرباشان جنسی را از خانه میراند و راهی دیگر کشورها میکند. این دفتر شعر، روایت تاثیرگذاری این انکارهاست بر زندگی جوانان این وطن که در سرزمینهای دیگر به دنبال یافتن خانه و آینده خود هستند.
کتاب، دو بخش دارد: «دفتر تبعید و فراموشی»، شعرهای لبریز از قضاوتهای شخصی او هستند از پناهجویانی که همراهشان نزدیک به دو سال را در شهر دنیزلی گذراند.
بخش دوم یا «دفتر روز از شب گذشته بود اسمی نداشت»، شعرهای شخصیتر او هستند از حسهای درونیاش در روزها و لحظههای جدایی از سرزمین مادری، دوست و آشنا و فامیل و کار و زندگی و از نو ساختن و بر پا کردن زندگی برای نه یک مرتبه، نه دو مرتبه، نه سه مرتبه، بلکه چهار مرتبه از صفر.
شهرزاد، فعالیت خود را با وبلاگ «پسرهای کوچه پشتی» در سال ۲۰۰۵ شروع کرد، بعد از آن مدتی سردبیر مجله اینترنتی «چراغ» بود و در رسانههای مختلف از جمله صفحه دگرباش وبسایت رادیو زمانه و بیبیسی فارسی، مطالبی در خدمت جامعه دگرباش ایرانی منتشر کرد.
در میان این کتابها، دفترهای شعر او، «قایمباشک ابرها»، «فرار از چهارچوب شیشهای» و «راکاندرول» قرار دارند. همچنین در میان آثار ترجمه شهرزاد، میتواند به ۵ جلد مجموعه آثار نمایشی سارا کین، «امریکا و چند شعر دیگر» سروده الن گینزبرگ و شعر بلند «خاکسترهای آبی» سروده ژان-پل دُوا اشاره کرد.
کتابهای الکترونیک رامتین شهرزاد را بیشتر انتشارات گیلگمیشان در تورنتو کانادا منتشر کردهاند و لینکهای دانلود آنها در وبلاگ کتابهای او موجود است. شهرزاد، «قلب معمولی» و «سرنوشت من»، نمایشنامههایی از لری کرامِر، «کوییر» رمانی از ویلیام اس بارُز و منتخبی از داستانهای کوتاه همجنسگرایان را در دست ترجمه و انتشار دارد.
طرح جلد کتاب را سینا کیانی کار کرده است و این دفتر در ۷۸ صفحه به زودی از طریق وبسایت انتشارات گیلگمیشان، در دسترس عموم قرار میگیرد.
شعر “دستهای پسربچههای تنها” که در ادامه خواهید خواند، یکی از شهرهای این دفتر شعر است:
دستهای پسربچههای تنها
دسته پسرهای تبعید خستهاند کلافهاند همیشه نگراناند
نمیدانند دیگر چه کار میتوان کرد
آنها را گذاشتهاند داخل یک شهر یک گوشه ترکیه
گفتهاند خوش باشید و رفتهاند
دم در فقط گفتهاند امضاهای پلیس فراموش نشود
انگار عروسکهایت را گذاشته باشی داخل کمد و
در را بسته باشی و
خیالت هم راحت باشد اوضاع مرتب است
بعضیوقتها هم آنها را به صف کنی، ببینی چیزی عوض نشده باشد.
دسته پسرهای همجنسگرای تبعید مانده است باید چه کار کند
جمهوری اسلامی ایران چشمهایش را بر وجود آنها بسته است
جمهوری ترکیه بهخاطر آنها پز میدهد به سازمان ملل متحد، ولی
در عمق وجودش از آنها متنفر است
در شهر هم ملت ترک چپچپ فقط نگاه میکنند
توی دنیزلی توی اسکیشهیر توی کایسری و توی مرسین
از همدیگر مردم میپرسند، مگر همه ایرانیها بچه کونی هستند؟
آنها نمیدانند ایران درهایش را به روی پسرهای همجنسگرایش بسته است
نمیدانند اینجا هم فقط لای پنجره کمی باز است.
ملت ترک فکر میکنند پسرهای همجنسگرا به خرج آنها در ترکیه زندگی میکنند
آنها داخل یک حباب گیر افتادهاند، یک حباب گنده که پسرهای همجنسگرا هم توی آن
دست و پا میزنند تقلا میکنند میخواهند فرار کنند ولی نمیدانند چطور فقط
میدانند باید یک کاری کرد.
دسته پسرهای همجنسگرای تبعید شده است درست مثل دسته جانور
افتاده به جان خودش، به جان بقیه، به جان زمین و زمان و زندگی
اینجا پسرهایی هستند در کنار هم و از همدیگر متنفر
دستهدستههای کوچولو که با هم خوش هستند و از بقیه دستهها بد میگویند
همیشه هم فکر میکنند بقیه دروغ میگویند، بقیه نقشههایی در مورد آنها میکشند،
بقیه پشتِ سر آنها حرف میزنند برای همین پشت سرِ همه حرف میزنند،
همیشه هم میترسند پسرهای استریت بیایند کنارشان باشند
همیشه فکر میکنند ما کیسهای طلایی پناهندگی هستیم
همه هم به ما حسادت میکنند همه هم به میخواهند جای ما باشند
و فکر میکنند فقط آرزوی به آغوش گرفتن پسرهای استریتشان را داریم.
پسرهای همجنسگرا خستهاند، به جان هرچه دم دستشان برسد میافتند
بلند صحبت میکنند سر همدیگر داد میکشند
به چاق شدن مفرط یا به لاغر شدن مفرط خودشان ادامه میدهند
اینجا حدِ میانی وجود ندارد اینجا یا افراط است یا تفریط راه میانهای وجود ندارد
بیشتر تکان نمیخورند جلوی کامپیوترهایشان جلوی تلویزیونها جلوی دیوار بیحرکت ماندهاند
بعضیوقتها مثل دستهای زامبی راه میافتند
دستها توی جیب سرها پایین افتاده توی خیابانها جلو میروند
فکر میکنند زندگی پناهندگی است دیگر، همین است و همین است فقط.
محدودشان کردهاند حالا خودشان هم به این محدودیت اضافه شدهاند
حالا محدودیت سنگین شده است رویشان افتاده است کلافهشان کرده است
همیشه هم فکر میکنند باید از بقیه پسرهای همجنسگرای ایرانی دوری کرد، ولی
چارهای به جز همراهی همدیگر ندارند
شدهاند یک دور باطل این پسرهای همجنسگرای تبعید
به امید کشور سوم از خواب بیدار میشوند فکر میکنند آینده در یک کشور دیگر آزادی است
به این امیدواری همدیگر را میکنند غذا میپزند و از پشت پنجره، در سکوت محض،
آه میکشند و انتظار میکشند و انتظار میکشند.
No comments:
Post a Comment